فضایل اخلاقی

معرفت

پرسشپاسخ
برای یافتن دین صحیح چه باید کرد؟تردیدی نیست که راه یافتن دین حقیقی همانا تفکر و تعقل است؛ تفکری که از کشش منفعت طلبی، غرایز، عادتها، تقلید کورکورانه و تلقین ها آزاد باشد؛ که البته حقیقت طلبی عهده دار این آزادی می باشد.
قدم دوم داشتن معیار صحیح برای یافتن دین صحیح است. و آن معیار اینکه دین واقعی آن است که پاسخگوی نیاز انسان و در شأن انسان باشد، از این رو شناخت نیاز انسان که بیش از امنیت و رفاه و حتی تکامل را می طلبد، معیار خوبی است.
انسان دارای روابطی با خویش، با دیگران و با نظام هستی است دینی لازم است که تمامی این روابط را تبیین کند و ضابطه و قانونهای این روابط را به دست دهد.
دین کامل، با آن که دارای قواعد ثابت و لایتغیر هست، اما باید مکاتبی همچون اجتهاد داشته باشد، که توان برخورد با نیازهای متغیر زمان داشته باشد.
این معیارها، جز در اسلام که انسان و نیازهای او را شناخته و پاسخ داده، یافت نمی شود. چنین است که قرآن با قاطعیت اعلام نموده است:«ان الدین عندالله الاسلام»؛(1) همانا دین نزد خداوند، اسلام است».
پس از وفات پیامبر«صلی الله علیه وآله» تبیین مکتب به عهده امامانی«علیهم السلام» قرار گرفت و در طول نزدیک به 300 سال به پختگی کامل رسید و همراه قواعد و قانونمندی در میان عالمان در بستر زمان، به امانت گزارده شد و با اجتهاد و زمان نیز پیوند خورد. از این رو تشیع تبلور و تجسم مکتب اسلام است. به ویژه که آن امامت با اشراف امام مهدی«علیه السلام» ادامه می یابد و سازمان دینی شیعه حیات و نشاط خویش را برای همیشه حفظ می نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) سوره آل عمران، آیه 19.
معیار خوبی و بدی افعال استدلالی است یا نه؟قبح ظلم و حسن عدل، امری فطری و از احکام عقلی است و نیاز به استدلال ندارد. البته این مرحله ای از ادراک است؛ اما چراغ عقل به نیروی ایمان به خدا متکی است؛ چرا که اگر نور خدا را برداریم، خوبی و بدی فرقی نخواهد داشت. «آنجا که بصر نیست چه خوبی و چه زشتی!» در شهر نابینایان چه با لباس باشی چه عریان، آنجا فقط منفعت حکم می کند، بنابراین عنصر ایمان تکمیل کننده ادراک عقل بلکه اساس آن است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا کسی که به خدا ایمان ندارد، می تواند به کمال نهایی برسد؟تنها مؤمن است که به کمال نهایی - که هدف آفرینش است - می تواند برسد؛ زیرا کمال نهایی قرب به خدا است و تقرب به خدا تنها با عبادت و پرستش خداوند به وجود می آید و کسی که ایمان به خدا ندارد، قرب به خدا در او تصور و مفهوم ندارد. البته چه بسا کسی بعضی از خصوصیات خوب اخلاقی را مثل ، شجاعت، خوش برخوردی و ... داشته باشد.
بحث کمال و اخلاق بدون خدا و مذهب در بین متفکران اسلامی و غیر دینی مطرح بوده است. کمال و تعالی با هدف برتر به دست می آید؛ یعنی انسان از آنچه که هست، به سوی آنچه که می تواند باشد، حرکت کند. خود انسانی یک خود سیال و لرزنده است. باید به واقعیتی بیرون از خویش که بزرگ و متعالی است، روی آورد، تا به ثبات و کمال برسد و این واقعیت برتر خداست، که هم در رفعت و ارتقای انگیزه انسان تأثیر می گذارد و هم هدف بربر را تأمین می نماید، چرا که برتر از انسان کسی است که محکوم نبوده حاکم بر جهان هستی و انسان باشد یعنی همان حقیقتی که در نماز بیان شده است. که: «سبحان ربی الاعلی و بحمده»
بنابراین، اخلاق و کمال بدون خدا هیچ پشتوانه ای ندارد. در شهر نابینایان چه عریان باشیم، چه با لباس. در جهانی که نوری نیست رنگها با هم تفاوت ندارد. آنجا که بصر نیست چه خوبی چه زشتی! اصلاً چرا باید به دستور اخلاقی عمل کنیم تا به کمال برسیم. چرا نباید اعمال خلاف انجام بدهیم؟ اگر خدا و معادی نیست، بگذار همه جنایتها و پستی ها را انجام دهیم و به کار خود برسیم! اگر اعتقاد به خدا نباشد، بنیاد این خانه بر موج است.
بنابراین، انسان بی خدا نه هدفی دارد، نه نصرتی در این مسیر همراه اوست و به قول نویسنده ای سرگشته راه است؛ هر چند راه حقی را انتخاب کرده باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
حدود ارزش دنیا، در نگاه دینی چیست؟ارزش دنیا ارزش غیری است، و ارزش استقلالی ندارد. دنیا برای آخرت و برای رشد انسانی و تقرب به خدا دارای ارزش مثبت است؛ بنابراین دنیا برای خود دنیا دارای ارزش نیست. حدیث«الدنیا مزرعة الاخرة؛ دنیا مزرعه آخرت است».کاملاً نشان دهنده وسیله بودن دنیا و نه هدف بودن آن است اسلام استفاده ابزاری از دنیا را تأکید فرموده:«و لاتنس نصیبک من الدنیا؛ بهره خویش را از دنیا فراموش نکن».(2) فرموده علی«علیه السلام» درباره کسی که دنیا را بی قاعده مذموم دانست، جملاتی شگفت و حکیمانه دارد که مؤید همین مفهوم است.(3)

« بخش پاسخ به سؤالات »

2) سوره قصص، آیه 77.
3) نهج البلاغه صبحی صالح، کلمات قصار، شماره 131.
یقین چیست؟یقین، رسوخ و ثبات افکار و عقاید در قلب می باشد؛ ثباتی که تزلزل در آن راه ندارد. امیرالمومنین، علی بن ابی طالب«علیه السلام» در باره یقین فرمودند:«الیقین هو التصدیق، و التصدیق هو الاقرار، و الاقرار هو الاداء و الاداء هو العمل؛(4) یقین، تصدیق و قبول کردن است، و قبول کردن اعتراف کردن است و اعتراف نمودن آماده شدن برای به جا آوردن است و به جا آوردن عمل است».
بر اساس این بیان در واقع میوه یقین همان حقیقت عمل است، که پس از ایمان به اسلام و رسول الله«صلی الله علیه وآله» و امامان«علیهم السلام» حاصل می شود و هر فردی در حد یقین و باور خود تسلیم خدا و رسول بوده، به آنچه فرموده اند، عمل می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

4) نهج البلاغه، حکمت 120.
حق چه مفهومی دارد؟حق به معنای ثابت، هدفدار و تغییر ناپذیر است و باطل به مفهوم متزلزل، بی هدف و فساد پذیر است. از همین رو مطلبی که دروغ نیست و ثابت شده است، حق گفته می شود همین طور کاربرد کلمه حق در مفاهیم عدل، یقین، قطعی، نصیب و بهره با توجه به معنای مذکور است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ظلم امری نسبی است؟یکی از انحرافات فکری معاصر، نسبیت مفاهیم اخلاقی است. چنین برداشتی از اخلاق، تزلزل شدیدی در اخلاقیات ایجاد می کند. به این معنا که دروغ گاهی خوب و گاهی بد است؛ دزدی گاهی خوب و گاهی بد است و...
در بینش دینی در جای خود ثابت شده است که مفاهیم ثابت اخلاقی وجود دارد؛ مفاهیمی که متحول نمی شود. آنچه می توان پذیرفت این است که در شرایط خاصی ممکن است یک حرکت اخلاقی عنوان دیگری پیدا کند؛ برای مثال، زدن یتیم ظلم است؛ اما اگر با هدف تربیتی تنبیه شود، اشکالی در بین نیست چه بسا در این موارد بتوان گفت که ظلمی تحقق نیافته است، به هر صورت احتمال پذیرش نسبیت ظلم به این معنی قابل قبول است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اصل محاکات چیست؟محاکات در لغت به معنای حکایت و بازگو کردن و مانند چیزی را به وسیله کردار یا گفتار آوردن است. محاکات در اصطلاح یعنی همرنگ شدن با دیگران. اصولاً ترقی فرد و جامعه به واسطه همین اصل است. کودک براساس همین اصل، حرف زدن، راه رفتن و امور دیگر را یاد می گیرد. آموزش نوآموز و یاد گرفتن مطالب از آموزگار به واسطه همین اصل صورت می گیرد.
بنابراین، محاکات همان تقلید از دیگران است. نکته قابل توجّه اینکه تقلید انسان از دیگران چنانچه با فکر و تعقل همراه باشد، بسیار مفید و موجب ترقی فرد و جامعه است. اسلام نیز آن را ستوده و بدان تشویق کرده است.
اما اگر بدون فکر و به اصطلاح طوطی وار تقلید نماید، بسیار بد و مذموم است و موجب بدبختی فرد و جامعه است. بهترین گواه زنده تقلید کورکورانه ای مسلمانان از غرب است، که بدون توجّه و به طور ناخودآگاه در اعتیادهای خطرناک، شهوترانی و غیره از آنها تقلید می کنند.
قرآن مجید می فرماید:«فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ای پیامبر مژده ده بندگان مرا، کسانی که گفتارها را می شنوند، اما خوبهایش را پیروی می کنند».

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا فقط با پیروی از دستورات دینی می توان به سیر معنوی به سوی خدا پرداخت؟سیر معنوی با دین مطرح شد و انبیا هدایت کنندگان این راه می باشند. کسی می تواند این مسیر را به طور صحیح طی کند، که تسلیم آگاهان بدان باشد. قرآن می فرماید:«فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعملون؛ از اهل آگاهی بپرسید، اگر نمی دانید».(5) سپس فرموده است:«لکم فی رسول الله اسوه حسنه؛(6)برای شما در رسول خدا نمونه کامل برای پیروی هست». و بعد از رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» اهل بیت«علیهم السلام» ایشان توصیه شده اند. چنانکه در آیه:«وبالنجم هم یهتدون؛(7)با ستارگان هدایت می یابند»
ستارگان به امامان اطهار«علیهم السلام»تفسیر شده است.
در زیارات ائمه«علیهم السلام» و دعای ویژه ماه شعبان(8) می خوانیم: «المتقدم لهم مارق و...؛ پیش افتادن از آنان گمراهی و عقب افتادن از آنان نابودی و ملازمت و همراهی با آنان رسیدن به حقیقت است. همچنین یکی از تفاسیر صراط مستقیم، علی(7) است، بنابراین شاید بتوان از دیگران الهامی گرفت، اما رهسپاری با بیگانه، در نهایت جز به وادی حیرت و ضلالت نخواهد کشید. چنانکه هر روز شاهد نمونه هایی از این امر هستیم.
راه دین از وحی ، یعنی سرچشمه علمی بی پایان نشأت می گیرد، که بی تردید به مقصد می رساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

5) سوره نحل، آیه 43.
معیار شناخت خوبیها و بدیها چیست؟یکی از بهترین موهبت های خداوند به انسان عقل است، که خوبی و بدی را به طور کلی به وسیله آن تشخیص می دهد اموری مانند ظلم بد است و عدالت و محبت خوب؛ لیکن از آنجا که انسان در جهانی زندگی می کند که پر از رابطه هاست، نمی تواند به این مقدار رهنمود عقل کفایت کند، زیرا انسان با خویش، با دیگران و با نظام هستی رابطه دارد و این رابطه دارد و این رابطه ها به ضابطه و قانون نیاز دارد؛ قوانینی که با توجّه به خوبی و بدی و مصالح واقعی انسان تدوین شده باشد. به دلیل عدم دسترسی عقل به کشف تمامی روابط و قوانین حاکم بر آن وحی ضرورت می یابد؛ که وحی به همه این پیوندها و رابطه ها و قوانین آن آگاه است. البته این انتخاب نیز به رهنمود عقل است. چرا که عقل گستره آگاهی وحی را از خویش وسیع تر می بیند و به این هدایت دل می سپارد. در حدیث زیبایی آمده است.«خداوند وقتی آدم را آفرید، حیاء و دین و عقل را برابر انسان نهاد و گفت:انتخاب کن، انسان عقل را برگزید. سپس دین و حیاء به دنبال عقل حرکت کردند سؤال شد: و شما کجا می روید؟ حیاء و دین گفتند:و آنجا که عقل باشد ما نیز هستیم».(9) این پیروی ابتدایی دین و حیا همان رهنمود عقل است که با جزئیات خوبی و بدی دسترسی ندارد و بعد از آن تابعیت عقل از دین شروع می شود، تا به کمال خویش دست یابد.
اگر عقل گرایان افراطی ادعا کنند که عقل همه چیز را تشخیص می دهد، مشکل بزرگی رخ می نماید و آن اینکه به چه دلیل باید خوبی و بدی را دعایت کرد؟ اصلاً چرا ظلم بد است؟ اینجاست که ایمان به خداوند، ضمانت اجرایی و پشتوانه همه خوبی ها و بدیها می شود؛ چرا که به گفته داستایوفسکی:«اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است». در آیه ای از قرآن(10) به نحو بسیار زیبایی توصیف شده که خوبیها به چه مبانی ای تکیه دارد که از معنای مخالف آن بدیها هم روشن می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

6) سوره احزاب، آیه 21.
7) سوره نحل آیه، 16.
8) مفاتیح الجنان.
9) اصول کافی، باب عقل و جهل.
10) سوره بقره، آیه 177.
آیا از نظر اسلام استفاده از دنیا و امکانات آن ممنوعیتی دارد؟در مورد استفاده از زینتهای دنیوی به شرط اینکه سبب غفلت از خدا و آخرت نشود و مانع رشد و کمال انسانی و تقرب به خدای متعال نباشد، اشکالی ندارد. قرآن مجید می فرماید:«بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند( اگر چه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند، ولی) در قیامت خالص برای مؤمنان خواهد بود اینگونه آیات(خود) را برای کسانی که آگاهند، شرح می دهیم».(11)
آنچه در اسلام حرام است، اسراف و تبذیر است. اموری که مؤمن مرتکب آنها نمی شود. مؤمن ساده زیستی را برمی گزیند، تا آنچه را که دارد، به نحو بهتری در راه خدا انفاق کند. در دین اسلام تاکید می شود که دنیا برای ماست نه ما برای او. دنیا و امکانات دنیایی با ما نخواهند ماند. پس مؤمن با استفاده از دنیا برای رفع ضروریات معقول و مشروع زندگی، اهداف بلند خویش را می جوید و اسیر دنیا نمی شود، که قناعت به زندگی دنیوی، رکود می آورد و رکود مساوی با خسران است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

11) سوره اعراف، آیه 32.
چه کنیم تا در آن جهان حسرتمند نباشیم؟هر چه در این جهان بهتر انجام وظیفه بندگی خدا کنیم، حسرت ما در آن جهان کمتر خواهد بود. وظایف انسان به سه بخش تقسیم می شود:
بخش اوّل: اصول اعتقادات است؛ در این بخش باید به اصول دین یعنی توحید، نبوّت، معاد، عدل و امامت مؤمن و معتقد شد. این معرفت و اعتقاد را باید از طریق آموزش و یا مطالعه تحت نظر اسلام - شناسان به دست آورد.
بخش دوم: تهذیب و تزکیه نفس از رذایل اخلاقی است؛ در این بخش می توان اخلاق و سیره کسانی که این راه پرپیچ و خم را پیموده اند مطالعه کرد.
بخش سوم: عمل به احکام است که در رساله مراجع تقلید آمده است؛ آگاهی هر چه بهتر از این مسائل حسرت انسان را در جهان دیگر کمتر خواهد کرد.
یوم الحسرة یکی از نامهای قیامت است و از آیات قرآن استفاده می شود. کسی برای سفر بلند خویش توشه برنداشته است، دچار عین و حسرت می شود. و قرآن توشه را معرّفی نموده است «ان خیرالراد التقوی؛ همانا بهترین توشه راه تقوی می باشد»(12). آنچه که حاصل تأمّل در سه بخش مذکور می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

12) سوره بقره، آیه 197.
آرمانهای انسانی چیست و چگونه می توان به آنها دست یافت؟انسان تاکنون سه آرمان را دنبال نموده و برای تحققت آن کوشش زیادی کرده است: امنیّت، آزادی و رفاه.
البته دانش و فن آوری را نیز می توان به این سه آرمان اضافه کرد؛ ولی دانش و فن آوری(تکنولوژی) در واقع ابزار رسیدن به رفاه و امنیّت است.
انسان معاصر برای تأمین این مقاصد دست به ایجاد تشکیلات و سازمانهای بین المللی زده و مجموعه قوانینی را مانند حقوق بشر تدوین نموده است؛ امّا تمامی این روشها به بن بست رسیده یا کنوانسیونها تنها برای کشورهای ضعیف به کار گرفته می شود.
عطش انسان در گذشته و در عصر حاضر، که با این آرمانها برطرف نشده است، نشان می دهد که انسان، طالب غیب است و با ارتباط با بی نهایت به آرامش می رسد؛ از این رو دین - آن هم تنها در قالب اسلام - آرمان اساسی انسان است، که به نیازهای عظیم بشر پاسخ می دهد. بیش از یک قرن جانشین کردن علم به جای دین و انسان به جای خدا، نشان داد که نهایت این آرمانها پوچ گرایی و ناامیدی انسان است. این احساس بزرگ در انسان به شناخت خود انسان باز می گردد، که غرب و شرق او را نشناختند و بدین نسبت رسیدند. انسان در کمال بی نیازی طغیان و عصیان می کند: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی»(13). مگر آنکه راهی گشوده شود. در ادامه آیه چنین آمده است: «ان الی ربک الرجعی؛ بازگشت به سوی اوست». و این چنین مذهب راه را بر انسان می گشاید و او را از زندان تنگ آرمانهای حقیر نجات می دهد. انسان به هر چه برسد، آرمان و هدفی بالاتر از آن را جستجو می کند؛ از این رو باید هدفی داشته باشد که نهایتی نداشته تا اعتراض و بن بست و پوچی ایجاد کند. این هدف تنها در دین تأمین می شود. بر این اساس این گفته که: مذهب راهی باری رسیدن انسان است؛ غلط است. مذهب تنها راه رسیدن و تنها آرمان حقیقی انسان بوده و خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

13) سوره علق، آیه 7.
برای تحصیل توفیق چه کنیم؟مفهوم توفیق، سازوار گردانیدن اسباب، از سوی خداوند طبق خواهش بنده است و برای کسب توفیق باید مصمّم به انجام دستورات خداوند شد، هر چه مجاهده و فداکاری ما برای انجام وظایف بندگی بیشتر شود، بیشتر مشمول توفیق خداوند خواهیم بود. اگر چنین تصمیمی بگیریم و تلاش کنیم، به مدارج عالی ایمان نزدیک می شویم.
مردی به امام کاظم«علیه السلام» گفت: ای پسر رسول خدا! مگر من قادر به انجام تکالیف نیستم؟
فرمود: قدرت از نظر تو چیست؟
گفت: توان بر کار.
فرمود: آری توان به تو داده شده اگر کمک نیز به تو بشود.
آن مرد گفت: مرادتان از کمک چیست؟
فرمود: توفیق.
پرسید: توفیق چه اثری دارد؟
فرمود: اگر موفق بودی کار را انجام می دهی؟
چه بسا یک کافر توانش از تو بیشتر باشد ولی چون توفیق ندارد به انجام کار نیک دست نمی یابد... چرا غافلی از سخن شعیب پیامبر که گفت: «و ما توفیقی الا باللَّه؛ توفیق حاصل نمی شود، مگر به یاری خدا»(14).
پس توفیق به یاری خدا(و درخواست از او) و ترک معصیّت حاصل می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

14) بحارالانوار، ج 5، ص 42.
آیا این سخن نویسنده کتاب دانش و ارزش که می گوید باید از هست نتیجه نمی شود، درست است؟ و آیا این نتیجه گیری با مسأله فطرت در مبحث اخلاق مخالفت ندارد؟همان طور که در آن مبحث آمده ادعا این است که از هست و نیست، باید و نباید متولد نمی شود. از ادراکات واقعی، ادراکات اعتباری استنتاج نمی شود. از دانش، ارزش بیرون نمی آید. در این دید، ارزش همان باید و نباید است. و این ارزش ها از دانش ها استخراج نمی شوند و از جهان بینی، ایدئولوژی زاده نمی شود. جواب این که لازم است باید و نباید را تحلیل کنیم.
ما عطش را احساس می کنیم. از طرف دیگر با تجربه یافته ایم که آب عطش را برطرف می کند. آگاهی به نیاز(عطش) و آگاهی به آب مورد نیاز، که جوابگوی نیاز ماست؛ در ما آگاهی جدیدی را می زاید به این صورت که «باید آب بخورم»، این«باید» خود بیان یک ادراک و یک آگاهی است. آگاهی به رابطه میان عطش و آب.
حال پرسش این است که ارزش کدامیک از این هاست، عطش و نیاز؟ یا آب و آرمان؟ یا باید و درک رابطه؟ این هر سه می تواند به عنوان ارزش مطرح شود و مقصود ما از ارزش ها همان آرمان ها و هدفی هستند که معیار حاکم در زندگی انسان ها هستند.
اما سخن آخر این که، درست است که از هست و نیست چیزی بیرون نمی آید، ولی از بینش ما نسبت به چگونگی یک هستی و کیفیت یک پدیده، در ما احساس ایجاد می شود؛ مثل آن که وقتی بدانیم در بیرون در کسی هست احساسی بر نمی انگیزد، اما اگر بدانیم دوست است یا دشمن، احساس عشق، احساس عشق یا نفرت ایجاد می شود و حرکت و باید بدست می آید. این همان رابطه شناخت، احساس و عمل است و با این توضیح دیگر بریدگی وجود ندارد.باید و نباید، خود یک آگاهی است که از احساس مایه می گیرد و به عمل منتهی می شود.
انسان از این آگاهی و احساس برخوردار است،«انه علی ذلک لشهید، انه لحب الخیر لشدید؛ شهادت و حب، این هر دو در انسان هست و از ترکیب این دو، باید و نباید متولد می شود و عمل را به وجود می آورد».(15)
پاسخ. پرسش دوّم: می توانیم بگوییم این گرایش ما به خوبی و تنفر از بدی ها و حسن و قبح عقلی، درک عقل از خوبی و بدی، خود فطرت آدمی است و چیزی است که در انسان هست؛ هر چند بدون خداوند و منهای نور خدا اصلاً خوبی و بدی پشتوانه ندارد.
این احساس باید و نباید، دلیل حضور نور خداست. با این توضیح، شاید بتوان گفت براساس دیدگاه نویسنده ارزش، انکار فطرت هم بشود. البته با یک چرخش در مسأله.
اما آنچه روشن است، ایشان اخلاق علمی را محکوم می کند و می گوید نباید اخلاق تابع علم باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

15) سوره عادیات، آیات 8-7.
اگر انسان با آگاهی مرتکب گناه شود آیا کیفر او دو برابر خواهد بود؟ و به این دلیل می توان از مطالعه خودداری کرد؟این پندار که باید از مطالعه نشریات مذهبی احراز کرد به این دلیل که تکلیف انسان سنگین تر می شود، صحیح نیست؛ زیرا اوّلاً: انسان اجمالاً به گناه بودن عمل توجّه دارد و آگاه نشدن از گناه به این دلیل که کیفر دو برابر نشود، بهانه ای بیش نیست. ثانیاً: کسی که دارای این پندار است می خواهد در گناه کردن آزاد باشد و محتمل است که جرم چنین کسی بیشتر باشد. ثالثاً: در حدیث می خوانیم کسی که می داند و عمل نمی کند تنها برای عمل نکردن مورد مؤاخذه قرار می گیرد؛ ولی کسی که یاد نمی گیرد، دو راه برای مؤاخذه او هست: یکی عمل نکردن و دیگری یاد نگرفتن.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا به این جهان آمده ایم؟1. هدف خلقت انسان.
2. نقش این جهان با ویژگی های خود در سیر تکاملی انسان.
بحث اول، در بخش انسان شناسی پاسخ داده شده است که باید مراجعه شود. در آن جواب می یابیم که با توجّه به استعدادهای آدمی، هدف انسان رشد و تحرک به سوی مقصد برتر که همانا عبودیت خداوند است می باشد.(16)
اما این جهان ظرف است که یک مرحله از حرکت آدمی را تأمین می نماید. انسان از دنیای رحم(مادر) به دنیای کنونی آمده، سپس به برزخ و دنیای آخرت سفر نموده و این سیر به بهشت و بعد از آن نیز ادامه دارد؛ چون بهشت منزل است نه مقصد. در این جهان، انسان با فراز و نشیب ها، مشکلات، خوبی ها و بدی ها، سختی ها و آسانی ها برخورد کرده و استعداهایش شکوفا می شود، و عبرت گرفته، توشه بر می دارد و راه خویش را برای آخرت هموار می نماید. فضای جهان طوری طراحی شده که مدام انسان را به تحرک و جلوگیری از خمودی می کشاند. ناآرامی و تغییر مدام فصول، طراحی زیبای خداوند را نشان می دهد. برای شناخت بیشتر دنیا و جهان، به آیات قرآن در این باره، و روایات به ویژه توصیف های علی«علیه السلام»در نهج البلاغه و شرح آن باید مراجعه کنید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

16) سوره ذاریات، آیه 56.
آیا این که در کتاب شهید مطهری«رحمه الله»آمده است پیشرفت علم و تکنولوژی، باعث می شود انسان تحت تأثیر جاذبه های آن قرار گرفته و از معنویات فاصله بگیرد، سخن سستی است؟قاعده معروفی است که می گوید؛ بهترین دلیل وجود یک شی، وقوع آن است. این جریان به طور آشکار در جامعه غربی دیده می شود. خودکشی در سوئد که از مرفه ترین کشورهای اروپایی است بی داد می کند! منتقدان تمدن غربی اکنون در این باره مطالب زیادی نوشته اند.
استبعاد پرسش کننده، شاید به خاطر منافع تکنولوژی باشد. این منافع را نه شهید مطهری«رحمه الله» و نه هیچ عاقلی انکار نمی کند. همراه توسعه علم و تکنولوژی، باید انسان نیز توسعه یابد. این توسعه باطنی، جز با التزام به آموزه های دینی ممکن نیست. و توسعه فن آوری چنان انسان را مسحور خویش می نماید که غافل از خویش می شود. تلویزیون گر چه خوب است اما به گفته خود غربیان، اکنون به عاملی برای حذف تفکر و مطالعه تبدیل شده است. شاید اگر این ابزار در دست انسان های تربیت شده و توسعه یافته می بود، چنین آثاری نداشت. اما سوگمندانه اکنون چنین است. کتاب ها و گزارش های جالبی در این باره هست که باید مراجعه کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه باید به وجود خدا یقین یافت با توجّه به این که استدلال گرچه راه سخن را می بندد، امّا همیشه یقین آور نیست؟شناختن خداوند بر دو گونه است: یکی «حصولی» که همان شناخت عقلانی و استدلالی است. شناختهای عقلانی همواره شناختی کلّی است. نتیجه چنین شناختی این می شود که: یکی هست که جهان را آفریده، امّا غایب است و انسان در دل با او آشنا نیست و او را نمی یابد و او موجودی است که این جهان را آفریده است و آن را تدبیر می کند. البته، شناخت عقلانی یقین آور است. امّا اگر انسان به تدریج تعلّقات خود را از غیر خدا قطع کند و به غیر خدا دلبستگی نداشته باشد، میان جامعه باشد، ولی فقط با خدا باشد، به جایی می رسد که حضرت علی«علیه السلام» می فرماید: «ماکنت اعبد ربّاً لم اره(17)؛ پروردگاری را که نبینم، نمی پرستم.» چنین کسی، هنگام پرستش رابطه قلبی خود با خدا را باز می یابد. برای او وجود خدا، مسئله نیست و دلیلی برای وجود خدا نمی طلبد. آیا هیچ کس برای وجود خود در پی دلیل می گردد؟! هرگز. او خود را با علم حضوری می یابد. کسی نیز که خدا را بیابد، رابطه خود را با خدا از گذر علم حضوری درک می کند.
این جاست که چنین کسی می گوید: «بِکَ عَرفتُکَ؛ تو را با خودت شناختم.» در دعای ابوحمزه می خوانیم که حضرت سجاد«علیه السلام» در پیشگاه خداوند عرض می کند: «...بک عرفتُکَ وَاَنْتَ دَلَلْتَنی علیک؛ خدایا! تو را با خودت شناختم.» و این گونه شناخت، «شناخت حضوری» است و بسیار ارزشمندتر از شناخت حصولی.

« بخش پاسخ به سؤالات »

17) اصول کافی، ج 1، ص 98.
بعضی می گویند اگر انسانها خوب باشند و یک نظام اخلاقی در جامعه حاکم باشد همان نتایج را منتج می شود که از نتیجه دستورات انبیاء حاصل می گردد؟انسان به موجب غریزه خود خواهی، همیشه طالب نفع خویش است این است که می بینیم قدرتمندان و صاحبان زور و قوه همواره بر ضعیفان ستم نموده و حقوق آنها را پایمال می کنند و از هیچ جنایتی خودداری نمی نمایند، بنابراین تنها یک نظام اخلاقی نمی تواند جامعه را به عدالت در تمام شؤون زندگی سوق دهد، زیرا برای جلوگیری از سرکشیها قانون لازم است و قانونگزار باید به صلاح و فساد جامعه کاملاً آگاه باشد و دارای دیدی وسیع و همه جانبه باشد قانون را فقط برای اصلاح جامعه وضع می کنند حدود معلومات و دید آنها کاملاً محدود است و گسترش ندارد این است که می بینیم نخست قانونی وضع می کنند و بعد به اشکالی برخورد می کنند و تبصره ها به آن می زنند و سرانجام آن را لغو و قانون دیگری به جای آن وضع می کنند، اما قانون انبیاء این طور نیست زیرا قوانین و دستورات پیامبران الهی همه از طرف خداوند متعال وضع شده است خدایی که دانشش همه ی عالم را فراگرفته و هیچ ذره یی از علم غیر محدود وی پوشیده نیست خداوندی که گذشته و حال و آینده برای او مطرح نیست و به آینده هایی بسیار دور همانگونه آگاهی کامل دارد که از حال با خبر است او بی نیاز مطلق است و احتیاج از هیچ رو در ذات مقدسش راه ندارد و چون انسانها را او بوجود آورده و آفریده است به احتیاجات و مصالح و مفاسد آنها کاملاً آگاه است چنین خدایی می بایست قانون جامعه ها را وضع کند و توسط رسولانش به آنان ابلاغ کند. وگرنه انسانها هرگز نمی توانند قانونی جامع و کامل که جوابگوی خواسته های جوامع باشد وضع و تدوین نمایند.
به طور خلاصه، غیر از جامعیّت حکم وحی که مشکلات محدودیت بشری را ندارد جامعه انسانی نیازمند پشتوانه برای اجرای قانون است. در صورت واگذاری به انسان، تجاوز طبیعی است و در صورت روی آوردن به زور ارزش و کرامت انسانی نادیده گرفته شده. پس قانون و نظام اخلاقی بدون ایمان مثل اسکناس بی پشتوانه است. بهترین راه قانون الی است که انبیاء«علیهم السلام» آورده اند که هم جامع است و هم از پشتوانه اجرایی یعنی ایمان و حکومت برخوردار است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا در زندگی انسان این همه حوادث و وقایع ناگوار پیش می آید؟اوّلاً ما محتاج یک شناخت از جهانی که در آن زندگی می کنیم هستیم و آن تحت عنوان یک اصل کلّی است که دنیا جای پرورش و آزمایش است. اینجا گاهواره نیست که پیوسته پستانکی در دهان انسان باشد و او را ناز و نوازش کنند! پس همانطور که فرزند خویش با تشویق و گاه با کاری سخت تمرین می دهیم و روحیه اش را تربیت می کنیم خودمان هم در قانون مستثنی نیستیم و بر همین اساس قرآن می فرماید: «نبلوکم بالشرّ و الخیر فتنةً؛(18) شما را با بدی و خوبی می ازمائیم.» و روشن است که اوج گرفتن و رشد و بهشت در ارضای تمایلات ما نیست بلکه سختی و تحمل می طلبد. پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» می فرماید: «الجنة محفوفة بالمکاره؛(19) بهشت در لابلای ناگواریها پیچیده شده.» بنابراین جای شکوه نیست. وظیفه انسان انجام تکالیف الهی که متضمن سعادت اوست می باشد. پس با تلاش در او زندگی و توکل بر خدا، امور به آسانی خواهد رسید که «انّ مع العسر یسرا؛ با هر سختی آسانی هست.»(20)
2. زندگی رویگردهای شیرین هم دارد. اما انسان با ناسپاسی فقط از کمبودهایش دم می زند.
3. بسیاری از حوادث آثار بی نظمی های خود انسان است چنانکه فرمود: «ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم؛(21) آنچه از مصیبتها به شما می رسد به خاک عملکردهای دستهای خودتان است.»
4. این حوادث در بسیاری موارد غفلت را می زداید - نقاط ضعف و وابستگی را نشان می دهد - راه تضرع و اتصال به خداوند را باز می کند و از توسل به اولیاء دین«علیهم السلام» را میسر می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

18) سوره انبیاء آیه 35.
19) نهج الفصاحه.
20) سوره الم نشرح، آیات 6 - 5.
21) سوره شوری، آیه 30.
چه باید کرد که انسان یک بعدی نباشد؟بهترین انگیزه برای کسب یک عامل رشد، هما علاقه است ولی کافی نیست. برای آنکه آن کمال را پیدا کنیم باید سود و زیان یک بُعدی بودن را دریابیم. در بینش مترقی دینی به ویژه تشیع که تبلور حقیقی اسلام است به فوائد جامع نگری اشارات ارزشمندی شده که محرّک خوبی است. البته چند بُعدی بودن، اگر در عمل و رفتار منظور باشد که انسان هم در دانش هم در بینش و هم در عمل جامع ویژگیهای مثبت باشد باز نیازمند یک مرحله فکری است که به تعدیل در رفتار و در ابعاد مختلف انسانی می انجامد پس وقوف و آگاهی به آثار مثبت اوّلین قدم است در این باره آیه ای مشهور است که می فرماید: «فبشر عبادی الذین یستعون العول فیتبعون أحسنه؛(22) بشارت بده بندگانم را ، آنان که حرفها را شنیده و سپس نیکوترین را انتخاب می کنند.» پس این آیه می فرماید کسی که گوش خویش را آماده شنیدن گوناگونی گفتارها می کند، توفیق انتخاب بهترین را دارد. البته باید انسان میزانهای کلی مکتب را در دست داشته باشد مثلاً در آیه دیگری همین قول احسن و نیکوترین گفتار را که در آیه گذشت معنی نموده است که باید دارای سه عنصر باشد:
الف) دعوت به خدا باشد و نه خویش(توجّه به محتوای پیام)؛
ب) خود شخص دعوت کننده ایمان و باور داشته باشد(بررسی شخصیّت گوینده)؛
پ) عمل صالح و نیک در پی داشته باشد(تعهد پذیری دعوت کننده)؛
ت) تسلیم در برابر حق(23).
2. از علی«علیه السلام» حدیث جالبی است که می فرماید: «مَنْ استقبل وجوه الْاراءِ عرف مواضع الخط؛(24) هر کس از آراءِ مختلف استقبال کرد مواضع خطا را می شناسد.» این حدیث نشان از برخورد باز مؤمن می دهد.
3. باز از معصوم«علیه السلام» داریم که دانشمندترین شما کسی است که علم دیگران را به دانش خویش می افزاید(25). این حدیث نیز نشان می دهد که مؤمن خود را حصار دانش خود قرار نمی دهد و از دیگران متواضعانه استفاده می کند.
4. حدیثی که می فرماید حکمت را بگیر! ولو از دهان اهلش نباشد(26).
علامت شکستن انحصار در محل اخذ دانش است و اصولاً مؤمن مثل زنبور عسل است که از هر گلی استفاده می کند پس از ذکر فواید تنوع در یادگیری دانش و بررسی اختلاف نظرها به ضررهای محدود کردن خویش و یک بعدی نظر کردن پی می بریم. پس از این مرحله، نوبت به سازندگی خویش می رسد که فقط به یک بُعد وجود خویش نپردازیم و اصولاً مفهوم توحیدی بودن همین است که مؤمن وحدت شخصیّت پیدا می کند. برای این منظور نیاز به یک برنامه تربیتی است که با مطالعه کتب مفید علمای حوزه(27) و مشورت با یک مربی صالح حاصل می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

22) سوره زمر، آیه 18.
23) سوره فصلت، مفاد آیه 33. «و مَنْ أَحسن قولاً ممن دعا الی اللَّه و عمل صالحاً و قال إِننّی من المسلمین».
24) نهج البلاغه، کلمات قصار.
25) و 4 - اصول کافی باب علم.
26)
27) کتبی با عنوان اخلاق در قرآن از استاد مکارم شیرازی و استاد مصباح و... بسیار مفید است.
2 انسان فرض می شود که هر 2 کار خوب انجام می دهند یکی مؤمن و دیگری بت پرست چه فرقی میان آنها می باشد؟عملی را آنگاه که تحلیل کنیم 2 گونه متصوّر است: عملی که با گذر از این 2 مرحله:
1. شناخت
2. احساس و انگیزه
سپس عمل سرچشمه گرفته باشد و آنکه چنین نباشد.
آن عملی که با آن مقدّمات انجام شود دارای ارزش است ولی عملی که بدون این مقدّمات باشد فاقد ارزش. اگر من دستی بر سر یتیم کشیدم که با پشتوانه ارزشی همراه بود و انگیزه ای خدائی داشت با دستی که چنین پشتوانه نباشد هر چند در نتیجه یکی است و هر 2 دست کشیدن است امّا او برای خداست و انتظاری ندارد و شکل و اثر عملی با آنکه نظر به مال او دارد بسیار متفاوت است.
اگر بنا باشد اعمال با چنان پشتوانه ای نباشد و با انگیزه خدائی نباشد چه ضامن اجرائی خواهد داشت. اگر بنا باشد خوب بودن ضامن اجرا باشد برای چه باید خوب بود؟ آنجا که بَصر نیست چه خوبی و چه زشتی.
پس ملاک عمل نیست ملاک انگیزه و پشتوانه عمل است. و آن انگیزه الهی و خدائی است که ضامن اجرائی فرد و جامعه است. گیریم که تعداد معدودی آنقدر خوب باشند که هیچ خطائی انجام ندهند امّا این چه تأثیری بر جامعه ای می تواند داشته باشد که آن همه در جزئیات تشنه هوس ها و آلودگی ها هستند تا جائی که هیچ مرزی برای انحطاط قائل نیستند. چه زیبا کلامی است از مولا امیر مؤمنان: «دینکم دینکم فانّ الحسنات فی غیره الایقبل و انّ السیئات فیه یغفر؛ در راه دین بدی ها بخشیده می شود که در غیر دین خوبی ها هم بی ارزش است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ملاک حقیقت بودن یک چیز، تجربه موارد صدق آن نیست؟گرچه این تجربه یک نشانه از حقانیّت موضوع است امّا این امر کلیّت عقلی ندارد. چون ما آن مورد را در تمامی شرایط و زمان ها تجربه نکرده ایم. و خود تجربه نشان داده است که میدان جامعی را حاصل ننموده است. عوارض جانبی در غالب داروها نشانگر این معضل است. و در یک طرح فکری صحیح و به خصوص دینی باید چهار ویژگی داشته باشد:
1. استناد(یعنی برای ادعا خودش سند و دلیل بیاورد).
2. جامعیّت(نقص نداشته باشد).
3. هماهنگی(بخشی، بخشی دیگر را نقض و نفی نکند).
4. موفقیّت در عمل(یعنی طرحی خیالی نبوده و در صحنه عمل نیز توفیق داشته)

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا شک و تردید در مبانی دینی مذموم واقع می شود. مگر نباید دین را با استدلال پذیرفت؟قطعاً پذیرش دین با سنجش باید همراه باشد امّا شک چند جور است.
گاهی آدمی در شک خویش بازی می کند و آنرا زمینه برای بازیگری خویش قرار می دهد(28).
بعضی مواقع نیز در این تردید فقط به رفت و آمد می پردازد و در بیراهه ها وقت تلف می کند(29)، که اینها نشانه ادبار دل و انحراف است.
و گاه همین تردید را زمینه ای برای تحقیق قرار می دهد و با آنان که لیاقت مشورت و پرسش دارند مرتبط می شود مثل آنکه وقتی می بینم ماشین حرکت نمی کند و گمان می کنم که خراب باشد بیهوده به کارهای فرعی نمی پردازم و به جستجوی اشکال پرداخته، یا به کارشناس مراجعه می کنیم. این نوع سوّم خوب و مطلوب است و به نتیجه می رسد و در فکر دینی ما از آن استقبال هم شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

28) سوره دخان، آیه 9.
29) سوره توبه، آیه 45.
ایمانی که به دنبال تفکّر منطقی باشد چه خاصیّتی دارد؟اگر منظور پرسش کننده این باشد که انسان در کسب ایمان، می تواند به استدلالات صرفاً عقلی و قیاس های منطقی اکتفا کند، جواب منفی است. زیرا در دین کامل ما انسان از عقل و قلب و جوارح برخوردار است که هر کدام باید تغذیه شوند. از آنجا که دین باید با براهین و بیّنات پایه ریزی شود عقل با این تمهیدات سرشار می شود و سپس قلب که کانون احساس و ایمان است «لمایدخلی الایمان فی قلوبکم»(30)با موعظه ها و عبرت ها در ستبر خوف و رجاء سیراب از ایمان می شود و اعضاء و جوارح با عمل و اقدام(اطاعت) به ثبات ایمانی کمک می کنند. بر همین اساس است که اصطلاحات دینی هم معرّف درجات است. اسلام، ایمان تقوی که مسلم و مؤمن و متّقی را می سازد در غیر این صورت ایمان به تعبیر روایت، ایمانی عاریتی خواهد بود که با اوّلین نسیم ها، نه طوفان ها متزلزل می شود و به ما توصیه شده است که در دعا بگوییم «لا تَجْعَلنی مِن المُعارین؛ خدایا مرا از مُعارین قرار نده»!
از امام صادق«علیه السلام» پرسش می شود معارین چه کسانی هستند؟
می فرماید: آنان که ایمان در نزد آنها عاریه است(31).

« بخش پاسخ به سؤالات »

30) سوره حجرات.
31) اصول کافی، باب دعا.
رابطه ایمان با آگاهی چیست؟آگاهی و معرفت و شناخت اساس ایمان و گرایش است و انسان نخست باید از یک جهان بینی اصیل، آگاهی پیدا کند آنگاه به حقیقتی که آگاه شده یعنی وجود خدا و یگانگی او و حقّانیّت پیامبران عقیده و ایمان پیدا کند.
واضح است که ایمان، احساسی است که ویژه قلب است و قلب از آنچه خبر ندارد پس عشق و نفرتی هم پا نمی گیرد. شناخت و تلاش ذهنی، قلب را که کانون ایمان و احساس است به رشد و ترقّی می رساند که در دعا نیز تقاضای آگاهی و شناخت شده است مثل این دعا «أّللهمَّ عَرِّفْنی نَفْسَکَ؛ این معرفت زمینه ساز ایمانی عمیق تر است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا باید از خدا بترسیم؟باید توجه داشت که ترش از خدا و عذاب خدا در واقع به ترس از اعمال ناشایسته ای که خود انسان انجام می دهد برمی گردد. خداوند رحیم و مهربان است و تمام رحمت ها و مهرهایی که افراد با یکدیگر دارند، خداوند به آنان داده است. رحمت و مهر پدران مادران نسبت به فرزندان از خداست. بنابراین خداوند هیچ گاه بی جهت کسی از عذاب نمی کند، و این که خداوند در آخرت جهنم را آفریده برای کافران و عاصیان و متخلفان از دستورات اوست و در احادیث(32)آمده است که در هر قلب هر انسان مؤمنی دو نور است: نور خوف (ترس) و نور رجاء (امید) از سوئی باید از عذاب خدا بترسد و از سوی دیگر باید به رحمت خداوند امیدوار باشد.
نکته دیگر اینکه تا وقتی انسان بالغ نشود، قلم مواخذه برای وی مقرر نمی گردد، و خداوند او را عقوبت نمی کند.
با این وصف روشن که ترس از عذاب خدا مطلوب و سازنده است، به گونه ای که انسان را به یاد آخرت و عذاب آن می اندازد. ولی این ترس به گونه ای نیست که انسان را گرفتار وحشت کند؛ مانند ترس های که برای افراد در این جهان پیدا می شود.
و کسی که از خدا می ترسد و به رحمت او امیدوار است، باید به وظایف دینی خویش توجه کند و در مرحله نخست اعتقادات را (توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت) را براساس دلیل و برهان بیاموزد و سعی کند نفس خویش را به ارزش های اخلاقی متّصف ساخته از رذائل پاک کند و به وظایف عملی که در رساله مرجع تقلید وی آمده است، دقیقاً عمل نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

32) قال الصادق«علیه السلام» کان الی علیه السلام یقول : اندلیس من عبد مؤمن اِلاّ و فی قلبه نوران : نور خیفة و نور رجاء لو وزن هذا لم یزد علی هذا و لو وزن هذا لم یزد علی هذا؛ هیچ بنده مؤمنی نیست مگر اینکه در قلب او دو نور است: نور خوف و نور امید. اگر این سنجیده شود از آن دیگری افزون نیست و اگر آن اندازه گیری شود بر این اضافه نیست.(کافی ج 2، ص 67).
معیار شناخت خوبیها و بدیها چیست؟یکی از بهترین موهبت های خداوند به انسان عقل است که خوبی و بدی را به طور کلی تشخیص می دهد. مثلاً اینکه ظلم بد است و عدالت و محبت، خوب اما از آنجا که انسان در جهانی زندگی می کند که پر از رابطه هاست نمی تواند به این مقدار رهنمود عقل کفایت کند چون انسان با خویش، یا دیگران با نظام هستی رابطه دارد و این رابطه ها ضابطه و قانون می خواهد که با توجّه به خوبی و بدی و مصالح واقعی انسان تشکیل و تدوین شده باشد. و به خاطر عدم دسترسی عقل، پای وحی به میان می آید که به همه این پیوندها و رابطه ها و رابطه ها آگاه است البته این انتخاب نیز به رهنمود عقل است چون عقل گستره آگاهی وحی را از خویش وسیع تر می بیند و به این هدایت دل می سپارد در حدیث زیبای آمده است خداوند وقتی آدم را آفرید حیاء و دین و عقل را برابر انسان نهاد و گفت انتخاب کن انسان عقل را برگزید. پس دین و حیاء به دنبال عقل رفتند. سؤال شد شما کجا می روید؟ حیاء و دین گفتند ما آنجا که عقل باشد هستیم.(33)
این پیروی ابتدایی دین و حیاء همان رهنمود عقل است که به جزئیات خوبی و بدی دسترسی ندارد و بعد از آن تابعیت عقل از دین شروع می شود تا به کمال خویش دست یابد. و تازه اگر عقل گرایان افراطی ادعا کنند نه عقل همه چیز را تشخیص می دهد. مشکل بزرگی رخ می نماید و آن اینکه به چه دلیل باید خوبی و بدی را رعایت کرد؟ اصلاً ظلم چرا بد است؟ اینجاست که ایمان به خداوند ضمانت اجرایی و پشتوانه همه خوبی ها و بدیها می شود. چرا که به قول داستایوفسکی اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است. در آیه ای از قرآن(34) خوبیها بسیار زیبا توصیف شده که به چه مبانی تکیه دارد و از معنا مخالف آن بدیها هم روشن می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

33) اصول کافی باب عقل و جهل
34) سوره بقره آیه 177.
بهترین معرفی از قرآن و عظمت آن چیست؟بهترین معرفی از قرآن در ترکیب دو آیه و سپس توضیح آن نهفته است.
1. آیه اول «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم؛این قرآن به بهترین و محکم ترین راه هدایت می کند.»(35)
2. چرا چنین ادعایی در قرآن شده مگر چه می آموزد؟
آیه دوم می فرماید «علمکم ملاتکونوا تعلمون؛ به شما چیزی را می آموزد که نمی توانستید بدانید.»(36)
نه آنکه نمی دانستید، نه! در حیطه قدرت شما نبود که به این دانش راه یابید.
مگر چه دانشی را می آموزد که از حوزه آگاهی بشر خارج است؟
3. توضیح اینکه ما انسان ها چهار رابطه داریم.
1. با خود، با جهان، با دیگران و با خدای هستی
این رابطه ها نیازمند ضابطه و قانونمندی است چه چیزی می توانست عده دار شود که این ضابطه های حاکم بر انسان، هستی و ... را پیدا کنیم. نه غریزه ما و نه علم انسان که در محدوده تجربه هاست و نه وجدان بشری و نه عقل محدود و حتی عرفان نمی توانست این نیاز ما را بر آورده کند قرآن که همانا وحی و ارتباط با علم بی نهایت خداوند است این ضوابط حاکم بر روابط را برای انسان تبیین نمود و نور را به زوایای تاریک زندگی بشر تاباند.
مهم ترین موضوع عالم یعنی انسان را توضیح داد و اندازه و هدف و مقصد و راه و وسایل او را به زیبائی روشن نمود. موضوعی که برای همه دانشمندان فلاسفه، عرفا مجهول است. و سپس انسان را به دست معلمین سپرد که امین راهند و راه شناس ( اهل الذکر که به ائمه اطهار«علیهم السلام» تفسیر شده) آیا عظمتی بالاتر از این می توان سراغ کرد؟ شما اگر بخواهید یک ماشین برقی را که نو خریده اید به برق بزنید به کتاب راهنما مراجعه می کنید که دستگاه نسوزد. قرآن کتاب راهنمای انسان است که او را نه تنها از صدمات محفوظ می دارد بلکه به رشد حقیقی خود می رساند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

35) سوره اسراء، آیه، 9.
36) سوره بقره، آیه، 239.
احادیثی که یک ساعت فکر را بهتر از هفتاد سال عبادت می داند، یا در قرآن دستور آن رسیده، آیا شامل تفکر در هر موضوعی می شود؟تفکری که در احادیث اسلامی برای آن فضیلت بسیار وارد شده تفکری است که در مسیر تکامل معنوی انسانی باشد و تفکری که انسان درباره ی مسائل مادی بدون هیچ گونه ارتباطی با مسائل معنوی داشته باشد از آن خاصیت برخوردار نیست مثلاً انسان بیندیشد که هدف از، آفرینش وی چیست؟ و این که خلقت او بیهوده نمی باشد و ارزش او به چیست؟ این تفکر که انسان را به هدف خلقت، که همان رشد آدمی و در بستر عبادت خدا است ، متوجه می سازد و عبادت ارزشمند انسان در طول عمر می تواند معلول چنین تفکری باشد.
در قرآن به زیباترین شکل جریان فکری مطلوب اشاره شده است، همانا در آفرینش آسمانها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانه هایی برای صاحبان عقل است، کسانی که خدا را یاد می کنند، ایستاده، نشسته، و بر پهلو آرامیده ... و یتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً... و همچنین در آفرینش زمین و آسمان اندیشه می کنند( و نتیجه می گیرند) که ای خدا! تو اینها را بیهوده نیافریدی(37)
پس می گویند خدایا تو پاکی! و ما را از عذاب آتش حفظ نما چنین است که تفکر به ارتباط و عبودیت خداوند منتهی می شود. اما به هر حال مطلوبیت تفکر همچنان باقی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

37) سوره آل عمران آیات، 181 تا 192.

ایمان / مراتب ایمان

پرسشپاسخ
ارتباط بین ایمان و تقوا و زهد، چگونه است؟ایمان همان حب یا بغض قلبی است؛ که دوستی با حق و اولیای حق و دشمنی با باطل و اولیای شیطان و باور قلبی به اعتقادات و باورهای فکری است. امام باقر«علیه السلام» می فرمایند:«الایمان ما کان فی القلب(1)؛ ایمان در قلب است.»
امّا تقوا حّد عملی دین است و بعد از ایمان تحقق می یابد. علی«علیه السلام» می فرمایند:«کونوا بقبول العمل اشد اهتماماً منکم بالعمل فانه لن یقل عمل مع التقوی، و کیف یقلّ عمل تقبل(2)؛ برای قبول شدن اعمال اهتمام بیشتری داشته باشید تا به خود عمل، چرا که هیچ عملی، با تقوا کم نیست و چگونه عملی که پذیرفته می شود اندک باشد؟»
پس از آن که حب خدا و اولیای خدا و اعتقاد قلبی به باورهای دینی در دل انسان جا گرفت، تقوا، که مراعات حدود و مقرّرات در اعمال و رفتار انسانی است، نیز تحقّق پیدا می کند.
و زهد، بی رغبتی به دنیاست. از امام صادق«علیه السلام» سؤال شد: «زاهد نسبت به دنیا کیست؟»
فرمودند:«الذی یترک حلالها مخافة حسابه و یترک حرامها مخافة عذابه(3)؛ کسی که حلال دنیا را از بیم حسابرسی آن ترک می کند و حرام دنیا را از بیم عذاب شدن ترک می نماید».
زهد نوعی آزادگی نسبت به امور دنیوی و تهذیب نفسانی برای نیل به مقاصد والا است. این امر البته نیاز به ایمان و تقوا دارد. تا انسان ایمان نداشته باشد و تا در زمینه به جا آوردن واجبات و ترک محرمات تمرین نکند(تقوا)، نمی تواند زهد بورزد و مثلاً از برخی امور مباح، دست بشوید.
توجّه به این نکته لازم است که ایمان و تقوا و زهد هر یک دارای مراحل و مراتبی هستند. چه بسا مراحل بالای ایمان، با تقوا و زهد حاصل شود. یعنی انسان با عمل به واجبات الهی و ترک محرّمات الهی و حتّی ترک برخی امور مباح، مراتب بالای ایمان را درک کند. و همین طور، چه بسا مراتب بالای تقوای الهی با زهد، قابل حصول باشد؛ چون ممکن است ترک امور مباح و بی رغبتی به دنیا، باعث شود که انسان ضوابط و مقررّات الهی را به نحو دقیق و کامل تری مراعات کند. بنابراین، می توان گفت که در مرحله نخست، ایمان لازمه زهد و تقوا است و بدون ایمان، زهد و تقوا به معنای درست کلمه، میسّر نیست.
لیکن در مرحله بعد، ایمان و زهد و تقوا، با دیگر ارتباط متقابل دارند، یعنی در یکدیگر اثر می گذارند. همچنانکه در روایتی از امام علی«علیه السلام» درباره ارتباط زهد با عمل و تقوا آمده است:« العلم یرشدک الی ما امرک الله به و الزهد یسهل لک الطریق الیه(4)؛ علم تو را به آنچه که خداوند به آن امر نموده، راهنمایی می کند و زهد راه یابی به آن را برای تو آسان می گرداند».
و در روایتی از امام صادق«علیه السلام» درباره ارتباط زهد و ایمان آمده است:«حرام علی قلوبکم ان تعرف حلاوة الایمان حتّی تزهد فی الدنیا؛ بر قلوب شما چشیدن شیرینی ایمان حرام است(و نمی توانند شیرینی ایمان را بچشند) مگر اینکه در دنیا زهد بورزید». که البته این امر اشاره به مراتب ابتدایی ایمان ندارد.
بنابراین، مفهوم این واژه ها(ایمان، تقوا و زهد) دارای مراتب تشکیکی است. پس چه بسا، ایمان موجب زهد و تقوای برتری شود، یا به عکس، بر اثر عمل به وظایف و شرایط زهد و تقوا، نیروی ایمان افزایش یابد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

1) میران الحکمة، ج 1، ص 300.
2) همان، ج 10، ص 632.
3) همان، ج 4، ص 253.
4) همان، ج 4، ص 263.
منظور از جمله ای که می گوید نباید دو روز انسان با یکدیگر مساوی باشد، چیست؟مساوی بودن دو روز انسان با هم به این معنی است که اگر انسان روز بعد کمال بیشتری تحصیل نکرده و در حدی از روز پیش بوده، متوقف شده باشد. معلوم است که انسان در این صورت ضرر کرده و دچار خسارت شده است، زیرا لحظات عمر انسان سرمایه اوست و هر لحظه که می گذرد، به تدریج سرمایه خود را از دست می دهد؛ اگر در برابر آن ایمان و عمل صالح و تقوایی بیش از روز پیش تحصیل نمود، جلوی زیان او گرفته شده است. در غیر این صورت خسارت و زیان وی حتمی است؛ از همین روست که امام صادق«علیه السلام» فرمودند:« هرکس که دو روزش [عمر] برابر باشد، زیان کرده است و هر کس فردایش بهتر باشد، سعادتمند است و هرکس فردایش بدتر باشد، از رحمت خداوند دور شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
درباره عظمت حضرت فاطمه«علیها السلام» کلمات ویژه ای گفته می شود، دلیل این مطالب چیست و مرجع کدام؟در دلیل نام گذاری فاطمه«علیها السلام» آمده است که از ریشه عظم یعنی انقطاع و جدایی، به این معنی که مردم از شناخت فاطمه«علیها السلام» منقطع و جدا شده اند. در عین حال راههایی برای شناخت اجمالی هست.
1. ائمه اطهار«علیهم السلام» غیر از همسر زهرای اطهر«علیها السلام» فرزند و نتیجه این کوثرند و این نشانه ای بزرگ به شناخت عظمت اوست.
2. آیات قرآنی و سوره کوثر که درباره ایشان نازل شده.
3. احادیث فضائل فاطمه«علیها السلام» از جمله آنچه که امام خمینی«رحمه الله» درباره ایشان از اصول کافی نقل نموده اند و بسیار قابل توجّه است. در آن حدیث موضوعی شگفت آور آمده است که البته برای مقام فاطمه«علیها السلام» استبعادی ندارد. نص جملات امام«رحمه الله» چنین است من راجع به حضرت صدیقه«علیها السلام» خود را قاصر می دانم ذکری بکنم. فقط اکتفاء می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است:
حضرت صادق«علیه السلام» می فرمایند. فاطمه«علیها السلام» بعد از پدرش 75 روز زنده بودند... و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد...ظاهر روایت این است که در این 75 روز مراوده ای بوده است و گمان ندارم غیر از طبقه انبیاء نظام در باره کسی این طور روایت شده باشد. مسئله آمدن جبرئیل برای کسی یک مسئله ساده نیست، خیال نشود جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید. این یک تناسب لازم است بین روح آن کس که جبرئیل می خواهد(نزدش) بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است و این از فضائل که از مختصات حضرت صدیقه«علیها السلام» است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضائلی که برای حضرت ذکر کرده اند، با این که آنها هم فضائل بزرگ است، این فضیلت را بالاتر از همه می دانم(5).

« بخش پاسخ به سؤالات »

5) از سخنرانیهای امام(؛) 11-12-64.
آیا در دنیایی که مستکبران کفر می ورزند، ایمان مستضعفان ارزش دارد؟ایمان از هر کسی و هر قشری تحقق یابد، در صورتی که براساس بینش و تعقل باشد، ارزشمند است. آری ایمان افراد که انگیزه هایی دارند که مانع ایمان می شود و با وجود آن انگیزه ها ایمان می آورند، ارزشمندتر می باشد.
افراد مستضعف گرچه از امکانات فراوان و قدرت برخوردار نیستند، ولی ممکن است عوامل دیگری مانع ایمان آوردن آنان شود. مانند مسلمانان مستضعف صدر اسلام که گرفتار شکنجه کفار و مشرکان بودند و دست از ایمان خود بر نمی داشتند.
باید توجّه داشت که هر قشری موانع خاص خود را داراست. البته هر کس با شرایط سخت تری به جبهه ایمان بپیوندد، ایمان او ارزشمندتر است؛ ولی ایمان خاصیت طبقاتی ندارد. ایمان یک گرایش فطری است که هر انسانی سرمایه ابتدایی آن را دارد. فقط پاسخ گفتن بدان لازم است. دین میدان تکلیف است در آن از غنی انفاق و رسیدگی خواسته می شود و از فقیر، صبر و شکیبایی.

« بخش پاسخ به سؤالات »
راه افزایش نور ایمان در قلب چیست؟از تعریف ایمان - که همان گرایش قلبی است- می توان به دست آورد که هر چه قلب را یاری دهد و به مقصد نزدیک کند، از عوامل افزایش ایمان محسوب می شود؛ از این رو شناخت و عمل به دستورات دینی دو عامل افزایش ایمان هستند. در قرآن به چنین رهنمودی دست می یابیم: «وادا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً؛وقتی آیات قرآن بر آنان تلاوت می شود، ایمانشان زیاد می گردد».(6) طبیعی است که آیات، نشانه های خداوند هستند و تأثیر فکری و قلبی دارند؛ زیرا انسان را به خداشناسی نزدیک کرده، با پندها و مواعظ دل را سرشار می کنند.
پس از آن انسان به انجام دستورات می پردازد و کمال ایمان برای او حاصل می شود. چنانکه در حدیثی آمده است:«لایستکمل العبد الایمان حتی یحسن خلقه...(7)ایمان عبد کامل نمی شود، مگر اینکه اخلاقش را نیکو گرداند و خشم خویش را کنترل کند». و نیز نقل شده که به رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» گفت:«می خواهم ایمانم کامل شود». پیامبر«صلی الله علیه وآله» فرمود« اخلاقت را نیکو گردان، ایمانت کامل می گردد».(8)
لازم به ذکر است که آیات الهی به آیات قرآن محدود نیست، بلکه هر آنچه که بتوان در آن به قدرت خدا پی برد، از آیات خداوندی است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

6) سوره انفال، آیه 2.
7) میزان الحکمه، جلد1، ص 196.
8) میزان الحکمه، جلد1 ص 196.
اسلام می گوید کسانی که به ایمان و درجاتی از علم و دانش و دیگر فضایل می رسند، در اثر تهذیب نفس و توسل و... می باشد، در حالی که ما شاهدیم در کشورهای دیگر، افراد به درجات بالایی از علوم می رسند بدون این که حتی کمترین توجهی به این گونه امور داشته باشند، لطفاً توضیح فرمایید؟رسیدن به مقامات عالی، نیازی به تهذیب نفس و توسل و ارتباط با خداوند ندارد؛ از این رو می بینیم بسیاری از دانشمندان خارجی که به دین و مسلکی هم پای بند نیستند، از نظر علمی پیشرفت های شایاتی نصیبشان می شود. آری، علمی که همراه با معنویت و صفای نفس باشد، و همان گونه که مغز را نیرومند کرده قلب را هم روشن و با صفا نماید، نیاز به تهذیب نفس و ارتباط با خدا دارد. این توضیح لازم است که درک این مقام به دو مقدمه نیاز دارد، که این هر دو در دین و هدایت خداوندی تأمین می شود.
1. پیمودن راه فضیلت های اخلاقی نیازمند آگاهی از فضیلت ها و تبیین جزئیات آن دارد. این آموزش در دین مشخص می شود؛ مثلاً نشان می دهد که نماز چگونه است، روزه چه شرایطی دارد و بقیه مواردی که ابزار و زمینه ساز فضیلت هستند، فقط در هدایت دین میسر می شود. آدمی خود به خود از کجا می خواهد این جزئیات را دریابد.
2. تا زمانی که اخلاق و مراتب آن پشتوانه ای مثل اعتقاد به خدا نداشته باشد، هیچ التزامی وجود ندارد که دانشمند، حتی کسی که هسته اتم را شکافته باشد! اخلاق را رعایت کند، و می بینیم که اکنون فروش علم و آن هم دانش های خطرناک به راحتی از طریق همین دانشمندان انجام می شود، و بن بستهای اخلاقی غرب و آلودگی های فرهنگی آن از همین جا ریشه می گیرد. علم بدون ایمان و تعهد باطنی، هیچ التزامی ندارد، مگر این که جریمه و تنبیه و ترس های اعمال شود. البته اکنون جنبش های اخلاقی در اروپا هست که متولیان آن ها ایمانی ندارند و از مذهبی پیروی نمی کنند؛ مثل گروه فوکولاره، اما این حرکت فصلی است و دوامی نخواهد داشت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا انسان های مؤمن دچار گرفتاری و بلای بیشتری هستند و حال آن که مشرکان و افراد بی اعتقاد در برخورداری بیشتری به سر می برند؟1. افرادی که به خدا نزدیک تر و دارای ایمان بیشتری هستند، رنج و سختی آنان بیشتر است و این به خاطر آن است که این جهان، جهان عمل و تکلیف است و آخرت، جهان حساب و جزای اعمال است. افرادی که دارای ایمان هستند، تلاش بسیاری در راه خدا انجام می دهند و بسیاری از رنج و سختی آنان رنج هایی است که با انجام اعمال نیک، در راه عبودیت و بندگی خدا آنها را متحمل می شوند.
2. یکی از مقامات افراد برجسته و اولیای خدا، صبر و پایداری در مقابل مصائب و خشنود بودن به قضای الهی است. این خود موجب اعتلای درجه آنان است، ولی متقابلاً افرادی که مؤمن نیستند ممکن است که دنیا با راحتی و آسایش ظاهری زندگی کنند، اما از فیض و صبر و رضای به قضای خدا محروم باشند.
3. براساس آنچه از احادیث استفاده می شود، خداوند گاهی مؤمنان را در دنیا به بلاها و رنج ها مبتلا می کند تا این گرفتاری ها کفاره گناهان آنان شود و در روز قیامت دیگر چیزی که به خاطر آن عقوبت و کیفر شوند در کار نباشد و آنان را از نعمت خود برخوردار سازد، ولی افرادی که کافر و مشرک هستند چنانچه برخی کارهای نیک داشته باشند، پاداش آنان را در همین جهان به آنان می دهد؛ در نتیجه، در آن جهان با دست خالی حاضر خواهند شد.
4. آنچه در پریش آمده قاعده کلی نیست. در قرآن می خوانیم: «ان تکونوا تألمون فانهم یألمون کما تألمون و ترجون من الله ما لایرجون؛ اگر شما(مؤمنان) رنج می کشید، کافران نیز همان گونه که شما رنج می کشید، رنج می کشند، و حال آن که شما امیدی به خدا دارید که آنان ندارند».(9)
5. آنچه در این مسأله مهم است، جهان بینی دینی است که اساس پریش را جواب می دهد. جهان بینی دینی دنیا و رنج هایش را بد نمی داند، بلکه به عکس رنج ها را عاملی برای تحّرک بشمار می آورد؛ زیرا رنج ها وابستگی انسان را به دنیا کم می کنند و او را به راه می اندازند. این ذات دنیاست که با تغییر احوال و فصول و مرگ حتمی، به انسان آگاهی می دهد که اینجا جای ماندن و قرار نیست.
بنابراین برخورداری ها و بلاها، معیار سعادت نیستند و از همین جاست که نقش بلاها در سیر و سلوک معنوی و شکوفایی قابلیت های درونی مؤمن آنقدر اهمیت پیدا می کند که در حدیث آمده است:«البلاء للولاء؛(10)کسانی که ایمان بیشتری دارند، رنجشان بیشتر است».
فراموش نکنیم دنیا دار مکافات نیز هست و در بسیاری و در بسیاری از موارد انسان نتیجه حرکت های خلاف نظام خود را می بیند، چه مؤمن باشد و چه کافر.

« بخش پاسخ به سؤالات »

9) سوره نساء، آیه 104.
10) اصول کافی، باب بلا و امتحان.
راه تقویت ایمان چیست؟گام اوّل برای کسی که می خواهد همواره بر تمایلات و خواهش های نفسانی خویش فایق آید و لذّت ایمان را به درستی بچشد، این است که عزم خود را جزم کرده، تصمیم بگیرد با آموخته ها و دانش های دینی خود زندگی کند؛ به تعبیر دیگر، در انجام معارفی که به آنها دست یافته، ممارست بورزد و نخواهد در قدم اوّل همه راه را یک باره طی کند، بلکه با درک مراتب و شرایط راه، خواهد دانست که بالا رفتن از پله های معنویّت، مشروط به این است که از پله ی قبلی به درستی گذشته باشد؛ و به همین جهت است که در قرآن آمده: «لئن شکرتم لازیّدنکم» بنابراین، انسانی که در انجام واجبات و ترک محرّمات، ممارست بورزد، و از خداوند توفیق و از اولیای او همّت طلبد، قطعاً خداوند دریچه های معرفت خود را بر روی او خواهد گشود و او را به صراط مستقیم رهنمون خواهد ساخت.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چگونه می توان در مصیبت ها مقاومت کرد به نحوی که ایمان انسان دچار تزلزل نگردد؟گرچه توانمندی روحی در مصیبت ها به عواملی در مراحل تربیتی و شرایط رشد نیز بستگی دارد، اما اساس این ویژگی از منظر قرآن و روایات، در بینش انسان نهفته است؛ آن هم نه بینشی صرف، بلکه تفکری که به همراهی اعتقاد باطنی و یقین به قدرت روحی انجامیده است. در آیه 156سوره بقره می خوانیم: و قطعاً شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان ها و ثمرات زندگی می آزماییم؛ و بشارت باد بر شکیبایان؛ کسانی که چون مصیبتی به آنان رسد، گویند:«انا لله و انا الیه راجعون؛ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم».در این آیه رمز توانایی، همانا آگاهی بر این مصیبت ها بدون اجازه خداوند نیست، وجود دارد.
مصیبت ها جایگاهی برای پاداش و جزا دارد.
مصیبت ها امتحان است و باعث شکوفایی استعدادهایی می شود؛ همان طور که کسی در حال غرق شدن از ترس توانایی شنا را بروز می دهد.
این مجموعه تحت عنوان یقین به انسان هدیه می شود. در نیایش امام زین العابدین«علیه السلام» این رمز آشکار و به آن تأکید شده است؛«اسألک بکرمک ان تمنّ علیّ من عطائک بما تقرّبه عینی ... من الیقین بما تهون به علیّ مصیبات الدنیا؛خدایا! از بزرگواریت می خواهم که بر من منت گذاری و چیزی ببخشی که چشمم را روشنی بخشد، و یقینی ببخشی که مصیبت های دنیا را بر من آسان کند».(11)

« بخش پاسخ به سؤالات »

11) میزان الحکمة، ج 8، ص 3720.مناجات امام سجاد(7)
آیا پیشرفت های معنوی به لیاقت های فردی بستگی دارد یا نه؟جواب این سؤال منفی است؛ زیرا اولاً ساختار وجودی انسان ها واحد، و دارای قابلیت های واحد برای درک مراتب معنوی می باشند. آنچه که آدمی را رشد می دهد، چیزی جز توانمندی بر اندیشه، تعقل و برخورداری از قلب و عواطف نیست. و این ها در همه انسان ها به ودیعه نهاده شده و انسان مأمور کشف استخراج و جهت دهی به آنها است.
ثانیاً، خطاب آیات قرآن و احادیثی که رهنمود و تشویق به کسب درجات معنوی دارد، عمومی است و افراد خاصی را مخاطب قرار نداده است؛ چنانکه سیره عملی پیامبران«صلی الله علیه وآله» و ائمه اطهار«علیهم السلام» برخورد یگانه با همه افراد بوده است.
بله آنچه که باید اذعان نماییم، این است که تفاوت هایی از لحاظ ظرفیت وجودی افراد، وجود دارد. اما این تفاوت، معیار ارزش نیست. چنانکه افرادی تفاوت آشکار دارند، بلکه مسؤولیت آنان بیشتر و باید بازدهی بهتری داشته باشند. در این زمینه مطالعه آیات قرآنی و احادیث و زندگی انسان هایی که به دعوت دین پاسخ گفته و به مقامات عالی دست یافته اند، لازم است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
رابطه ایمان و بلا چیست؟ آیا بلاها ایمان آدمی را زایل نمی کنند؟در سیر و سلوک دینی بلاء یک چیز اجتناب ناپذیر است. زیرا هنگامی که به خداوند ایمان می آورد باید ایمان و اعتقادش خالص باشد که نام این ایمان خالص توحید است. یعنی انسان وقتی مؤمن می شود خیال می کند موحّد هم هست در حالی که موحّد بودن درجه ای بلند است که نیاز به سازندگی دارد. در قران آمده است «و ما یُؤمن اکثرهم باللَّه لا و هم مشرکون(12)؛ اکثر اینان به خداوند ایمان نمی آورند مگر که ایمانشان با شرک آمیخته است.
علّامه طباطبائی«رحمه الله» در این باره فرموده اند این آیه نشان می دهد ایمان با شرک هم جمع می شود امّا با توحید خیر!
شرک ما چیست؟
امیدها و ترس ها که ما را وابسته به خلقِ ناتوان کرده است یعنی اعتماد به خویش و امکانات خود یا دیگران. در حالی که مؤمن گرچه از اسباب استفاده می کند امّا به غیرخدا تکیه و اعتماد نمی کند. بهترین راه شکستن این بُتها در دل و روح ما، بلاست هنگامی که از آن امیدها، ناامید برمی گردیم و به آنچه دل بسته ایم، از ما گرفته می شود به ناتوانی غیرخدا پی برده و تنها به او دل می بندیم. ضعف، عجز و حمل آنها ما را به قدرت و احاطه حق توجّه می دهد و بخل آنها ما را به وسعت رحمت حق که همه زندگی ما را فرا گرفته است، می رساند.
دوّمین فایده بلا و امتحان، آشکار شدن نقطه ضعف های ماست که برای خودمان برملا می شود و راه درمان را آسان می کند. و ای کاش به آنجا برسیم که مثل ابراهیم«علیه السلام» در میان آتش ندای توحید سر داد. زیرا وقتی جبرئیل امین«علیه السلام» برای نجات او آمده و گفت آیا کمک نمی خواهی، فرمود: «أمّابک فلا! امّا به تو نیازی ندارم! یعنی فقط خدا»!
مشکل ما ضعف در جهان بینی است که دنیا را محل خوشی می دانیم و با اوّلین ضربه ها و بلاها که می خواهند ما را حرکت دهند، برمی آشوبیم که چرا؟
به هر حال این سنّت خداوند است که با 5 چیز ما را می آزماید:
1. خوف.
2. جوع.
3. نقص در مال.
4. جان .
5. ثمرات(13).

« بخش پاسخ به سؤالات »

12) سوره یوسف، آیه 106.
13) سوره بقره، آیه 155.
عوامل بوجود آورنده ایمان چیست؟ایمان در وهله اوّل یک پایگاه درونی در انسان دارد که می توان گفت محبوب و مطلوب آدمی است به این مطلب آیه ای از قرآن تصریح دارد «حبَّبَ الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم؛خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در قلب های شما مُزیّن کرد».
پس آتش این احساس در دل ما افروخته شده است. کار انبیاء«رحمه الله» این است که انسان را به خداوند حقیقی هدایت کنند و از بت پرستی نجات دهند.
انسان نیز می تواند با شناخت، این احساس خود را بارور و تقویت کند. عمل به دستورات ایمان را ثبات می بخشد و زنده نگه می دارد.
دعا نیز نقش مهم و اجتناب ناپذیری در جذب ایمان و تثبیت آن دارد چنانکه می خوانیم «ثَبِّتْ قُلوُبَنا عَلی دینِک یا أمسئلک الْأَصْنَ وَ الْایمانَ».
پس خلاصه عوامل بعد از سرمایه های باطنی عبارتند از:
شناخت.
عمل.
دعا.
در ضمن، جایگاه توسّل و زیارت اهل بیت«رحمه الله» در نزد شیعه آن قدر مجرّب است که نیاز به اثبات ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ارکان ایمان چیست؟اگر منظور آن چیزهایی باشد که باید به آنها ایمان داشته باشیم در قرآن سوره بقره، آیه 177 چنین فهرست شده است:
ایمان به خدا.
به قیامت.
به فرشتگان.
کتاب آسمانی.
همه پیامبران.
البته برای مسلمان شدن شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت پیامبر«صلی الله علیه وآله» کافیست. امّا ایمان کامل، همانطور که در قرآن آمده است به اضافه آنچه گذشت ایمان به امام علی«علیه السلام» و یازده فرزند ایشان«رحمه الله» می باشد. دلیل این مورد از قرآن و حدیث در جای خود آمده است.
امّا ممکن است منظور ارکان داخلی ایمان و ویژگی های تحکیم و حفظ کننده ایمان باشد که علی«علیه السلام»در روایتی ارکان کفر و ایمان را بر شمرده اند و آنجا 4مورد را رکن ایمان دانسته اند که عبارتند از:
1. صبر.
2. یقین.
3. عدل.
4. جهاد(14).
سپس به تفسیر هر یک از این موارد پرداخته اند که بسیار زیبا و رهگشاست.

« بخش پاسخ به سؤالات »

14) نهج البلاغه صبحی صالح، بخش کلمات قصار، شماره 31.
ایمانی که به دنبال تفکّر منطقی باشد چه خاصیّتی دارد؟اگر منظور پرسش کننده این باشد که انسان در کسب ایمان، می تواند به استدلالات صرفاً عقلی و قیاس های منطقی اکتفا کند، جواب منفی است. زیرا در دین کامل ما انسان از عقل و قلب و جوارح برخوردار است که هر کدام باید تغذیه شوند. از آنجا که دین باید با براهین و بیّنات پایه ریزی شود عقل با این تمهیدات سرشار می شود و سپس قلب که کانون احساس و ایمان است «لمایدخلی الایمان فی قلوبکم»(15)با موعظه ها و عبرت ها در ستبر خوف و رجاء سیراب از ایمان می شود و اعضاء و جوارح با عمل و اقدام(اطاعت) به ثبات ایمانی کمک می کنند. بر همین اساس است که اصطلاحات دینی هم معرّف درجات است. اسلام، ایمان تقوی که مسلم و مؤمن و متّقی را می سازد در غیر این صورت ایمان به تعبیر روایت، ایمانی عاریتی خواهد بود که با اوّلین نسیم ها، نه طوفان ها متزلزل می شود و به ما توصیه شده است که در دعا بگوییم «لا تَجْعَلنی مِن المُعارین؛ خدایا مرا از مُعارین قرار نده»!
از امام صادق«علیه السلام» پرسش می شود معارین چه کسانی هستند؟
می فرماید: آنان که ایمان در نزد آنها عاریه است(16).

« بخش پاسخ به سؤالات »

15) سوره حجرات.
16) اصول کافی، باب دعا.
درجات ایمان را اجمالاً بیان فرمائید.در این باره چند روایت داریم که هر چند اختلافی ناچیز دارند امّا جواب را دربردارد. پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» فرموده اند: «الایمان مبثوث علی الجوارح؛ایمان پراکنده در جوارح انسان است». یعنی گاه هست که قلب ایمان می آورد امّا چشم نه و گاهی دست ایمان آورده ولی گوش خیر! و به همین ترتیب، تا ایمان بر همه وجود انسان جاری شود(17).
و از طرفی بعد از تمامیّت ایمان در وجود آدمی باز شدّت و ضعف درجاتی دارد. این موضوع در روایاتی آمده است:
ایمان مانند نردبانیست که ده پله دارد و مؤمنین پله ای را بعد از پله ای بالا می روند پس کسی که در درجه دوّم ایمان است نباید به کسی که در درجه اوّل اوست بگوید تو ایمان نداری... و سپس امام«علیه السلام» دستور به ملایمت در دعوت به درجات بالاتر و رعایت حال مؤمنین را می فرماید(18).
و در حدیثی دیگر امام صادق«علیه السلام» می فرماید: خداوند متعال ایمان را هفت سهم قرار داده که عبارتند از:
1.نیکوکاری 2.راستی 3.یقین 4.خشنودی از خدا 5.وفا 6.دانش 7.بردباری.
هر کس در او تمام این هفت سهم باشد از نظر ایمان کامل است و هر کس بعضی از آنها را نداشته باشد به همان نسبت ایمانش ناقص خواهد بود(19).
شاید بتوان گفت که عدد ده و هفت خصوصیّتی ندارند، بلکه اشاره به درجات مختلف ایمان است و مؤمن باید نسبت به کسب درجات تلاش کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »

17) اصول کافی، ج 3، ص 56.
18) همان، ج 3، ص 74.
19) -
نشانه ایمان حقیقی به خدا، در انسان چیست؟روشن است که ایمان یک امر قلبی است و این قابل دیدن نیست. امّا چنان نیست که هیچ نشانی هم نداشته باشد. مؤمن به واسطه ایمان به امن روحی و باطنی دست می یابد و در انگیزه او برای کارهای نیک تحوّلی راه می یابد که محرّک او دیگر خودنمایی و ریاکاری و شیطنت نیست. چنین است که امام رضا«علیه السلام» فرمود ایمان به خداوند سه مرحله دارد:
1. اقرار زبانی به یگانگی خداوند.
2. اعتقاد قلبی به آنچه اعتراف نموده.
3. عمل به دستورات الهی با اعضاء و جوارح.
امّا از نظر مصادیق، آیات و روایات، نشانه هایی را فهرست کرده اند و تأکید دارند که ایمان صادقانه این است. برای مثال: «انما المؤمنون الذین...؛همانا مؤمنان فقط کسانی هستند که: 1.ایمان به خدا 2.رسول او دارند 3.تردیدی نمی کنند 4.جهاد با مال و جان در راه خدا می کنند(20)».
در آیه ای دیگر: «قد افلاح المؤمنون...؛1.خشوع در نماز 2.دوری از بیهودگی 3.زکاة دادن 4.حفظ خویش از آلودگی جنسی و ارضاء از راه حلال، امانتداری، رفای به عهد، محافظت بر نمازها از نشانه های مؤمنان راستین است»(21).
در روایات نیز: اخلاق نیک، درآمد از راه حلال، انفاق به تهیدستان، انصاف، خودداری از آزار، استقامت چون کوه - امین بودن برای مردم در مال و جان(22)- صداقت در گفتار از این نشانه هاست. برای جامعیّت، به کتاب های تفسیری و روایی مراجعه شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

20) سوره حجرات، آیه 15.
21) سوره مؤمنون، آیه 1 و... .
22) اصول کافی، ج 1.
نقش ایمان در سعادت فردی و اجتماعی چیست؟در ابتداء لازم است بدانیم نباید به ایمان به عنوان یک ابزار نگاه کرد بلکه، ایمان یک ضرورت است. نگاه ابزاری به ایمان باعث می شود هر چیزی متعلق ایمان باشد انسان موجودی است که ساختار نیازمند دارد. امّا ایمان جزء نیازهای عالی انسان است آدمی به ظاهر عالم و زندگی مادّی و مشهود راضی نمی شود و غیب هستی را جستجو می کند و به قول فرانکل روانکاو معاصر: انسان در جستجوی معناست. بنابراین جواب روشن است که اگر ایمان نباشد! نیاز اساسی انسان خود آگاه پاسخ داده نشده و اضطراب و پوچی آدمی را درهم می شکند. به تعبیر زیبای قرآن «معیشة ضَنْک(23)؛زندگی در بن بست و تنگنا قرار می گیرد». و اینها تمام به واقعیّت خداوند هستی و نیاز نامحدود آدمی بستگی دارد. و این کشتی نیاز جز در کناره دریای ایمان پهلو نمی گیرد و به آرامش نمی رسد. زیرا هر چیزی هدف انسان قرار گیرد محدود است و به خستگی و وازدگی می انجامد. گرایش دنیای غرب که ایمان را از زندگی کنار گذاشت و اکنون دوباره بازگشت، اوج گرفته است از همین نیاز عظیم انسان برخاسته است. و از زاویه ای دیگر انسان بدون ایمان دلیلی برای مسئولیّت ندارد. آنجا که خدا نباشد همه چیز مجاز است. تعبیر زیبای قرآن از خداوند به نور، نشانگر این است که، خداوند نور هستی و معیار است. اگر نور نباشد هیچ رنگی با دیگر تفاوت ندارد. در شهر نابینایان چه عریان باشی چه با لباس! پس مسئولیّت فردی و اجتماعی نیز پشتوانه ای جز ایمان ندارد.
و رویکرد جوامع به ویژه غرب به قانونگرائی و مجازات به همین دلیل است. وقتی محور انسان و ارزشی که او تبیین می کند، باشد، دیگر چاره ای جز کنترل انسان با رادار و چشم های الکترونیکی نیست. جامعه اگر ایمان واقعی داشته باشد آثار آن امنیّت، تعاون، صداقت، ایثار و محبّت خواهد بود. کتاب انسان و ایمان نوشته استاد مطهری به تفصیل در این موضوع پرداخته است. بررسی محققانه سوره والعصر، نقش اساسی ایمان را شفاف می کند و زوایای پنهان این نیاز اصیل را آشکار می نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات »

23) سوره طه، آیه 24.
آیا یقین و ایمان با هم تفاوت دارند؟اگر به طور دقیق مفهوم یقین و ایمان را بررسی کنیم خواهیم دید این دو با یکدیگر فرق دارند یقین در برابر شک و تردید است کسی که یقین به چیزی دارد یعنی صددرصد آن را درست می داند و به هیچ وجه احتمال خلاف آن را نمی دهد ولی ایمان در برابر کفر است و به آن احساس قلبی گفته می شود که بعد از شناخت حاصل خدا می شود. شاید بتوان گفت یقین، آن درجه بالای ایمان است که دیگر تردیدی در آن راه نمی یابد و در حدیث آمده است که انسان ها سهم کمی از یقین دارند و در قرآن کریم برای یقین نیز درجاتی ذکر شده است که به علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین تعبیر شده است. تفاوت این موارد هم چنین است گاهی شما فقط از آتش خبر دارید «علم» آگاهی آنرا می بینید «عین» و زمانی به آن دست می زنید «حق» یقین محسوب می شود. در این باره به احادیث زیبایی در اصول کافی مراجعه شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
ایمان و تقوی چیست؟ و چگونه ایمان و تقوی تقویت می شود؟حقیقت ایمان، اعتقاد قلبی به وجود خدا و تمام صفات کمال وی و وجود قیامت و نبوّت پیامبران راستین و امامت رهبران معصومین و حبّ قلبی نسبت به خدا و اولیاء خدا و دین خدا و بغض نسبت به کفر و دشمنان خداست.
و تقوی این است که انسان از آنچه برای سعادت و کمال وی زیان بخش است خویشتن را مصون داشته و با انجام اوامر الهی و ترک نواهی خدا که رستگاری کامل انسان در تمام شؤون زندگی وابسته بدان است خود را از تباهی و عذاب و کیفر خداوند برحذر دارد.
پس ایمان حدّ قلبی دین و دارنده آن مؤمن و تقوی حدّ عملی مکتب و دارنده آن متّقی است. همچنان که اسلام حدّ ذهنی مکتب و پذیرنده آن مُسلم نامیده می شود.
راه تقویت ایمان عبارتست از:
1. افزودن شناخت از اصول دین؛
2. انجام دستورات دینی؛
3. قرائت قرآن؛
4. مطالعه زندگی اولیاء دین علیهم السلام و مؤمنان و اصحاب واقعی؛
5. دعا.
و راه با تقوی شدن:
1. شناخت اینکه گناه آثار تخریبی بر زندگی دارد و درگیر شدن با نظم هستی است و اعتقاد داشته باشیم که گناه بازتاب و بازگشت دارد در ما مواظبت و مراقبت می آورد. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده اند: هر چه می خواهی انجام بده، اثر آن را خواهی دید.
2. شناخت آثار خوب تقوی عبارتند از:
نورانیت؛
رفع مشکلات؛
زیاد شدن روزی؛
بهشت؛
زیاد شدن علم و دانش؛
آسان شدن امور؛
به دست آوردن قدرت تشخیص حق از باطل و محبوب شدن آثاری شگفت که در قرآن آمده؛
3. تمرین و مراقبت بر مستحبات و مکروهات؛
4. نماز شب؛
5. توسل به اهل بیت علیهم السلام؛
6. قرائت قرآن؛
دعا.

« بخش پاسخ به سؤالات »
راه افزایش نور ایمان در قلب چیست؟از تعریف ایمان، که همان گرایش قلبی است می توان بدست آورد هر چه قلب را یاری دهد و به مقصد نزدیک کند از عوامل زیادت ایمان محسوب می شود. پس شناخت و عمل به دستورات دینی دو عامل زیادی ایمان هستند. در قرآن به چنین رهنمودی دست می یابیم .
و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایماناً . وقتی بر آنان آیات قرآن تلاوت می شود ایمانشان زیاد می گردد.(24)
طبیعی است که آیات، نشانه های خداوند هستند و تائید فکری و قلبی دارند چون آدمی را به علامات الهی و خداشناسی نزدیک کرده و با پندها و مواعظ خویش دل را سرشار می کنند، بعد از آن انسان به انجام دستورات می پردازد و کمال ایمان حاصل می شود چنانکه در حدیث می خوانیم.
لایستکمل العبد الایمان حتی یحسن خلقه ... ایمان عبد کامل نمی شود مگر اخلاقش را نیکو گرداند و خشم خویش را کنترل کند.(25)
یا کسی از رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» می پرسد می خواهم ایمانم کامل شود، پیامبر«صلی الله علیه وآله» می فرماید: اخلاقت را نیکو گردان، ایمانت کامل می گردد.(26)
لازم به ذکر است آیات الهی محدود در آیات قرآن نیست بلکه هر آنچه را که بتوان در آن به قدرت خدا پی برد جزء آیات است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

24) انفال آیه 2.
25) میزان الحکمه جلد 1 ص 196.
26) میزان الحکمه جلد 1 ص 196.

ایمان / آفات ایمان

صدق

جهاد با نفس

پرسشپاسخ
راه فائق شدن بر حیله های شیطان چیست؟راه فائق شدن بر حیله ها و نقشه های شیطان، ایمان به خدا و پناه بردن به او و توکل به ذات مقدس او و اخلاص برای او است. این امر به تصمیم قاطع برای انجام وظایف بندگی و مجاهده با نفس نیاز دارد. در قرآن می خوانیم:«او و قبیله اش شما را می بینند، از جائی که شما آنها را نمی بینید»(1). مبارزه با چنین دشمن مستور و پنهانکاری نیاز به ارتباط با قدرتی نامحدود و نامرئی دارد، که او همان خدای مهربان است. این ارتباط دو عنصر دارد: 1. ایمان؛ 2. توکل،
در سوره نحل آمده است:«شیطان بر کسی که ایمان آورد و بر خدا توکل کند، تسلط نمی یابد».(2)
و نیز در همین سوره آمده است:«همانا حکومت شیطان بر کسانی است که ولایت او را می پذیرند و شرک می ورزند»(3). بنابراین از هن،امی که سرپرستی او را بر خویش می پذیریم و فرمان او را در فرمان خدا دخالت می دهیم، راه سلطه را باز می کنیم.
دوام بر بعضی ذکرها، قرائت سوره های فلق و ناس، دوام بر وضوء قرائت قرآن و مراجعه به روایاتی که چگونگی وسوسه و دخالت شیطان رگ نشان می دهد(4)، به هر صورت هیچ چیز جز بصیرتی که خداوند مهربان بدهد و یاری کند، و با توسل به امامان«علیهم السلام» و دعا آبیاری شود، کارساز نیست.
تذکر این نکته نیز لازم است که بعضی از راههای نفوذ شیطان، از مسیر نیازهای طبیعی است؛ از این رو باید آن نیاز را تأمین کرد. مثلاً وسوسه های جنسی فقط با ازدواج رفع می شود و باید برای رفع آن اقدام نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »



1) سوره اسراف، آیه 27.
2) سوره نحل، آیه، 99.
3) سوره نحل، آیه 100.
4) برای مثال روایتی از امام باقر«علیه السلام» در ذیل آیه 17، سوره اعراف، و دعای استعاذه در صحیفه سجادیه.
انسان چگونه می تواند همیشه معصوم باشد؟برای محفوظ ماندن از گناه باید با نفس مبارزه کرد و تصمیم به پیروزی بر تمایلات نفسانی گرفت. جهاد با نفس کلید پیروزی است. به هر نسبت که بیشتر طبق رضای خدا عمل شود و هوای نفس نادیده گرفته شود، خداوند نیز توفیق بیشتری عطا می کند. یادآوری این نکته لازم است که معصوم بودن به این معنی که انسان هیچ گاه گناه نکند و فکر آن را نیز در سر نپروراند، ویژه افراد خاصّی مانند پیامبران، امامان و حضرت فاطمه«علیهم السلام» است.
ریشه عصمت معصومین«علیهم السلام»، دو عنصر آگاهی و آزادی از هر تعلّق است. و به همین نسبت آگاهی ما به ارزش خویش و حضور خدا به مراقبت از گناه می انجامد. گناه تخریب است. چیزی مثل یک ظرف یا تلویزیون را که بر ایمان با ارزش است چگونه حفظ می کنیم و از گرد و خاک و آفتاب، مراقبت می نمائیم؟
بیداری آدمی نسبت به خویش و آفت گناه به چنین حالتی می انجامد که انسان با تضرع خواهد گفت: «فَاعْصِمْنا یا عاصِمَ قلوب النبیین؛(5) خدایا! تو ما را از گناه معصون و معصوم بدار ای حافظ قلوب پیامبران»!

« بخش پاسخ به سؤالات »

5) بخشی از دعای ائمه«علیهم السلام».
برای این که آهنگ رشد کمال در انسان بیشتر شود، چه باید کرد؟سرعت برای کمال در دو جنبه باید انجام گیرد:
1. سرعت در نیّت.(برای اقدامات کمال خیز).
2. سرعت در عمل.
سرعت در نیّت، رشد درونی و ارتفاع روحی را می فزاید؛ و سرعت در عمل به سبقت و سبقت، به قرب و اوج می انجامد؛ که در قرآن می خوانیم:«السّابقون السّابقون اولئک المقربون»(6).
اما این حرکت، نیاز به یک مرحله ذکر و آگاهی دارد که انسان فاصله میان آن چه هست و آن چه می تواند باشد و کمبودهای خود را یادآور شود و فرصت کم خویش را بررسی کند. این معرفت، احساس سبقت و سرعت را در انسان زنده می کند. در نهج البلاغه چنین ذکری را می بینیم: باز مانده ایام خویش را دریابید و شکیبایی پیشه کنید؛ چرا که عمر باقی مانده، در برابر روزهایی که به غفلت گذراندید و روی گردان از پندها شدید، بسیار کم است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

6) سوره واقعه.
آیا می توان به خاطر شرایط متفاوت، برنامه اخلاقی و کمالات نفسانی را از راه دیگری حلّ نمود؟ما در جهانی زندگی می کنیم قانونمند و دارای نظام. این قانونمندی، نظم ثابتی را حاکم نموده است که مخالفت با آن به ضربه و صدمه خوردن خود انسان و هلاکت وی می انجامد. دین که ساختاری مرتبط با وحی و آگاهی از نظام هستی دارد، این قوانین رشد را می آموزد و شرایط نمی تواند آن را تغییر دهد؛ آیا 2*2 در شرایطی دیگر مساوی 5 می شود؟
هنگامی که دین شراب را تحریم می نماید، مسلماً به دلیل ناهماهنگی آن با ارگانیزم انسان است. بنابراین، روش سیر و سلوک معنوی نیز با تغییر شرایط، متغیر نمی شود وگرنه دین تابعی از متغیر شرایط می شد.
البته دین کامل اسلام، در باب احکام و با شرایط گوناگون، تکلیف آدمی را دارای تغییر می داند، اما نه این که حکم به کلی نفی شود؛ مثل؛ در شرایط اضطراری، گوشت حیوان مرده(دارای) حرام ذاتی؛ مثل خوک حلال می شود. اما این به معنای حلیّت گوشت خوک نیست. پس برنامه باید با تحصیل اعتقادات اسلامی و روش های تزکیه در بینش دینی طی شود. به همین سبب می بینیم وقتی کسی به پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» می گوید آیا اجازه می دهید برای رفع مزاحمت نیاز جنسی خود را عقیم نمایم. پیامبر«صلی الله علیه وآله»مخالفت نموده و می فرماید:«رهبانیت امت من، جهاد است» در قرآن کریم به آیه لطیفی در این باره برخورد می کنیم. این آیه می فرماید:«استقم کما امرت؛استقامت کن! چنانکه دستور داری (نه آن طور که می خواهی)».(7)بنابراین، باید دید دین در هر شرایطی چگونه تکلیف آدمی را تعیین می کند. بدون رهنمود مکتب نه تنها مقصود تأمین نمی شود، بلکه در نهایت گمراهی است. هماهنگی با دین برای هر برنامه عرفانی، اخلاقی امری اجتناب ناپذیر است. به همین دلیل پیامبر«صلی الله علیه وآله» فرمودند این آیه مرا پیر کرد.(8)

« بخش پاسخ به سؤالات »

7) سوره هود، آیه 112.
8) آیه فوق
خودسازی جامع چگونه تحقق می یابد؟از آنجا که انسان دارای مغز و دل و ثمره ای به نام عمل می باشد؛ پس باید در بُعد فکری به معرفت، و در بُعد عاطفی و روحی به ایمان و استقامت، و طرحی برای عمل داشته باشد. این یک خودسازی جامع است و برای تفصیل آن به کتب تأمین کننده این هدف مراجعه شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا برای خالص نمودن عمل، بهتر نیست حرکات انسان طوری باشد که توجّه و محبّت مردم را به خویش کم نماید؟برای خالص نگاه داشتن اعمال، لازم نیست انسان تلاش کند تا محبّت او در میان مردم کم شود یا مردم نسبت به او بدبین شوند. این که مردم نسبت به انسان محبّت بورزند، امری مطلوب و پسندیده است. در دعاهای حضرت ابراهیم«علیه السلام» که در قرآن نقل شده، آمده است: «واجعل لی لسان صدق فی الاخرین(9)؛ خداوند! برای من زبان راستی در میان دیگران قرار بده که احتمالاً منظور این است که مردم مرا به راستی و نیکی یاد کنند». و در دعاهای دیگری، برای ذریه خویش می طلبد که : «واجعل افئدة من الناس تهوی الیهم(10)؛ و دل های مردم را به سوی آنان متمایل گردان». بنابراین، انسان برای تحصیل خلوص، دستور به ایجاد بدبینی در بین مرد نسبت به خود ندارد، بلکه با بودن در میان مردم، مکلف است نیت و قصد خود را خالص کند و آنان را مؤثر نداند. برای این جهت دعا، نیایش و درخواست خلوص به طور پیگیر از خداوند و توسل به پیامبر«صلی الله علیه وآله» و امامان«علیهم السلام» بسیار مؤثّر و مفید است.
شایان ذکر است که اگر انسان اعمال خیر خویش را حتّی الامکان، پنهان نگه دارد، یا ذکر نکند که شائبه ریا در آن داخل شود، بسیار پسندیده است. آن چه در پرسش آمده در گروهی به نام ملامتیه از صوفیه جاری بوده است که برای درک اخلاص، رفتارهای ناشایست از خود نشان می دادند و یا اگر اتهامی متوجّه آنان می شد، دفاع نمی کردند تا نفس آنان ذلیل گردد. این چنین تمهیداتی برای نفس مضّر است؛ چون بیماری وقتی سطحی مداوا شود از داخل عفونت می کند. این انسان است که باید در مراتب معرفتی و دینی خویش، آگاه باشد که اعمال در هر سطحی باشد به توفیق و لطف خداست و ما از خودمان چیزی نداریم. «و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکی منکم من احد ابداً(11)؛ اگر فضل و فزونی لطف خدا و رحمت او شامل نمی شد،هیچ کدام از شما پاک و تزکیه نمی شد». انسان وقتی قصورهای خویش و لطف حق را بررسی کند، شرمنده اعمال خویش می شود.
و هنگامی که با رفتار بزرگان مقایسه می کند، از خود چیزی نخواهد دید و هنگامی که دست خالی مردم را در پاداش دید، دیگر از این بت ها جدا می شود و به اخلاص روی می نماید. و نیازی به روش های خارج از مرز دین نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »

9) سوره شعراء، آیه 84.
10) سوره ابراهیم.
11) سوره نور آیه 21.
منظور از هجرت آفاقی و انفسی چیست؟هجرت آفاقی این است که انسان برای توجّه به خدا، گرایش به حق و انجام وظایف بندگی در طبیعت، از سویی به سوی دیگر حرکت و هجرت کند؛ مانند هجرت پیامبر گرامی اسلام از مکه به مدینه.
و هجرت انفسی این است که انسان در درون خود از تمایلات نفاسان، به سوی خواسته های الهی حرکت نماید و هوای نفس را ترک کند.
چنان که درباره هجرت انفسی در قرآن می خوانیم: «من یهاجر فی سبیل الله یجد مراغماً کثیراً وسعة(12)؛ کس در راه خدا هجرت کند، با امکانات زیاد و وسعت، روبرو خواهد شد». و حتّی انسان مواخذه شده که چرا هجرت نکرده، آیا زمین خدا وسیع نبود؟ «فتهاجروا(13)؛ که در آن هجرت کنید».
و درباره هجرت انفسی می خوانیم:«والرجز فاهجر؛ از ناپاکی هجرت کن».(14)

« بخش پاسخ به سؤالات »

12) سوره نساء، آیه 100.
13) سوره نساء، آیه 97.
14) سوره مدثر، آیه 5.
در خودسازی، آیا جز عمل کردن، عناصر دیگری لازم است؟خودسازی تنها به عمل کردن برخی از تعلیمات دینی حاصل نمی شود، بلکه انسان باید در درجه ی اوّل اعتقادات خویش را براساس استدلال، استوار سازد. ثانیاً؛ تصمیم بگیرد که خود را به ارزش های عالی انسانی متّصف، و رذایل اخلاقی را از خویش دور سازد. ثالثاً؛ هر چه خداوند امر کرده؛ مانند نماز، روزه و دیگر فرایض الهی را به جا آورد و از هر چه که خداوند متعال نهی کرده است، اجتناب نماید.
به همین دلیل، در سیر معنوی دینی، به ویژه دین جامع اسلام و مکتب اهل بیت«علیهم السلام»، عمل مرحله سوم است. شناخت، ایمان، عمل. یا همان حقیقت، طریقت سپس شریعت. این به عکس شعاری است که صوفیان و اهل تصوف پیشه خود ساخته اند؛ چون آنان می گویند: شریعت(عمل)، طریقت، حقیقت. خیر! پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله» چه در آیات قرآنی و چه در سیره تبلیغی، اول می فرمود: «قولوا لا اله الا للَّه تفلحوا». این، همان دریافت و باور حقیقت است، و سپس با التزامات عملی انسان به ادراکات گسترده تری دست می یابد، و نورانیّت حقیقت با توسعه بیشتری در او تجلّی می یابد.
«ان تتقو اللَّه یجعل لکم نوراً؛ اگر تقوی پیشه کنید برای شما نوری قرار داده می شود که با آن طی طریق کنید». یا در جای دیگر می فرماید: «یجعل لکم فرقاناً؛ به شما فرقان یعنی قدرت تشخیص می دهد».
در دعاهای معروف دینی سیر مذکور آمده است: «اللهم اجعل النور فی بصری؛ خدایا نور در چشمم» «البصیرة فی دینی؛ و روشن بینی در دینم» «و الیقین فی قلبی؛ و یقین و باور محکم در قبلم» «و الاخلاص فی عملی؛ اخلاص در عملم» «و السّلامة فی نفسی؛ سلامت در نفسم» «و السّعة فی رزقی؛ و گستردگی در رزقم» «و الشکر ابداً ما ابقیتنی؛ و سپاسگزاری تا وقتی زنده ام به من ببخش»(15)!
در این نیایش؛ بینش فکری و باور قلبی، مقدّم بر عمل و به ترتیب ذکر شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

15) مفاتیح الجنان، از دعاهایی که در تعقیب نماز صبح مستحب است.
آیا اجرای دستورات دینی برای کسب رشد معنوی، تحت برنامه و اصول خاصّی می باشد یا فقط انجام واجبات و ترک محرّمات کافیست؟مسلّم است که دین جامع برای همه چیز برنامه و نظم خاصّی دارد. امّا با تصویر ذهنی ما از برنامه، که یک سری دستورات طبقه بندی شده مورد نظر است، شاید هماهنگ نباشد. برنامه دین گرفته شده از متن دین است و مثل آن روش های تربیتی آمریکایی که مثلاً برای تمرین اراده می گویند باید روزی دو بار جلوی آینه بایستید و 100 مرتبه به خود بگویید من اراده دارم، تلقینی نیست. در این بینش نقش فهم و آگاهی انسان و شرایط نیز در نظر گرفته می شود. پس بعد از مرحله شناخت و تحکیم بنیان های اعتقادی، هنگام عمل، اصول مهمی به کار گرفته می شود که از آن به نام ملاک اهمیّت، صعوبت و مطابقت با سنّت یاد می شود. در مطابقت با سنّت باید عمل خارج از حدود دینی نباشد؛ مثلاً اگر خواستیم جای عبادت بسازیم، مسجد مشروع و هماهنگ با سنت است امّا خانقاه خیر!
در ملاک اهمیّت، باید ببینیم در مقدار وقت معینی کدام امر مهم تر است؛ کاری که در وقت دیگری انجام می شود، از اولویّت برخوردار است یا رسیدگی به وضع کسی که فی الحال نیازمند ماست؟ به یقین کاری که وقتش محدود و تنگ است، در اولویت قرار می گیرد.
و امّا ملاک صعوبت، به این معناست که وقتی در مقابل دو کار قرار می گیریم؛ آن که سخت تر است، یا ارزش تر است؛ چون آن کاری که زحمت بیشتری دارد و نفس انسان متحمّل مشقّت زیادتری می گردد، رشد و تأثیر عمیق تری بر انسان خواهد گذاشت، چنان که امام علی«علیه السلام» فرموده اند: «افضل الاعمال احمزها؛ بهترین اعمال، با زحمت ترین آنهاست». این معیارهای شگفت و سازنده نشان می دهد، حرکت دینی بی حساب نیست و به کثرت و حجم عمل نگریسته نمی شود، بلکه هر کس به اندازه بینش و محاسبه خویش از عمل بهره مند می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی