ماه ذی القعده

شهادت جواد الائمه حضرت امام محمدتقی علیه السلام تسلیت باد

شهادت جواد الائمه حضرت امام محمدتقی تسلیت باد

 امام محمد بن على علیهما السلام (جواد الائمه) نهمین امام از خاندان اهل بیت علیهم السلام است. القابى که براى آن امام برشمرده‏ اند و هر یک گویاى بعدى از شخصیت آسمانى حضرت است، عبارت‏ اند از: «مختار، مرتضى، متوکل، متقى، زکى، تقى، منتجب، مرتضى، قانع، جواد، عالم ربانى، منتجب المرتضى و ... .» (۱)

ابن صباغ مالکى از القاب «جواد، قانع، مرتضى‏» یاد مى ‏کند و مى ‏گوید: مشهورترین لقب امام، «جواد» است. (۲) شیخ صدوق نیز مى‏ نویسد: به محمد بن على الثانى، تقى گفته شد; چون از خدا تقوا پیشه کرد و زمانى که مامون شبانه باحالتى مست وارد شد و او را با شمشیر زد و گمان کرد حضرت را کشته است، خداوند او را نگه داشت. (۳)

کنیه‏ هاى حضرت نیز عبارت‏اند از: ابو جعفر ثانى (کنیه جدش امام باقر علیه السلام) و ابو على. (۴)

به نوشته ابن صباغ مالکى، چهره‏ اى سفید و اندامى متوسط داشت (۵) و نقش انگشترش به نقل طبرى «العزه لله‏» مانند انگشتر پیامبر صلى الله علیه و آله بود. (۶)

مادر حضرت، سبیکه نوبیه بود. (۷) به نقل شیخ مفید فرزندان حضرت «على الهادى علیه السلام، موسى، فاطمه، امامه‏» بودند (۸) و طبرسى از دختران به «حکیمه، خدیجه، ام کلثوم‏» اشاره مى ‏کند و مى‏ گوید: برخى تنها از فاطمه و امامه یاد کرده‏ اند. (۹)

شیخ طوسى روز دهم رجب را سال تولد وى مى‏ داند (۱۰) و به نقل طبرسى آن امام در عصر معتصم به شهادت رسید. (۱۱) در این هنگام، ۲۵ سال و ۲ ماه و ۱۸ روز از دوران حیات امام مى‏ گذشت. (۱۲)

مرحوم کلینى مى ‏نویسد: «محمد بن على علیهما السلام در حالى که ۲۵ سال و سه ماه و دوازده روز از عمرش مى ‏گذشت، در روز سه شنبه، ۶ روز قبل ازذى حجه سال ۲۲۰ ه. ق شهیدشد و بعداز پدر ده سال (منهاى بیست روز) زندگى کرد.» (۱۳)

ایشان با محمد امین بن هارون تا سال ۱۹۸ ه. ق (قبل از امامت) معاصر بود. از آن پس با مامون بن هارون (از ۱۹۸ تا ۲۱۸ قبل از امامت و ۲۱۸ تا ۲۰۳ در زمان امامت) هم عصر بود و سرانجام با معتصم عباسى از ۱۷ رجب یا شعبان ۲۱۸ ه. ق تا لحظه شهادت، ذى قعده ۲۲۰ ه. ق معاصر بود.

اینک که در آستانه شهادت جانگداز آن امام بزرگ و غریب قرار گرفته ‏ایم، به بازخوانى گوشه‏ هایى از مظلومیتش در طول دوره امامت تا لحظه شهادت مى‏ پردازیم: (۱۴)

 رنجهاى امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام از همان آغاز امامت‏ با سیل رنجها رویارو بود; مشکلاتى که گاه از سوى حاکمان، زمانى از طرف کارگزاران و منسوبین به طاغوتها و گاهى از سوى جاهلان، متعصبان، گروههاى انحرافى و ... ایجاد مى‏ شد. اینک نمونه‏ هایى را مرور مى‏ کنیم:

۱. شکستن حریم امامت

محمد بن ریان مى‏ گوید: مامون به هر حیله‏ اى متوسل مى ‏شد تا بر امام نفوذ کند، اما ممکن نمى ‏شد، تا اینکه این فرصت هنگام ازدواج دخترش با امام به دست آمد.

وقتى مى ‏خواست دخترش، ام فضل را به خانه زفاف امام جواد علیه السلام بفرستد، دویست دختر از زیباترین کنیزکان خود را طلبید و به هر یک جامى که داخل آن گوهرى بود، داد تا وقتى در جایگاه نشست، از او استقبال کنند، اما حضرت به هیچ یک توجهى نکرد. در آنجا مردى بود که مخارق نامیده مى ‏شد و صاحب صدا و عود و ضرب بود و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید. در گفتگوى مامون و مخارق، مخارق گفت: اگر به چیزى از امور دنیا مشغول باشد، من براى مقصود شما کفایت مى ‏کنم. آن گاه رو به روى امام نشست، مانند الاغ عرعرى کرد و وقتى توجه همه را جلب نمود، شروع به نواختن کرد. امام دقایقى بى توجهى کرد و ناگهان سر برداشت و فرمود: «اتق الله یا ذا العثون; اى ریش دراز از خدا بپرهیز.» مخارق چنان از فریاد امام وحشت کرد که ساز و عود از دستش افتاد و تا لحظه مرگ دستش فلج ماند.

وقتى مامون از دلیل آن حالت پرسید، گفت: از وقتى ابوجعفر بر سرم فریاد کشید، وحشتى مرا فرا گرفت که هرگز از جانم بیرون نمى ‏رود. (۱۵)

۲. تهمت مستى و ...

فضاى تنگ و خفقان آلود حاکم بر جامعه چنان امام و یارانش را در تنگنا قرار داده بود که گاه افراد وابسته به طاغوت به آن حضرت توهینهاى سنگینى مى ‏کردند و امام تنها به شکوه به درگاه الهى بسنده مى ‏کرد. از جمله، عمر از خاندان فرج که با چپاول و رشوه و دزدى ثروت زیادى فراهم آورده بود و در حکومت‏بنى عباس نفوذ داشت، مدتى فرماندار مدینه شد و در همان زمان نسبت‏به خاندان نبوت خشونت‏به خرج مى‏ داد و کار را به جایى رساند که به امام گفت: به گمانم تو مست هستى! امام جواد علیه السلام در مقابل این گستاخى تنها به درگاه الهى پناه برد و فرمود: «اللهم ان کنت تعلم انى امسیت لک صائما فاذقه طعم الخرب و ذل الاسر; خدایا! چنانچه تو مى ‏دانى امروز براى تو روزه بودم، پس طعم غارت شدن و خوارى اسارت را به او بچشان.»

طولى نکشید که در سال ۲۳۳ ه. ق متوکل بر او غضب کرد و دستور داد ۱۲۰ هزار دینار به عنوان مالیات و ۱۵۰ هزار دینار از برادرش بگیرند. او بار دیگر به عمر غضب کرد و دستور داد هر چه مى‏توانند بر گردنش ضربه بزنند و ۶ هزار ضربه زدند و بار سوم کشان کشان به بغداد بردند و همان جا در اسارت مرد. واقعه توهین به امام جواد علیه السلام چنان سنگین بود و دل امام هادى علیه السلام را به درد آورده بود که وقتى خبر مرگ عمر را آوردند، ۲۴ مرتبه «الحمد لله‏» گفت. (۱۶)

۳. توطئه قتل به اتهام خروج

قطب راوندى از ابن ارومه چنین نقل مى ‏کند: معتصم تعدادى از وزرایش را فرا خواند و گفت: بر علیه محمد بن على بن موسى علیهم السلام نزد من شهادت دروغ دهید و بنویسید که مى خواهد خروج کند. آن گاه امام را خواست و گفت: تو علیه من توطئه کرده‏ اى! امام فرمود: «والله ما فعلت‏شیئا من ذلک; به خدا سوگند! من چنین کارى نکرده ‏ام.»

مامون بر وجود شاهدان پاى فشرد. امام هم دستش را بلند کرد و عرض کرد: «اللهم ان کانوا کذبوا على فخذهم; خدایا اگر بر من دروغ بسته‏ اند، آنها را بگیر.» در آن لحظه ایوان لرزید و هر یک از اطرافیان معتصم که بر مى‏ خاست، بر زمین مى‏ افتاد. معتصم عرض کرد: «یا ابن رسول الله! انى تائب مما فعلت فادع ربک ان یسکنه; اى پسر رسول خدا! از آنچه کردم، توبه نمودم. از پروردگارت بخواه که آن را آرام سازد.» این بار امام دست ‏بلند کرد و عرض کرد: «اللهم سکنه و انک تعلم انهم اعداؤک و اعدائى; خدایا! آرامش ساز و تو مى‏ دانى که آنها دشمنان تو و من هستند.» در پى این دعا آرامش به ایوان بازگشت. (۱۷)

 به کاخ سلطنت گفتا خلیفه با وزیران کاى *** ابـا جعفر ترا قصد خروج و انقلاب آمد

ز روى افتـرا، اوراقى آوردند کاینهـا را *** گرفتیم از غلامانت، چه نزدت گـو جواب آمد

بگفتا: بارالهـا! افترا بستند اگر بر من***بگیر این دشمنان، کاین افترا حقش عقاب آمد

که ناگه کاخ گشتى زیر و رو، کآن قوم افتادند *** خلیفه دید هر یک از خنازیر و کلاب آمد

بپوزش معتصم بر دست و پاافتاد و تائب شد***بگفت این کاخ ساکن کن، که سخت این اضطراب آمد

بگفتا: بارالهـا! ساکن این قصر معلق کن *** که کاذب توبه کرد، از تو قبول مستتاب آمد (۱۸)

 اخبار شهادت امام جواد علیه السلام

 مسعودى مى ‏نویسد: وقتى ابوجعفر به دنیا آمد، ابوالحسن (امام رضا علیه السلام) به یارانش فرمود: «فى تلک اللیله قد ولد لى شبیه موسى بن عمران فالق البحار [و شبیه عیسى بن مریم] قدست ام ولدته فلقد خلقت طاهره مطهره. [ثم قال] بابى و امى شهید یبکى علیه اهل السماء یقتل غیظا و یغضب الله على قاتله فلا یلبث الا یسیرا حتى یعجل الله به الى عذابه الالیم و عقابه الشدید; (۱۹) در این شب براى من فرزندى شبیه موسى بن عمران به دنیا آمد که شکافنده دریاهاست، [و شبیه عیسى بن مریم] مادرش مقدس است و پاک و پاکیزه خلق شد. به جان پدر و مادرم شهیدى مى ‏شود که اهل آسمان بر او مى‏ گریند. از روى خشم کشته مى ‏شود و خدا بر قاتل او خشم مى‏ گیرد; پس [قاتل او] نمى‏ ماند مگر اندکى تا اینکه خدا عذاب دردناک و عقاب شدید را به سوى او مى ‏فرستد.»

امام جواد علیه السلام خود فرموده بود که «سى ماه بعد از مامون اجل او فرا خواهد رسید. (۲۰)» و به گفته محمد بن الفرج آن حضرت به او نوشته بود: «خمس را برایم بفرستید که بیشتر از امسال در بین شما نیستم.» (۲۱)

مرحوم کلینى نیز حکایتى دردناک از این آگاهى امام به شهادتش نقل مى‏ کند و به نقل از اسماعیل بن مهران مى ‏نویسد: وقتى ابوجعفر علیه السلام از مدینه به بغداد براى بار اول مى‏ خواست‏ برود، گفتم: من بر شما مى‏ ترسم. با چهره‏ اى گشاده، فرمود: غیبت من در این سال نیست. وقتى بار دوم به سوى معتصم مى ‏رفت، گفتم: شما مى ‏روید، بعد از شما امامت‏ با کیست؟ حضرت جواد علیه السلام چنان گریست که محاسنش خیس شد و فرمود: «بعد از من امر امامت مربوط به فرزندم على علیه السلام است.» (۲۲)

 چگونگى شهادت امام جواد علیه السلام

سابقه خباثت و دشمنى معتصم، خلیفه عباسى، نشان مى‏ دهد که دستور قتل توسط وى صادر شده است; هرچند عاملان مستقیم آن به نقلهاى مختلف، افراد مختلفى باشند و یا هر یک از آنها به عنوان تکمیل کننده پرونده شهادت حضرت عمل کرده باشند. این موضوع به قدرى روشن بود که مسعودى مى‏نویسد: «فلما انصرف الى العراق لم یزل المعتصم و جعفر بن المامون یدبرون و یعملون الحیله فى قتله; (۲۳) وقتى امام جواد علیه السلام [از مکه با همسرش] به عراق بازگشت، معتصم و جعفر بن مامون دائما در تدبیر و دست‏ به کار چاره‏ اى براى قتل او بودند.» روایتهاى مختلفى که به دست آمده، چنین است:

۱. روایت مسعودى

روایت فوق عامل اصلى قتل را خلیفه عباسى معرفى مى ‏کند، مسعودى در ادامه مى ‏نویسد: جعفر بن مامون که از کینه ام فضل نسبت‏ به امام (به دلیل برترى ام ابى الحسن نزد امام) خبر داشت و مى ‏دانست که ام فضل از او صاحب فرزند نشده است، در انگور رازقى سم ریخت و ام فضل با تعریف و تمجید آن را به امام داد و حضرت خورد. در این هنگام پشیمان شد و گریست. امام فرمود: گریه‏ ات براى چیست؟ به خدا قسم خدا به فقرى گرفتارت کند که نجات نیابى و به بلایى که پوشانده نشود. (۲۴)

۲. روایت ابن شهرآشوب

معتصم به عبدالملک زیات، وزیر خود در مدینه، نوشت که امام و ام فضل را راهى بغداد کند. او هم على بن یقطین را مطلع کرد و امام راهى شد. معتصم حضرت را گرامى داشت و اشناس (فرمانده ارتشى) را با هدایایى به استقبال فرستاد. همراه آنها شربت ترش مزه (ریواس) آلوده به زهر را هم داد و گفت: این شربت را با یخ خنک کرده‏ایم و امیرالمؤمنین، احمد بن ابى دؤاد، سعد بن خصیب و جماعتى از بزرگان هم نوشیده ‏اند و خلیفه دستور داده تا خنک است‏شما هم بنوشید. امام فرمود: شب مى‏ نوشم. گفت: آن وقت ‏برفش آب مى ‏شود. وى آن قدر اصرار کرد که امام آن را نوشید. (۲۵)

۳. روایت عیاشى

زرقان دوست صمیمى ابن ابى دؤاد، بعد از نقل ماجراى قضاوت فقهاء و امام در مورد قطع دست دزد که به رسوایى قاضیان و سربلندى امام انجامید، مى‏ گوید: سه روز بعد، ابى دؤاد نزد خلیفه رفت و گفت: حق امیرالمؤمنین به گردن من باشد، خیرخواهى در بقاء حکومت و شما بر من واجب است و از این حق روى بر نمى ‏گردانم، هرچند مرا در آتش بسوزانند. او گفت: آن چیست؟ ابن ابى دؤاد گفت: وقتى امیرمؤمنان در مجلس فقها رعیتش را جمع مى‏ کند تا درباره مسئله ‏اى حکم دهند، آن گاه آنان حکم را براساس آنچه نزدشان ثابت است، اعلام مى‏ دارند و این در حالى است که وزیران و حاجبان و خانواده خلیفه در مجلس حضور دارند و مردم عوامى که در پشت درها هستند، مطالب را مى‏ شنوند، آن گاه امیر از گفته فقهاء دربار روى بر مى ‏تابد و به گفته مردى عمل مى‏ کند که بیشتر این امت‏به امامتش معتقدند و او را سزاوارتر از خلیفه مى‏ دانند، با همه اینها، امیرمؤمنان چگونه مى‏ تواند از عدم اطاعت مردم و شکست‏ حکومت عباسیان آسوده خاطر باشد؟ رنگ از چهره معتصم پرید و گفت: «جزاک الله عن نصیحتک خیرا.» معتصم روز چهارم به یکى از وزیران دستور داد حضرت را دعوت و مسموم کند و اگر قبول نکرد، بگوید: مجلس خصوصى است. وزیر چنان کرد و امام چون لقمه اول را در دهان گذاشت و احساس مسمومیت کرد، دستور داد مرکبش را براى رفتن آماده کنند و در مقابل اصرار میزبان فرمود: خروج من از خانه به نفع توست. امام آن روز و شب را در اثر مسمومیت در بستر افتاد و سرانجام به شهادت رسید. (۲۶)

پی نوشت:

01- ر. ک: دلائل الامامه طبرى، ص ۳۹۶; الارشاد، ص‏۳۲۷; اعلام الورى، ج‏۲، ص‏۹۱; کشف الغمه، ج‏۲، ص ۳۴۳; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۱۶.

02- فصول المهمه، ص‏۲۵۴; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۱۵.

03- معانى الاخبار، ص‏۶۵; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۱۶.

04- بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۱۳; دلائل الامامه، ص‏۳۹۶.

05- فصول المهمه، ص‏۲۵۴; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۱۵.

06- دلائل الامامه، ص‏۳۹۷.

07- برخى هم خیزران یا بانویى از اهل بیت ماریه همسر پیامبر صلى الله علیه و آله، ریحانه و کنیه‏اش ام الحسن، سکینه، دره و اهل مریسیه دانسته‏اند; کافى، ج‏۱، ص‏۴۹۲; ارشاد مفید، ص‏۲۹۷; مناقب ابن شهرآشوب، ج‏۴، ص‏۳۷۹.

08- ارشاد مفید، ص‏۳۲۷.

09- بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۱۳.

10- مصباح المتهجد، ص‏۸۰۵; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۷.

11- ارشاد، ص‏۳۱۹; درباره اقوال دیگر، ر. ک: دلائل الامامه، ص‏۳۹۴; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۷.

12- کافى، ج‏۱، ص‏۴۹۲; درباره اقوال دیگر، ر. ک: همان ج‏۱، ص‏۴۹۷.

13- کافى، ج‏۱، ص‏۴۹۷.

14- درباره امام جواد علیه السلام به مقالاتى که پیرامون این شخصیت آسمانى در ماهنامه مبلغان نگاشته شده رجوع کنید، این مقالات عبارت‏اند از:

«نگاهى به سیره تبلیغى امام جواد علیه السلام‏» ش ۲، محمد حاج اسماعیلى;

«امامت جواد الائمه علیه السلام با نگرشى بر مسئله امامت و بلوغ جسمى‏» ش‏۹، محمد عابدى;

«مناظره‏اى از امام جواد علیه السلام‏» ش‏۳۳، سیدجواد حسینى;

«ماجراى شهادت امام محمدتقى علیه السلام‏» ش‏۳۷، سید مجتبى اهرى;

«امام جواد علیه السلام پاسدار حریم وحى‏» ش‏۴۵، عبدالکریم پاک نیا.

15- کافى، ج‏۱، ص‏۴۹۴; مناقب ابن شهرآشوب، ج‏۴، ص‏۳۹۶.

16- بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۶۲ و ۲۲۱; کافى، ج‏۱، ص‏۴۹۶.

17- الخرائج و الجرائح، ج‏۲، ص‏۶۷۱; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۴۵; اثبات الهداه، ج‏۶، ص‏۱۸۷.

18- دیوان الادب، علامه محمد صالح حائرى مازندرانى، ص ۲۸۲.

19- اثبات الوصیه، ص‏۲۱۰; عیون المعجزات، ص‏۱۱۸ (با اختلاف).

20- بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۶۴.

20- اعلام الورى، ج‏۲، ص‏۱۰۰۱; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۶۳.

22- کافى، ج‏۱، ص‏۳۲۳.

23- اثبات الوصیه، ص‏۲۱۹ - ۲۲۰; عیون المعجزات، ص‏۱۲۹ (با اختلاف).

24- اثبات الوصیه، ص‏۲۱۹; عیون المعجزات، ص‏۱۲۹; بحار الانوار، ج ۵، ص‏۱۶.

25- مناقب، ج‏۴، ص‏۳۸۴; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۸.

26- تفسیر عیاشى، ج‏۱، ص‏۳۹۱; وسایل الشیعه، ج‏۱۸، ص‏۴۹۰; بحار الانوار، ج‏۵۰، ص‏۵.

بیست و پنج ذی القعده روز دحو الارض

دحو ألارض

 معنای لغوی: در مجمع البحرین آمده است که: قوله تعالى: وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها [79/ 30]

أي بسطها، من" دحوت الشي‏ء دحوا" بسطته. و درحديث است " يوم دحو الأرض"

أي بسطها من تحت الكعبة، و هو اليوم الخامس و العشرون من ذي القعدة.

 و فيه: خرج علينا أبو الحسن يعني الرضا (علیه السّلام) بمرو في يوم خمسة و عشرين من ذي القعدة، فقال: صوموا، فإني أصبحت صائما، قلنا: جعلنا الله فداك أي يوم هو؟ قال: يوم نشرت فيه الرحمة و دحيت فيه الأرض" «التهذيب ج 1 ص 306»

قال بعض شراح الحديث: فيه إشكال، و هو أن المراد من اليوم دوران الشمس في فلكها دورة واحدة، و قد دلت الآيات على أن خلق السماوات و الأرض و ما بينهما في ستة أيام، فكيف تتحقق الأشهر في تلك المدة؟ ثم قال: و أجيب بأن في بعض الآيات دلالة على أن الدحو متأخر. (مجمع البحرين، ج‏1، ص: 135)

«دحوالارض» به معنى گستردن زمين است. دَحو از جهت لغوى به معنى گستردن است و بعضى آن را به معنى پرتاب كردن و تكان دادن چيزى را از محل اصليش نيز معنا كرده‏اند و چون اين دو معنا لازم و ملزوم يكديگرند به يك مطلب برمى‏گردد، بنابراين مراد از دحوالارض اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آب‏هاى حاصل از باران‏هاى سيلابى نخستين فرا گرفته بود. اين آبها تدريجاً در گودال‏هاى زمين جاى گرفتند و خشكى‏ها از زير آب سربرآوردند و روز به روز گسترده‏تر شدند تا به وضع فعلى درآمد، (تفسير نمونه، ج 26، ص 100) كه به نظر برخى از مفسرين آيه 30 سوره نازعات وَ اَلْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها زمين را بعد از آن گسترش داد اشاره‏اى به همين گسترده شدن زمين دارد. به هر حال تعيين يك روز خاص مى‏تواند به عنوان زاد روز يا آغاز دوره‏اى باشد كه زمين از وضع پيشين خود متحول گشته (پس از گذشت دوران‏هايى كه مى‏گويند زمين كره مشتعلى بوده، رفته رفته سرد شده و بين از يكسرى تغييرات) سطح آن را مواد خاكى و عناصر اوليه پوشانده و آماده براى ظهور گياهان و حيوانات گشته است. در برخى از احاديث نيز آمده است كه زمين در آغاز از زير كعبه فعلى گسترش يافته است. در کتاب سعد النفوس للنفوس المنضود ص 28 در ذیل «هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و ...» آورده است که مدّ بمعنای همان دحوالارض می باشد که خداوند زمین را چون فرشی مبسوط کرد برای بندگان ...

 در الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج‏30، ص: 90 روایتی از امام علی علیه السلام آمده است، عن إمام المتقين علي عليه السّلام: «إن شاميا سأله عن مكة المكرمة لم سميت مكة؟ قال: لأن الله مك الأرض من تحتها، أي دحاها». و المك هو الدحرجة كما في القاموس. فرد شامی از امام سوال نمود، چرا مکه را مکه نامیدند امام علیه السلام فرمود به این دلیل که زمین از زیر حرکت پیدا کرده است و مکّ به معنای حرکت منظم و اظطراب است و آنچه که در تفاسیر از دحوالارض به بسط و گسترش یاد میکنند منافی این معنا نیست، چرا که هر بسط و انبساطی ملزم به حرکت و اظطراب است.

و عنه عليه السّلام أيضا: «فلما خلق الله الأرض دحاها من تحت الكعبة ثم بسطها على الماء».

در كتب ادعيه و آداب و سنن شب و روزى به عنوان «دحوالارض» ضبط شده است كه همان شب و روز بيست و پنجم ماه ذيقعده است و براى عبادت در اين روز و روزه روز آن ثواب فراوانى نقل كرده‏اند و همچنين براى اين روز نماز و دعاى مخصوصى نيز وارد شده است كه دعاى اين روز مشتمل بر مضامين عالى اخلاقى و اجتماعى و طلب رحمت و توفيق توبه و پيروزى اهل حق است، (تفسير پرتوى از قرآن، تفسير جزء سى‏ام، سوره نازعات، ذيل آيه 30).

 در مفاتيح‏الجنان در باب اعمال ماه ذيقعده روايتى نقل شده است كه چنين است: از حسن بن على وشّار روايت است كه گفت من كودك بودم كه با پدرم در خدمت امام رضا (علیه السلام) شام خورديم در شب بيست و پنجم ماه ذيقعده پس فرمودند كه امشب حضرت ابراهيم (علیه السلام) و حضرت عيسى (علیه السلام) متولد شده‏اند و زمين از زير كعبه پهن شده است پس هر كه روزش را روزه بدارد چنان است كه شصت ماه را روزه داشته است و در روايت ديگرى آمده است كه در اين مثل چنين روزى حضرت قائم (علیه السلام) قيام خواهند نمود. آنچه در مجموع استفاده مى‏شود اين است كه: اين روز مباركى است كه رحمت الهى براى بندگان گسترش يافته، گسترش زمين در چنين روزى سمبل و نمادى از گسترش رحمت و فيض الهى براى بندگان اوست.

 وقایع روز دحوالارض

بدانكه در بيست و پنجم ذى القعده، آدم صفى عليه السلام بدستيارى جبرئيل، خانه كعبه را برآورد و حجرالاسود را نصب كرد و اين خانه، محل اسعاف مطالب و مطاف قادم و ذاهب بود تا دو هزار و دويست و چهل و دو سال از هبوط گذشته كه طوفان نوح، واقع شد و آب تمام عالم را فرو گرفت و اگر چه (بيت العتيق) از آسيب غرق، محفوظ ماند، اما چنانچه در تاريخ است بيشتر حائط آن بنا، عرصه هدم و محو گشت و بعد از طوفان آن موضع چون تل سرخى مينمود و مردم از آن تل سرخ، حوائج خود مى خواستند و قربانى مينمودند و اين بود تا سه هزار و چهارصد و بيست و نه سال بعد از هبوط كه حضرت ابراهيم مأمور به تجديد عمارت خانه مكه شد. بس بمدد اسماعيل و ارشاد جبرئيل بساختن خانه پرداخت. پسر سنگ آوردى و پدر بر روى هم نهادى و چون بمقام حجرالاسود رسيد، اسماعيل در پى سنگ نيكوئى بود كه در خور آن موضع باشد كه صدائى از كوه ابوقبيس بر آمد كه اى ابراهيم! ترا نزد من وديعتى است و حجرالاسود را كه جبرئيل هنگام طوفان در آن كوه پنهان كرده بود، تسليم ابراهيم كرد و آنحضرت بجاى خودش ‍ استوار فرمود. و توليت آن بقعه شريفه را به اسماعيل تفويض نمود.

 و در اين روز، سنه 664، وفات يافت سيد اجل عالي مقام (طاوس آل طاوس رضى الدين على بن موسى بن جعفر) مشهور به (سيد ابن طاوس). نسب شريفش منتهى مى شود به (داود بن حسن بن حسن مجتبى) عليه السلام. والده ماجده اش دختر (شيخ مسعود ورام بن ابى فراس) و برادرش سيد اجل (احمد بن موسى) صاحب بشرى و ملاذ است و پسر برادرش (سيد عبدالكريم بن احمد) صاحب فرحة الغرى است و فضائل سيد در زهد و عبادت و تقوى و جلالت قدر و معرفت او بعظمت خدا و ائمه عليهم السلام، زياده از آنستكه ذكر شود، هر كه طالب باشد رجوع به كتب آنجناب نمايد خصوص به كتاب (كشف المهجة).

(و كان رحمه الله مستجاب الدعوه و صاحب الكرامات الباهرة و كان فصيحا بليغا دعاءا و بالجمله اطاله الكلام فى حقه اذراء لشانه.)

او نميماند بما گرچه ز ما است ما همه مسيم و احمد كيميا است

 و در اين روز، سنه 760، وفات يافت (عبدالله بن يوسف حنبلى) معروف به (ابن هشام) صاحب كتاب (مغنى اللبيب) و او غير از (ابن هشام) صاحب (سيره نبويه) است. (کتاب وقایع الایام حاج شیخ عباس قمی)

در مناظره‌ معروفي‌ كه‌ بين‌ امام‌ صادق‌(علیه السلام) و ابن‌ ابي‌ العوجاء اتفاق‌ افتاد ـ طبق‌ نقل‌ مرحوم‌ صاحب‌ حدائق‌ در ج‌17 ص‌390 كتاب‌ حدائق‌ الناضرة‌ ـ حضرت‌ چنين‌ فرمود: خداوند كعبه‌ را دوهزار سال‌ قبل‌ از دحوالارض‌ خلق‌ كرد.

  در متون تفسیری:

إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ (آل عمران / 96)

محقق است كه اول خانه كه براى افراد انسان قرار گرفت هر آينه خانه‏اى است كه در مكه در حالى كه با بركت است و وسيله هدايت اهل عالم است.

 آنچه مستفاد از اخبار بسياريست كه در كافى و غيره نقل شده و ميتوان منطبق بر قواعد هيئت نمود اينست كه كره زمين در جوف دريا بود و آب احاطه بجميع اطراف زمين داشت و بتوسط باد امواج دريا بسيار شد و در اثر آن يك قسمت از زمين از آب خارج شد كه فعلا يك ربع از كره زمين از آب خارج است و اول قطعه كه از آب خارج شده مسجد الحرام بود كه كعبه در آن واقع و سپس بتدريج خارج شد تا كنون كه يك ربع كره خارج شده، و ممكن است معناى دحو الارض كه در اخبار دارد روز 25 ذى القعده بوده كه اول مكه بود و سپس ساير بقاع همين معنى باشد و ممكن است كه مكه را امّ القرى گفتند بهمين مناسبت باشد و اين معنى مثبتست بر اينكه معناى. للناس جهت استفاده زندگى باشد. و اما اگر مراد جعل بر عبادت باشد چنانچه از پاره اخبار استفاده ميشود مراد از بيت كعبه معظمه است و دليل بر اين ميشود كه اول ساختمانى كه روى زمين بنا شد كعبه بوده كه حضرت آدم على نبيّنا و آله و عليه السّلام قواعد آن را بنا كرد و طواف حول كعبه نمود و سپس انبياء بعد از او تا زمان ابراهيم عليه السّلام كه مأمور شد با اسمعيل بر آن قواعد جدران كعبه را بنا كند (أطيب البيان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: 288)

 (و الارض بعد ذلك دحاها).

 منظور از «دحو الارض» اين است كه در آغاز تمام سطح زمين را آبهاى حاصل از بارانهاى سيلابى نخستين فرا گرفته بود اين آبها تدريجا در گودالهاى زمين جاى گرفتند و خشكيها از زير آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‏تر شدند تا به وضع فعلى درآمد- و اين مسأله بعد از آفرينش زمين و آسمان روى داد. (آيه 31)- بعد از گسترش زمين و آماده شدن براى زندگى و حيات سخن از آب و گياه به ميان آورده، مى‏فرمايد: «و از آن، آب و چراگاهش را بيرون آورد» (اخرج منها ماءها و مرعاها).

اين تعبير نشان مى‏دهد كه آب در لابلاى قشر نفوذ پذير زمين پنهان بود، سپس به صورت چشمه‏ها و نهرها جارى شد و حتى دريا و درياچه‏ها را تشكيل داد. ولى از آنجا كه عوامل مختلفى مى‏توانست آرامش زمين را بر هم زند- از جمله طوفانهاى عظيم و دائمى و ديگر جزر و مدهائى كه در پوسته زمين بر اثر جاذبه ماه و خورشيد و همچنين لرزه‏هايى كه بر اثر فشار مواد مذاب درونى رخ مى‏دهد- آن را به وسيله شبكه نيرومندى از كوهها كه سرتاسر روى زمين را فرا گرفته آرام كرد.

و لذا مى‏فرمايد: «و كوهها را ثابت و محكم نمود» (و الجبال ارساها).

و در پايان مى‏فرمايد: «همه اينها براى بهره‏گيرى شما و چهارپايانتان است»! (متاعا لكم و لانعامكم). تا از مواهب حيات بهره گيريد و به غفلت نخوريد. (برگزيده تفسير نمونه ج 5 ص 401).

 ترجمه‌ فرازهايي‌ از دعاي‌ اين‌ روز:

خدايا! زمين‌ را گستراندي‌، دانه‌ را در لايه‌هاي‌ تاريك‌ زمين‌ شكافتي‌، مرارت‌ را از دوش‌ بندگان‌ برگرفتي‌، غم‌ و اندوه‌ را از دلها زدودي‌. عزيزا! در اين‌ روز بزرگ‌ و پرفضيلت‌ كه‌ نزد مؤمنان‌ به‌ امانتش‌ نهادي‌، تو را به‌ رحمت‌ بي‌انتهايت‌ سوگند مي‌دهم‌ كه‌ بر بنده‌ صالحت‌ محمد مصطفي‌ و بر خاندانش‌ پاكش‌ درود بفرست‌ واز گنجينه‌ الطافت‌ باراني‌ پايان‌ نيافتني‌ برما بباران‌! و بر توبه‌اي‌ خالص‌ و بازگشتي‌ نيكو به‌ سوي‌ خودت‌ ياري‌مان‌ كن‌.

 اعمال شب و روز دحو الارض

* روزه:

روز دحوالارض از چهار روزي است كه در تمام سال به فضيلت روزه گرفتن، ممتاز است و در روايتى آمده است كه روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است؛ و در روايت ديگر كفاره هفتاد سال است و هر كه اين روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از براى او عبادت صد سال نوشته شود؛ و هر چه در ميان آسمان و زمين وجود دارد براى كسي كه در اين روز روزه‏دار باشد استغفار مي‌كنند. و اين روزى است كه رحمت خدا در آن منتشر گرديده و از براى عبادت و اجتماع به ذكر خدا در اين روز اجر بسيارى است و از براى اين روز به غير از روزه و عبادت و ذكر خدا و غسل دو عمل وارد است.

 * نماز:

نمازى كه در كتب شيعه قميين روايت شده. و آن دو ركعت است در وقت چاشت در هر ركعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِي الْعَظِيمِ پس دعا كند و بخواند يا مُقِيلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِي عَثْرَتِي يا مُجِيبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِي يا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِي وَ ارْحَمْنِي وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَيئَاتِي وَ مَا عِنْدِي يا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ.

  * دعا:

خواندن اين دعا است كه شيخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن اللَّهُمَّ دَاحِي الْكَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ كَاشِفَ كُلِّ كُرْبَةٍ أَسْأَلُكَ فِي هَذَا الْيوْمِ مِنْ أَيامِكَ الَّتِي أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ وَدِيعَةً وَ إِلَيكَ ذَرِيعَةً وَ بِرَحْمَتِكَ الْوَسِيعَةِ أَنْ تُصَلِّي عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ الْقَرِيبِ يوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ كُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى كُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِي يوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِكَ الْمَخْزُونِ غَيرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ يا خَيرَ مَدْعُوٍّ وَ أَكْرَمَ مَرْجُوٍّ يا كَفِي يا وَفِي يا مَنْ لُطْفُهُ خَفِي الْطُفْ لِي بِلُطْفِكَ وَ أَسْعِدْنِي بِعَفْوِكَ وَ أَيدْنِي بِنَصْرِكَ وَ لا تُنْسِنِي كَرِيمَ ذِكْرِكَ بِوُلاةِ أَمْرِكَ وَ حَفَظَةِ سِرِّكَ وَ احْفَظْنِي مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَى يوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِي أَوْلِياءَكَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِي وَ حُلُولِ رَمْسِي وَ انْقِطَاعِ عَمَلِي وَ انْقِضَاءِ أَجَلِي اللَّهُمَّ وَ اذْكُرْنِي عَلَى طُولِ الْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَينَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِينِي النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى وَ أَحْلِلْنِي دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِي مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ مُرَافِقِي أَوْلِيائِكَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِكَ وَ اصْطِفَائِكَ وَ بَارِكْ لِي فِي لِقَائِكَ وَ ارْزُقْنِي حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِيئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِي حَوْضَ نَبِيكَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِي مِنْهُ مَشْرَبا رَوِيا سَائِغا هَنِيئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِي خَيرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِيعَادٍ يوْمَ يقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِيائِكَ الْمُسْتَأْثِرِينَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِكْ أَشْياعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِكَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِكَهُمْ وَ ضَيقْ عَلَيهِمْ مَسَالِكَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِكَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِيائِكَ وَ ارْدُدْ عَلَيهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِينِكَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِكَ فِي أَعْدَائِكَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِكَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَيتَ إِلَيهِ مِنَ الْأَمْرِ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَكَ حَتَّى تَرْضَى وَ يعُودَ دِينُكَ بِهِ وَ عَلَى يدَيهِ جَدِيدا غَضّا وَ يمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ يرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَيهِ وَ عَلَى جَمِيعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِي كَرَّتِهِ حَتَّى نَكُونَ فِي زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِكْ بِنَا قِيامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَيامَهُ وَ صَلِّ عَلَيهِ [عَلَى مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَينَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَيهِ [عَلَيهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ * زيارت حضرت امام رضا عليه السلام: كه بهترين و بافضيلت‌ترين عمل مستحبي اين روز است.

 * غسل

 * ذكــر خداوند:

معناي ذكر، فقط گفتن الفاظ و اوراد و نام‌هاي خداوند نيست. بهترين نوع ذكر خدا، به ياد خدا بودن و او را بر اعمال و گفتار و كردار خويش ناظردانستن است.

  منابع:

مجمع البحرین ریشه دحو

اطیب البیان فی تفسیر القرآن ج 3 ص 288

برگزيده تفسير نمونه ج 5

وقایع الایام شیخ عباس قمی

الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن ج 3

بیست وسوم ذی القعده روز زیارتی مخصوص حضرت امام رضا علیه السلام

بیست وسوم ذی القعده روز زیارتی مخصوص حضرت امام رضا علیه السلام

  زيارت امام رضا عليه السلام در ايام و اوقاتي كه مخصوص به آن حضرت مي‌باشد، فضيلت بي‌شماري دارد. به ويژه در ماه رجب، ششم ماه رمضان و بيست و سوم و بيست و پنجم ذي القعده.

بعضي گفته‌اند شهادت امام رضا عليه السلام در روز بيست و سوم ذي القعده سال دويست و سه هجري واقع شده است. در آن روز براي زيارت امام هشتم اهميت ويژه‌اي قائل شده‌اند.

سيد بن طاووس كه خود عاشق علي بن موسي الرضا بود مي‌گويد: به راستي زيارت مولايمان رضا در روز بيست و سوم ذي القعده از دور و نزديك مستحب مي‌باشد.

 امام علي النقي عليه السلام: هر كس كه از خدا حاجتي دارد، قبر جدم امام رضا عليه السلام را در حالي كه غسل كرده است زيارت كند. سپس در بالاي سر آن حضرت دو ركعت نماز گزارد و در قنوت نماز، حاجت خود را از خدا بخواهد. به راستي كه خداي تعالي او را حاجت روا خواهد نمود، مگر آنكه آنچه از خدا مي‌طلبد براي انجام گناهي بوده و يا خواسته‌اش دوري گزيدن از ارحام خود باشد.

قبر آن حضرت باغي است از باغ‌هاي بهشت هيچ مؤمني جدم را زيارت نمي‌كند مگر آنكه حق تعالي او را از گزند آتش جهنم رهايي بخشد و وارد بهشت گرداند. (1)

امام ما، حضرت رضا عليه السلام، با آن كلام شيوا همه را مبهوت خود كرد، تا آنكه فرمود: به خدا سوگند! هيچ يك از ما اهل بيت عليهم السلام از دنيا نمي‌رود مگر آنكه طعم شيرين شهادت را خواهد چشيد. گفتيم:‌ يابن رسول الله! اگر چنين است كه مي‌فرماييد، چه كسي شما را به شهادت خواهد رساند؟ فرمود: بدترين خلق خدا در زمان من آري! او مرا با زهر شهيد مي‌نمايد در حالي كه دور از ديار و ياران خود هستم. سپس جسم مرا در سرزمين غربت و تنهايي دفن خواهند كرد.

 آگاه باشيد! هر كس مرا در آن ديار غربت زيارت كند، حق تعالي مزد صد هزار شهيد و صد هزار صديق و صد هزار حج‌گزار عمره به جا آورنده و صد هزار جهادگر را براي او بنويسد. و در زمره ما اهل بيت محشور گردد. و در جايگاه‌هاي بلند بهشت، همنشين ما باشد. (2)

 رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم: «ستدفن بضعه مني بخراسان ما زارها مکروب الا نفس الله کربته ولا مذنب الا غفر الله ذنوبه.»(3) پاره تن من در خراسان دفن خواهد شد، هيچ گرفتار و گنه‏کاري اورا زيارت نکند جز اين که خداوند گرفتاري او را برطرف سازد وگناهانش را ببخشايد.

 امام رضا عليه السلام: «ان لکل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته و ان من تمام‏الوفاء بالعهد و حسن الاداء زيارة قبورهم.»(4) هر امام و رهبري، عهد و ميثاقي بر پيروان و دوستدارانش داردو همانا يکي از اعمالي که نمايانگر وفاداري و اداي ميثاق است، زيارت آرامگاه آنان است.

 امام رضا عليه السلام: «من زارني علي بعد داري و مزاري اتيته يوم القيامه في ثلاثة‏مواطن حتي اخلصه من اهوالها اذا تطايرت الکتب يمينا و شمالا وعند الصراط و عند الميزان.»(5) کسي که با دوري راه سرا و مزارم را زيارت کند، روز قيامت درسه جا [براي دستگيري] نزد او خواهم آمد و او را از بيم وگرفتاري آن موقفها رهايي خواهم بخشيد: هنگامي که نامه‏ ها [ي‏اعمال] به راست و چپ پراکنده شود، نزد صراط و نزد ميزان (هنگام سنجش اعمال).

 امام رضا عليه السلام: «من زارني و هو يعرف ما اوجب الله تعالي من حقي و طاعتي فاناو آبائي شفعائه يوم القيامة و من کنا شفعائه نجي.»(6) هر که مرا زيارت کند در حالي که حق و طاعت مرا که خدا بر او واجب کرده بشناسد، من و پدرانم در روز قيامت‏ شفيع او هستيم وهر که ما شفيع وي باشيم نجات يابد.

 امام رضا عليه السلام: «اني ساقتل بالسم مظلوما فمن زارني عارفا بحقي... غفر الله‏ما تقدم من ذنبه و ما تاخر.»(7) من به زودي مظلومانه با سم به قتل خواهم رسيد. پس هر که باشناخت‏حق من زيارتم کند خداوند گناهان گذشته و آينده او راببخشايد.

 امام رضا عليه السلام: «... و هذه البقعة روضة من رياض الجنة و مختلف الملائکة لا يزال‏فوج ينزل من السماء و فوج يصعد الي ان ينفخ في الصور.»(8) اين بارگاه بوستاني از بوستان‏هاي بهشت است، و محل آمد و شدفرشتگان آسمان، و همواره گروهي از ملائکه فرود مي‏ آيند و گروهي‏ بالا مي‏روند تا وقتي که در صور دميده شود.

 پی نوشت ها:

  1. مفاتيح الجنان
  2. برگرفته از منتهي الآمال
  3. عيون اخبار الرضا، ج‏2، ص‏257.
  4. بحار، ج‏100، ص‏116.
  5. وسائل، ج‏10، ص‏433.
  6. همان، ج‏5، ص‏436.
  7. همان، ج‏10، ص‏438.
  8. بحار، ج‏102، ص 44‏

ولادت با سعادت امام الرئوف حضرت علی بن موسی الرضا مبارکباد

ولادت با سعادت امام الرئوف حضرت علی بن موسی الرضا مبارکباد

 طلوع صبح

نجمه، مادر امام رضا علیه ‏السلام، می‏ فرماید: زمانی که فرزند بزرگوارم را باردار بودم، هرگز احساس سنگینی نمی ‏کردم. وقتی می‏ خوابیدم، صدای تسبیح و تهلیل و تمجید حق تعالی را از درونم می‏ شنیدم. هراسان از خواب بیدار می‏ شدم؛ ولی دیگر آن صدا به گوش نمی ‏رسید. وقتی به دنیا آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت؛ سر مطهرش را به سوی آسمان بلند کرد، لب‏هایش را تکان داد، ولی نفهمیدم چه می‏ گوید. نزد امام کاظم علیه‏ السلام رفتم، او فرمود: «نجمه، کرامت پروردگار گوارایت باد.»

فرزندم را در پارچه‏ یی سفید پیچیدم و نزد حضرت بردم. وی در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه خواند. آن گاه آب فرات خواست و کامش را با آن برداشت. سپس نوزاد را به من بازگرداند و فرمود: بگیر این را که ذخیره‏ ی خداوند در زمین و حجّت خدا بعد از من است. (2)

و چنین بود که هشتمین خورشید امامت در روز جمعه، یازدهم ذی‏ القعده، در مدینه دیده به جهان گشاد. (3) پدرش امام موسی کاظم علیه ‏السلام، هفتمین امام شیعیان، و مادرش «نجمه» (4) الگوی خرد ورزی، دین ‏باوری، حیا و عبادت بود. بزرگواری این بانو چنان بود که حمیده، مادر امام کاظم علیه ‏السلام، هرگز نزدش نمی ‏نشست و در جهت تعظیم و احترام وی می‏ کوشید. رؤیای صادق حمیده را می‏ توان یکی از دلیل‏ های احترام بسیار وی به نجمه دانست. او شبی رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله را در خواب دید که فرمود: حمیده، نجمه را به فرزندت موسی ده؛ از او فرزندی به دنیا خواهد آمد که بهترین اهل زمین است. (5) بر این اساس، وی نجمه را در اختیار امام موسی کاظم علیه ‏السلام قرار داد و به وی گفت: فرزندم، کنیزی است که در زیرکی و کرامت‏های اخلاقی بهتر از او ندیده‏ ام. می‏دانم هر نسلی که از وی به وجود آید پاکیزه و مطهر خواهد بود.

وقتی امام رضا علیه‏ السلام به دنیا آمد، مادرش را طاهره نامیدند. او به عبادت عشق می‏ ورزید و می‏گفت: دایه‏ یی بیابید تا مرا در شیر دادن یاری دهد... . شیرم کافی است، ولی پرداختن به شیر نوزاد سبب شده نوافل و ذکرهایی که به آن‏ها عادت کرده بودم، کاستی پذیرد. (6)

 نام و القاب‏ حضرت

نام حضرت علی، کنیه‏ اش ابوالحسن و القابش رضا، صابر، فاضل، رضی، وفی، قره اعین المؤمنین و غیظ الملحدین است. (7) علی بن یقطین درباره‏ ی کنیه ‏ی حضرت می‏گوید: نزد امام کاظم علیه ‏السلام رفتم و دریافتم فرزندش علی بن موسی الرضا علیهما‏السلام نیز نزد وی شتافته است. امام فرمود: علی بن یقطین، همین علی، آقای فرزندان من است. آگاه باش، من کنیه‏ ام [ابوالحسن] را به وی دادم. (8)

بزنطی درباره ‏ی لقب حضرت می‏گوید: به امام محمد تقی علیه ‏السلام عرض کردم: گروهی از مخالفانتان چنان می‏ پندارند مأمون پدر بزرگوارتان را همزمان با پذیرش ولایت عهدی، رضا لقب داد. حضرت فرمود: به خدا سوگند، دروغ می‏گویند. حق تعالی او را رضا نامید؛ چون خدا در آسمان و رسول خدا و امامان معصوم علیهم ‏السلام در زمین وی را پسندیدند. پرسیدم: پس چرا وی رضا نامیده شد؟ فرمود: چون افزون بر دوستان، مخالفان نیز او را پسندیدند و از وی خشنود بودند. اتفاق دوست و دشمن در رضایت به وی اختصاص دارد. (9)

 شخصیت والای امام رضا علیه ‏السلام

امام رضا علیه ‏السلام پایه‏ ی دین و چشمه ‏ی زلال معرفت بود. بعد از شهادت پدر بزرگوارش، امامت را به عهده گرفت و در جهت بارور ساختن فرهنگ غنی اسلام کوشید. شخصیت وی از دو جهت شخصی و اجتماعی قابل بررسی می‏ نماید.

 ۱ ـ عصمت

شیعیان امامان را معصوم و از هر نوع خطا و اشتباه پیراسته می ‏شمارند. بر این اساس، امام رضا علیه ‏السلام معصوم است. پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله در رویایی صادق به امام کاظم علیه‏ السلام فرمود: او [امام] کسی است که با نور خدا می ‏بیند، با فهم خود می‏ شنود و بر اساس حکمت خود سخن می‏گوید. اشتباه نمی‏ کند و در راه دانش گام برمی‏ دارد نه نادانی. آن گاه دست امام رضا علیه ‏السلام را گرفت و فرمود: او همین است.

 امام کاظم علیه ‏السلام بعد از نقل این خواب به یزید بن سلیط فرمود: امسال مرا دستگیر می‏کنند و امامت با فرزندم علی علیه ‏السلام است که همنام علی بن ابی طالب و علی بن حسین به شمار می‏آید. خداوند به او فهم، خویشتن داری، یاری دین و محنت علی اول و بردباری در برابر ناگواری‏ها و استقامت علی دوم بخشیده است. (11)

۲ ـ دانش

امام علیه ‏السلام دانش و معرفت را از پدرانش و جدش رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله به ارث برد. امام کاظم علیه ‏السلام به فرزندانش می‏ فرمود: این برادرتان [علی بن موسی] عالم آل محمد صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله است. مسائل دین خود را از وی بپرسید و آنچه به شما می‏گوید نگهدارید؛ زیرا من بارها از پدرم جعفر بن محمد شنیدم که فرمود: عالم آل محمد ـ که همنام امیرمؤمنان علیه ‏السلام علی است ـ در صلب تو است؛ کاش او را می‏دیدم.

 ابراهیم بن عباس صولی می‏گوید: ندیدم از امام رضا علیه‏ السلام پرسش شود و او پاسخش را نداند. به آنچه تا زمانش بر روزگار گذشته، از وی داناتر ندیده‏ ام. مأمون از هر چیزی می ‏پرسید و امام را می‏ آزمود. امام پاسخ می ‏داد و همه‏ ی پاسخ‏هایش به قرآن مستند بود. (14)

 مأمون به فرزند ابی ضحاک ـ که از میزان دانش امام شگفت زده شده بود ـ گفت: آری پسر ابی ضحاک، این بهترین و داناترین و عابدترین مردم روی زمین است.

 او همچنین به محمد بن جعفر گفت: این پسر برادرت از آن دسته اهل بیت است که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله درباره‏ ی آن‏ها فرمود: «الا انّ ابرارَ عترتی و اطائبَ اُزومَتی اُحْلَمُ الناسِ صِغارا اعلمُهُم کبارا لا تعلموهم فانهم اعلم منکم ولا یخرجونکم من باب هُدی ولا یدخلونکم من باب ضلال. (15)»

 آگاه باشید، نیکان خاندانم و پاکیزگان نسلم در کودکی از همه شکیباتر و در بزرگی از همه داناترند. به آن‏ها علم میاموزید؛ زیرا آن‏ها از شما داناترند. آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی‏ برند و در وادی گمراهی نمی‏ افکنند. بر این اساس، امام رضا علیه ‏السلام نیز مانند دیگر امامان معلّم انسان‏ها بود و هیچ انسانی حق استادی بر وی نداشت.

 ۳ ـ مکارم اخلاق

اخلاق خوب، نشان دهنده‏ی ذات نیک و درون زیبای انسان است. امام رضا علیه ‏السلام چنان به این ویژگی آراسته بود که دوست و دشمن را جلب می‏کرد. ابراهیم بن عباس صولی در این‏باره گفته است: هرگز ندیدم در سخن گفتن با کسی درشتی کند. هرگز ندیدم سخن کسی را پیش از آن که تمام شود، قطع کند.

 هرگز درخواست کسی را که قادر به انجام دادنش بود، رد نکرد. در برابر هم‏نشین، پاهایش را دراز نمی ‏کرد. در برابر هم‏نشین تکیه نمی‏ داد. ندیدم به بردگان بد بگوید. هر که ادعا کند در فضیلت مانند او دیده، باور نکنید. (16)

 یسع بن حمزه می‏گوید: در مجلس امام رضا علیه‏ السلام مشغول گفت و گو بودیم که مردی بلند قامت داخل شد و گفت: سلام بر تو ای فرزند پیامبر خدا، من مردی از دوستان شما، پدران و نیاکانتانم. اکنون از زیارت خانه‏ ی خدا باز گشته ‏ام و چیزی که بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم. مرا به دیارم فرست؛ من دارای نعمت و دولتم و درخور صدقه نیستم، آنچه مرحمت فرمایی، از سوی شما صدقه خواهم داد.

امام از او خواست بنشیند. بعد از پایان جلسه، از وی اجازه گرفت و به خانه رفت. لحظاتی بعد، در را بست؛ دستش را اخلاق خوب، نشان دهنده ‏ی ذات نیک و درون زیبای انسان است. امام رضا علیه ‏السلام چنان به این ویژگی آراسته بود که دوست و دشمن را جلب می‏ کرد. از بالای در بیرون آورد و پرسید: [آن مرد] خراسانی کجاست؟! مرد پاسخ داد: این جایم. فرمود: این دویست دینار را بگیر، با آن هزینه ‏ی سفرت را تأمین کن؛ به این‏ها تبرک بجوی، از سوی من صدقه مده و بیرون شو. یکی از یاران حضرت پرسید: فدایت شوم به او مهربانی کردی و چهره پنهان ساختی؟!

فرمود: چون نیازش را برآوردم، نخواستم خواریِ خواهش را در چهره ‏اش ببینم. آیا این حدیث پیامبر را نشنیده ‏ای که فرمود: کار نیکی که پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است و افشا کننده‏ ی کار بد خوار و پنهان کننده ‏ی آن آمرزیده است (17)

 ۴ ـ هدایت منحرفان

امام رضا علیه ‏السلام به راهنمایی و هدایت منحرفان فکری و سیاسی بسیار اهمیت می‏داد. پس از شهادت امام کاظم علیه ‏السلام، گروهی چنان پنداشتند امام کاظم علیه ‏السلام همچنان زنده است. حضرت رضا علیه ‏السلام به شیوه ‏های مختلف با این گروه رو به رو می‏شد و به هدایت آن‏ها می ‏پرداخت. عبداللّه بن مغیره عراقی می‏گوید: من به مذهب واقفیه اعتقاد داشتم. وقتی برای به جای آوردن مراسم حج به مکه رفتم، تردید وجودم را فرا گرفت. خود را به دیوار کعبه چسباندم و گفتم: خدایا، نیازم را می‏دانی، مرا به بهترین دین‏ها ارشاد فرما!

 همان‏جا به قلبم خطور کرد نزد امام رضا علیه ‏السلام به مدینه بروم. وقتی به خانه‏ ی حضرت رسیدم، به خادم گفتم: به مولایت بگو مردی عراقی آمده است. در این لحظه، صدای امام رضا علیه ‏السلام را شنیدم که دو بار فرمود: عبداللّه بن مغیره، وارد شو. وارد خانه شدم، به چهره‏ ام نگریست و فرمود: خداوند دعایت را مستجاب و تو را به دین خویش هدایت کرد. گفتم: اشهد انک حجّه اللّه و امینه علی خلقه. (19)

 عالم آل محمد از دریای مواج دانش خویش در مسیر راهنمایی دانشوران نیز بهره می‏ برد. مناظره‏ های آن حضرت بر درستی این سخن گواهی می‏ دهد. صفوان بن یحیی می‏گوید: یوحنا نزد امام رضا علیه‏ السلام آمد و گفت: گروهی ادعایی دارند. جمعی سخن آن‏ها را درست می‏دانند ولی افزون بر آن، ادعای دیگر نیز دارند. در این باره چه می‏فرمایید؟ حضرت فرمود: ادعای گروه اول پذیرفته است و ادعای گروه دوم بدان سبب که گواهی ندارند، پذیرفته نیست. یوحنا گفت: ما بر این باوریم عیسی، روح خدا و کلمه‏ ی او است. مسلمانان نیز این سخن را می‏ پذیرند؛ ولی می‏ گویند محمد رسول خدا است. ما این ادعا را قبول نداریم. بی‏ تردید آنچه بر آن توافق داریم، از آنچه در آن اختلاف داریم، بهتر است. امام پرسید: چه نام داری؟ گفت: یوحنا.

 حضرت فرمود: یوحنا، ما به آن عیسی بن مریم، روح و کلمه‏ ی خداوند که به محمد ایمان داشت، به آن بشارت می‏داد و بر بندگی خود اعتراف داشت، ایمان داریم. اگر آن عیسی که شما می‏گویید روح خدا و کلمه‏ی او است، عیسایی که به محمد ایمان داشت، به او بشارت می‏داد و بر بنده‏ گی‏ اش معترف بود نباشد، ما از اعتراف بدان پیراسته‏ ایم و هیچ توافقی نداریم. (20) علی بن شعبه می‏گوید: وقتی امام رضا در مجلس مأمون به گروهی از دانشمندان عراقی و خراسانی پیوست، مأمون گفت: منظور از آیه‏ ی «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» چیست؟

 دانشمندان گفتند: مراد تمام امت است؛ یعنی همه‏ی امت پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله برگزیده ‏اند و کتاب به آن‏ها ارث می‏رسد. مأمون به امام گفت: شما چه می‏ فرمایید؟ عالم آل محمد فرمود: خداوند در این آیه به عترت پاک رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله نظر دارد. مأمون پرسید: چگونه؟

 امام فرمود: اگر همه‏ ی امت برگزیده‏ ی خدا و وارث کتاب بودند، پس باید همه بهشت می ‏رفتند؛ چون خدا می‏فرماید: «فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه ذالک هو الفضل الکبیر» پس آن‏ها را در بهشت قرار داد و فرمود: «جنات عدن یدخلونها» پس وراثت به عترت پاک رسول خدا اختصاص دارد. عترت پیامبر کسانی ‏اند که خداوند در کتابش آن‏ها را چنین وصف کرده است: «انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا.» رسول خدا نیز درباره‏ ی آن‏ها می ‏فرماید: «انی مخلّف فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض... . من دو چیز گران میان شما برجای می‏گذارم: کتاب خدا و عترتم [که] اهل بیت من [شمرده می‏ شوند] هرگز از هم جدا نمی‏ شوند تا در حوض بر من وارد شوند. ...»(21)

 از شهادت پدر تا هجرت به ایران

در سال ۱۷۹ه. ق. امام کاظم علیه ‏السلام به وسیله‏ ی هارون الرشید دستگیر و به عراق منتقل شد. بر اساس نظر مشهور، آن حضرت در بیست و پنجم رجب ۱۸۳ به شهادت رسید. (22) مسافر، خدمت‏کار خانه ‏ی امام کاظم، می‏ گوید: هنگامی که امام کاظم را به بغداد می‏ بردند، حضرت به فرزندش امام رضا علیه ‏السلام فرمود: در خانه ‏ی من بخواب تا آن که خبر شهادتم را دریافت کنی.

ما هر شب بستر حضرت رضا علیه ‏السلام را در دالان خانه می‏ انداختیم. آن حضرت بعد از شام می ‏آمد، در آن‏جا می‏خوابید و بامداد به خانه ‏ی خود می ‏رفت. این روش تا چهار سال ادامه یافت. سرانجام شبی حضرت برای خواب به خانه‏ ی پدر نیامد. اهل خانه نگران شدند. بامداد حضرت آمد و به ام‏ احمد فرمود: آنچه پدرم به تو سپرده، نزد من آور. ام احمد فریادی کشید و ... گفت: به خدا سوگند، مولایم وفات یافته است. حضرت رضا علیه ‏السلام فرمود: آرام باش، گفتارت را آشکار مساز تا خبر به حاکم مدینه برسد.

 آن گاه ام ‏احمد کیسه ‏یی ـ که دو یا چهار هزار دینار در آن بود ـ به حضرت داد و گفت: امام کاظم علیه ‏السلام کیسه را محرمانه به من داد و فرمود: این امانت را از همه پنهان دار و چون یکی از فرزندانم آن را مطالبه کرد، به وی بسپار؛ و این نشانه‏ وفاتم خواهد بود.

 امام رضا علیه ‏السلام، پس از تحویل گرفتن امانت، به خانه ‏اش رفت و دیگر برای خواب به خانه‏ ی امام کاظم علیه‏ السلام نیامد. پس از چند روز، پیکی خبر وفات امام را به مدینه آورد. روزها را شمردیم و دریافتیم همان روزی که امام رضا برای خواب به خانه ‏ی پدر نیامد، امام کاظم علیه ‏السلام به سرای جاودانگی شتافت (23).

 پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه ‏السلام، حضرت رضا علیه ‏السلام امامتش را آشکارا بیان می‏کرد تا مردم در فتنه‏ ها گمراه نشوند. صفوان بن یحیی می‏گوید: پس از شهادت امام کاظم علیه ‏السلام، حضرت رضا علیه ‏السلام درباره‏ ی امامتش آشکارا سخن می‏گفت. ما بر جان حضرت ترسیدیم. مردی به وی گفت: شما امری بسیار مهم را آشکار ساختید، بر جان شما بیمناکیم. امام فرمود: او [هارون] هر چه بکوشد بر من راهی ندارد. (24)

 مهم‏ترین مشکل حضرت در این عصر، گروه واقفیه بود که در سایه‏ ی کژاندیشی جمعی دنیاطلب شکل گرفت. سرانجام مأمون در سال ۲۰۰ امام را به خراسان فرا خواند و حضرت ناگزیر سمت آن سامان رهسپار شد. (25)

 حدیث سلسله الذهب

ابن صلت هروی می‏گوید: با حضرت رضا علیه‏ السلام بودم. وقتی سوار بر استر به نیشابور گام نهاد، دانشوران به استقبالش رفته، افسار استر را گرفتند و گفتند: پسر رسول خدا، تو را به حق پدران پاکت، سخنی بگو.

 امام سر از هودج بیرون آورد و فرمود: پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین آقای جوانان بهشت، از امیر مؤمنان، از رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله چنان نقل کرد که جبرئیل روح الامین از سوی خداوند گفت: انی انا اللّه لا إله الا انا وحدی. عبادی فاعبدونی ولیعلم من لقینی منکم بشهاده ان لا إله الا اللّه مخلصا بها انه قد دخل حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی.

 من خدایی هستم که جز من پروردگاری نیست. بندگان من، مرا عبادت کنید و بدانید هر که با شهادت لا اله الا اللّه و اخلاص و عمل مرا ملاقات کند، به حصارم گام می‏نهد و هر که به حصارم قدم گذارد، از عذابم ایمن است. آن گاه درباره‏ ی اخلاص در شهادت بر یگانگی خداوند پرسیدند، فرمود: «طاعه اللّه وطاعه رسول اللّه وولایه اهل بیته.»(26) پیروی از خداوند و فرستاده‏ ی پروردگار و پیوند با اهل بیت وی.

 از پذیرش ولایت عهدی تا شهادت

 در مرو مأمون به استقبال امام شتافت و او را ناگزیر ساخت پیشنهاد ولایت‏عهدی او را بپذیرد. امام در برابر رژیم موضعی منفی و شگفت انگیز اختیار فرمود؛ زیرا پذیرش ولایت عهدی را به عدم مسئولیت خصوصی و عمومی مشروط ساخت. او فرمود: ولایت عهدی را به شرطی می‏پذیرم که کسی را به مقامی نگمارم و از کاری برکنار نکنم، سنتی را دگرگون نسازم، از دخالت در امور حکومت بر کنار باشم و تنها مورد مشورت قرار گیرم. (27)

 به اعتقاد امام تا حکومت به طور کامل تحت رهبری وی قرار نمی‏ گرفت، مشروعیت نمی ‏یافت؛ حضرت، با عدم دخالت در امور حکومتی، عملاً مشارکت در حکومت را رد کرد؛ زیرا بر اساس مشارکت، امام باید سهم مأمون در حکومت بر مؤمنان را تأیید می‏کرد و به آن مشروعیت می‏داد. بنابر این، نقشه‏ ی اخذ مشروعیت مأمون با عدم دخالت امام در امور حکومتی ناکام ماند.۲۸

 پس از پذیرش ولایت عهدی مراسم‏ های مفصل جشن برگزار شد؛ ولی از آن جا که مأمون امام را تنها برای کسب مشروعیت به ایران فرا خوانده بود، بعد از حدود سه سال، در صفر سال ۲۰۳ در پنجاه و پنج سالگی، وی را مسموم ساخت.۲۹ پیکر امام در سناباد به خاک سپرده شد.

 زیارت امام رضا علیه ‏السلام

زیارت دیدار مشتاقانه‏ ی برگزیدگان خداوند است؛ برقرار ساختن ارتباط قلبی با حجّت پروردگار و حضور در مشهد و گرامی شمردن شهید است. امام رضا علیه‏ السلام درباره‏ ی زیارت می‏فرماید: انّ لکلّ امام عهدا فی عنق اولیائه وشیعته وانَّ من تمام الوفاء بالعهد وحسن الاداء زیاره قبورهم. فمن زارهم رغبه فی زیارتهم وتصدیقا بما رغبوا فیه کان ائمتهم شفعاءهم یوم القیامه.۳۱ هر امامی را در گردن پیروانش پیمانی است. وفای به این پیمان وقتی کامل است که آرامگاه ‏هاشان زیارت شود. پس هر که امامان را مشتاقانه زیارت کند و آنچه مورد خواست و اشتیاق آنان است درست شمارد، آنان نیز در روز رستاخیز شفیعانش خواهند بود.

 و نیز فرمود: به زودی توس محل آمد و شد شیعیان و زائرانم می‏گردد. بدان، هر که مرا در توس ـ که از وطنم [مدینه] دور است ـ زیارت کند، روز قیامت در حالی که آمرزیده شده با من و هم‏ رتبه‏ ی من خواهد بود. (32)

 صله از حضرت رضا علیه ‏السلام

حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی، پیش از شروع درس مرحوم آیت اللّه العظمی حائری دقایقی مرثیه می‏خواند. او ـ که مردی با اخلاص بود ـ می‏گفت: به مشهد مقدس مشرف شدم و مدتی در آن جا اقامت گزیدم. آنچه داشتم، خرج کردم و تهیدست شدم. کسی را نیز نمی‏ شناختم تا مشکلم را با وی در میان نهم.

 به همین جهت، قصیده‏ یی در ستایش حضرت رضا علیه ‏السلام سرودم. چنان اندیشیدم که آن را برای تولیت بخوانم و صله بگیرم. با این هدف حرکت کردم؛ ولی در راه به خود آمدم و تصمیم گرفتم آن را به حضرت ارائه دهم. به همین جهت، کنار ضریح رفتم، پس از استغفار و راز و نیاز با خدا، قصیده را خواندم و تقاضای صله کردم. ناگاه دیدم دستی با من مصافحه کرد و یک اسکناس ده تومانی در دستم نهاد. بی ‏درنگ گفتم: سرورم، کم است. ده تومان دیگر بدان افزود. باز گفتم: کم است.

 او همچنان می‏ افزود و من بیش‏تر می‏ طلبیدم. سرانجام میزان پول به هفتاد تومان رسید. شرم کردم بیش‏تر بخواهم. سپاس گزاردم و از حرم بیرون آمدم. در حال پوشیدن کفش‏هایم بودم که دیدم آیت اللّه حاج شیخ حسنعلی تهرانی، جد آیت اللّه مروارید مشهدی، با شتاب رسید و فرمود: شیخ ابراهیم، خوب با حضرت رضا مأنوس شده ‏ای، قصیده می‏ سرایی و پاداش می‏ گیری. صله را به من ده تا... . بی‏ درنگ پول‏ها را تقدیم کردم. او یک پاکت به من داد و رفت. یکصد و چهل تومان یعنی دو برابر صله در پاکت بود.

 پی نوشت:

۱ ـ شعر از قاسم رسا، مدایح رضوی در شعر فارسی، ص ۲۱۳.

۲ ـ تکتم، اروی، سکن، سمانه، ام البنین، خیزران، صقر، شقرا از دیگر نام‏های او است. (عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۲ و ۲۳.)

۲ ـ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۹.

۳ ـ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۶.

۴ ـ همان، ص ۲۴.

۵ ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۳۹۶؛ کشف الغمّه، ج ۳، ص ۵۳.

۶ ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱۱.

۷ عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۲۲.

۸ ـ نور الدین عبدالرحمان جامی، شاعر و عارف قرن نهم.

۹ ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۱۵. (فقال هو الذی ینظر بنور اللّه عزّ وجلّ ویسمع بفهمه وینطق بحکمته یصیب فلا یخطی‏ء ویعلم فلا یجهل معلّما حکما وعلما.)

۱۰ ـ مجموعه آثار نخستین کنگره جهانی امام رضا علیه‏ السلام. (محمد بن حسان الدین شاعر قرن ۹).

۱۱ ـ همان، ص ۶۱۴. (محمد ابن یمین الدین مزیومدی شاعر قرن ۸).

۱۲ ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۰ ـ ۱۸۳؛ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۲۱۱ و ۱۰۰؛ ارشاد مفید، ص ۲۹۱؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۳۰۰.

۱۳ ـ تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه‏ السلام، محمد جواد فضل اللّه، ترجمه سید محمد صادق عارف، ص ۴۲.

۱۴ ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۴.

۱۵ ـ اصول کافی، ج ۴، ص ۲۴.

۱۶ ـ مجموعه آثار نخستین کنگره جهانی امام رضا علیه ‏السلام، ص ۶۱۶. (ابن یمین).

۱۷ ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۵۵.

۱۸ ـ عیون الاخبار، ج ۲، ص ۲۳۰.

۱۹ ـ تحف العقول، ص ۳۱۳.

۲۰ ـ منتهی الآمال، ج ۲، ص ۱۲۱ و ۱۴۹.

۲۱ ـ اصول کافی، ج ۱، ص ۳۸۱ و ۳۸۶.

۲۲ ـ همان، ص ۴۸۷، حدیث ۲.

۲۳ ـ در این که امام از چه مسیرهایی عبور کرد، اختلافاتی وجود دارد.

۲۴ ـ بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۲۰ و ۱۲۱.

۲۵ ـ عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۳۹.

۲۶ ـ همان، ص ۱۴۰.

۲۷ ـ الارشاد، ص ۲۸۵.

۲۸ ـ مجموعه آثار نخستین کنگره جهانی امام رضا علیه ‏السلام، ص ۶۲۱. (عصمت بخاری).

۲۹ ـ وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص ۲۵۳؛ بحار الانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۱۶.

۳۰ ـ وسایل الشیعه، ج ۱۰، ص ۴۳۸.

۳۱ ـ همان.

۳۲ ـ مدایح رضوی در شعر فارسی، ص ۲۵۶. (عبداللّه حسینی)

ششم ذی القعده بزرگداشت حضرت احمد بن موسي شاهچراغ (ع) گرامی باد

ششم ذی القعده بزرگداشت حضرت احمد بن موسي شاهچراغ (ع) گرامی باد

 حضرت شاهچراغ

احمد بن موسی بن جعفر (ع)، از فرزندان امام موسی کاظم (ع) معروف به "سید السادات" و "شاه چراغ" است. وی از شخصیت‏های عالی مقام و جلیل القدر و پرهیزکار بود. (1) آگاهی درباره زندگی وی بسیار اندک و برخی از مقاطع زندگی او مبهم و در منابع جز به بعضی از قسمت‏های زندگی او پرداخته نشده است. در خصوص رابطه احمد با پدرش این اندازه آورده ‏اند که امام کاظم (ع) او را دوست داشت و ملکی از خود را بدو بخشید و او را به بخشندگی و دلیری ستود. (2)

 مورخان گزارش داده ‏اند که پس از شهادت امام کاظم (ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیتی که احمد داشت، به در خانه او رفته و با وی بیعت کردند و او پیشاپیش جمعیت به مسجد پیغمبر رفت و خطبه‏ ای خواند و به مردم گفت: "ای کسانی که با من بیعت نموده ‏اید! بدانید که من خودم با برادرم علی (علی بن موسی الرضا (ع)) بیعت کرده ‏ام و او واجب الاطاعة است. بر من و شما است که از او اطاعت کنیم". سپس از منبر پایین آمده و به اتفاق همه مردم به در خانه برادرش رفته و با حضرت بیعت کردند. (3)

 درباره آمدن احمد بن موسی (ع) به ایران و انگیزه او گزارش‏های گوناگون وجود دارد و این قسمت از زندگی وی فاقد شفافیت است. برخی عقیده دارند. احمد در بغداد ساکن بود و آن گاه که خبر شهادت و در گذشت ناگهانی امام رضا (ع) را شنید، شدیداً ناراحت شد و گریه نمود. آن گاه با همراهانی بسیار (حدود سه هزار نفر) به خون خواهی و انتقام از مأمون خروج کرد و روی به ایران نهاد. بر پایه این گزارش او در قم و ری با سپاهیان مأمون جنگید و سرانجام به خراسان آمد و در جایی نزدیک اسفراین طی جنگ با لشکریان مأمون کشته شد.

 بعضی دیگر باور دارند که احمد پیش از درگذشت امام رضا (ع) و مقارن با ولایت عهدی او همراه جماعتی قصد ایران کرده تا به برادرش ملحق شود. بر اساس این گزارش حرکت او به طرف فارس بود. این گزارش نیز به صورت‏های گوناگون بیان شده است. برخی آورده‏ اند که عامل مأمون در نزدیکی شیراز با او جنگید. هنگامی که یاران احمد شنیدند امام رضا (ع) وفات یافته است، متفرق شدند و به سوی شیراز رفتند.

 مورّخان در خصوص شهادت و یا وفات و محل دفن احمد بن موسی نیز اختلاف دارند. این اختلاف مبتنی بر آن است که وی به اسفراین رفته و در آن جا به شهادت رسیده و یا در شیراز وفات یافته و یا به شهادت رسیده است. برخی عقیده دارند وی در اسفراین به شهادت رسید و در همان جا دفن شد و زیارتگاه او همان جا است. بر این اساس قبر احمد در اسفراین و یا مکان‏های دیگر بوده و آرامگاه شیراز مربوط به احمد بن موسی نیست. (4)

 برخی دیگر باورد دارند که احمد بن موسی در شیراز در جنگ با عامل مأمون شهید شد و یا این که در شیراز مخفی شد و بعد وفات نمود و در همان جا دفن گردید. (5) امین بعد از گزارش آنانی که محل دفن احمد را اسفراین و یا مکان دیگر می داند، می نویسد: "... و هذا غریب مخالف للمشهور من ان مشهده شیراز...". (6)

 حقیقت امر آن است که به طور قاطع نمیتوان گفت قبر وی در کجا است، ولی شواهد و قرائن دیدگاه آنانی را که قایل هستند شیراز محل دفن احمد می باشد، تأیید میکند و مشهور همین است. محسن امین بعد از بیان عقیده آنانی که محل دفن احمد بن موسی را در اسفراین و یا مکان دیگر می دانند، می نویسد: این عقیده بعید و مخالف با عقیده مشهور است که محل شهادت و قبر او شیراز می باشد. (6) تاریخ وفات احمد بن موسی دقیقاً معلوم نیست، ولی برخی تاریخ وفات را حدود 203 که همزمان با شهادت امام هشتم (ع) است ذکر نموده‏ اند. (7)

 ویژگی های شخصیت احمد بن موسی (ع)

حضرت احمد (ع) در نزد پدرش امام موسی كاظم (ع)، از جایگاه و احترام ویژه ای برخوردار بوده است. نوشته اند كه حضرت احمد، مردی كریم، جلیل القدر، بزرگوار و پارسا بود. حضرت امام موسی كاظم (ع) به دلیل علاقه ای كه به حضرت احمد (ع) داشت، ملكی به نام یسیره را به او هدیه كرد، ملكی كه بعدها حضرت احمد (ع) آن را فروخت و به وسیله آن هزار اسیر را آزاد كرد.

 پیشنهاد شیعیان برای امامت حضرت احمد بعد از امام موسی كاظم (ع)

اعتبار و جایگاه احمد (ع) در بین فرزندان امام موسی (ع) تا اندازه ای بود كه پس از شهادت امام موسی كاظم (ع)، گروهی از مردم به حمایت از امامت احمد (ع) برخاستند و فرقه ای به نام امامیه را پدید آوردند.

 شهادت احمدبن موسی (ع)

بنا به دستور قتل، سربازان وی به پناهگاه حضرت احمدبن موسی (ع) حمله ور شدند آن حضرت، شجاعانه در برابر سربازان به دفاع از خود پرداخت. دشمنان كه از پس او برنمی آمدند، دیوار پشتی مخفی گاه حضرت را خراب كرده و به درون خانه او نفوذ كردند و از پشت سر با شمشیر، فرق مبارك آن حضرت را شكافتند و سپس خانه را بر بدن مطهر او ویران كردند، این واقعه در تاریخ 17 رجب رخ داده است.

 تاریخ نویسان، زمان پیدایش قبر حضرت احمد را یكسان ننوشته اند. گروهی آن را در زمان امیر عضدالدوله دیلمی (373-338) و گروهی دیگر، در زمان امیر مقرب الدین مسعودبن بدر (متوفی به سال 665 ه.ق) نوشته اند.

 تاریخچه آرامگاه احمدبن موسی (ع)

در سال 745 (ه.ق) مادر شاه شیخ ابواسحاق اینجو پادشاه فارس، ملكه تاشی خاتون اقدامات نیكویی بر بارگاه آن حضرت انجام داد. این بانوی نیكوكار، اقدام به بهسازی بارگاه كرد و در عرض 5 سال از سال 745 تا 750 (ه.ق) آرامگاهی وسیع و گنبدی بلند بر آن ساخت. همچنین در جنب آرامگاه، مدرسه ای وسیع بنا كرد. او همچنین تعداد زیادی از مغازه های بازار نزدیك حرم و ملك میمند فارس را وقف بر این آستان مقدس كرد.

 ابن بطوطه جهانگرد مراكشی كه در سال 748 (ه.ق) برای بار دوم به شیراز سفر كرده، در سفرنامه خود درباره اقدامات ملكه تاشی خاتون و توصیف آرامگاه، چنین نوشته است:

این آرامگاه در نظر شیرازی ها احترام تمام دارد و مردم برای تبرك و توسل به زیارتش می روند. تاشی خاتون، مادر شاه ابواسحاق، در جوار این بقعه بزرگ، مدرسه و زاویه ای ساخته است كه در آن به اطعام مسافران می پردازند و عده ای از قاریان پیوسته بر سر تربت امام زاده، قرآن می خوانند شب های دوشنبه، خاتون به زیارت آرامگاه می آید و در آن شب قضات و فقها و سادات شیراز نیز حاضر می شوند. این جمعیت در بقعه جمع می شوند و با آهنگ خوش به قرائت قرآن مشغول می شوند. خوراك و میوه به مردم داده می شود و پس از صرف طعام، واعظ، بالای منبر می رود و تمام این كارها در بین نماز عصر و شام انجام می گیرد.

 خاتون در غرفه مشبكی كه مشرف به مسجد است، می نشیند. در آخر هم (به احترام این بقعه) همانند سرای پادشاهان طبل و شیپور و بوق می نوازند.

در سال 912 (ه.ق) به دستور شاه اسماعیل صفوی، بهسازی گسترده ای بر آرامگاه انجام گرفت. 85 سال بعد بر اثر زلزله سال 997 (ه.ق)، نیمی از گنبد آرامگاه ویران شد كه دوباره در سال های بعد بازسازی گردید.

 در سال 1142 (ه.ق) نادرشاه افشار بهسازی گسترده ای بر این آرامگاه انجام داد و به دستور او قندیل بزرگی در زیر سقف و گنبد آویزان كردند. نادرشاه پیش از گرفتن شیراز و غلبه بر افغان ها، پیمان بسته بود كه اگر در جنگ پیروز شود، بهسازی شایسته ای بر این بقعه انجام دهد؛ بنابراین پس از پیروزی بر افغان ها و تسلط شیراز، 1500 تومان پول آن زمان را صرف بهسازی شاه چراغ كرد و قندیل او 720 مثقال وزن داشته كه از طلای ناب و زنجیر نقره ای ساخته بوده اند. این قندیل تا سال 1239 (ه.ق) همچنان آویزان بود.

 در زلزله سال 1239 (ه.ق) شیراز با خاك یكسان شد و این آرامگاه نیز به كلی مخروبه گردید، پس از زلزله، قندیل اهدایی نادرشاه را فروختند و صرف بازسازی آرامگاه كردند.

 در سال 1243 (ه.ق) به دستور فتحعلی شاه قاجار، حسینعلی میرزا فرمان فرما، پی گیر شد تا كف بقعه را یك متر از سطح زمین بلندتر بسازد. این كار صورت گرفت و به جای استفاده از سنگ و ساروج، آن را از سنگ و آجر و گچ بنا كردند و در آخر ضریحی نقره ای بر مزار مطهر نصب كردند. در سال 1269 (ه.ق) بر اثر زلزله، گنبد آرامگاه شكست و فرو ریخت. در همان سال محمدناصر ظهیرالدوله آن را نوسازی كرد.

 در سال 1289 (ه.ق) مسعود میرزا ظل السلطان دری نقره ای بر ورودی حرم نصب كرد و در سال 1292 (ه.ق) شاهزاده ظل السلطان، ساعت زنگ دار بزرگی بر برج جنوبی بقعه نصب كرد.

 در سال 1306 (ه.ق) آینه كاری مفصلی بر دیوارهای داخل حرم انجام گرفت.

 در سال 1336 خورشیدی، آخرین گنبد قدیمی آرامگاه برچیده شد و اولین گنبد با بتون آرمه ای توسط انجمن آثار ملی و اداره باستان شناسی فارس ساخته شد.

 در سال 1360 خورشیدی با حكمی از سوی حضرت امام خمینی (ره) سید محمد مهدی دستغیب به تولیت آستان مقدس احمدی و محمدی منصوب شدند.

 پی نوشت‏ها:

  1. اعیان الشیعه، ج 3، ص 191.
  2. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 9.
  3. معارف و معاریف، ج 1، ص 597.
  4. اعیان الشیعه، ج 3، ص 192؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 11.
  5. ریحانة الادب، ج 4 - 3، ص 50 - 51.
  6. اعیان الشیعه، ج 3، ص 191 - 193.
  7. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 7، ص 9؛ ریحانة الادب، ج 4 - 3، ص 51.
  • 1
  • 2

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی