ماه ذی الحجه

بیست و چهار ذی الحجه روز مباهلـه

بیست وچهارم ذی الحجه سالروز مباهله گرامی باد

 روز مباهله

اين روز از يك سو روز مباهله اهل بيت عليهم السلام با نصاراى نجران است و از سوى ديگر نزول آيه تطهير در شأن اهل بيت در اين روز بوده است. (1)

هنگامى كه اين آيه نازل شد پيامبر صلّى الله عليه وآله، على وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام را فرا خواند وفرمود: «اللّهم هؤلاء أهلي؛ بار الها اينان اهل من هستند»(2).

نامه پيامبر (ص) به نصاراى نجران

در سال دهم هجرى پيامبر صلى الله عليه وآله نامه اى به نصاراى نجران فرستادند، به اين مضمون كه خداى يكتا را عبادت كنند ومسلمان شوند، يا به مسلمين جزيه بدهند وبه مذهب خود باشند وگرنه آماده جنگ باشند.

بنى نجران در كليساى بزرگ خود به مشورت پرداختند، عده اى مانند سيد كه از بزرگان قوم بود وعاقب كه اسقف نجران بود مخالفت خود را با تسليم در برابر خواسته پيامبر صلى الله عليه وآله اعلام كردند. در مقابل عده اى مانند ابوحارثه اسقف اعظم نجران كه 120 سال عمر داشت ودر باطن مسلمان بود با امر پيامبر صلى الله عليه وآله موافق بودند. بعد از دو روز مشورت قرار شد كتاب «جامعه» را كه صفات پيامبر بعد از حضرت عيسى عليه السلام را ذكر كرده بود، وصحيفه حضرت شيث عليه السلام را بخوانند.

در حضور جمع مسيحيان وفرستادگان پيامبر صلى الله عليه وآله فصل هاى جامعه قرائت شد وبا اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصميم گرفتند هفتاد نفر از جمله سيد وعاقب وابو حارثه را براى تحقيق به مدينه بفرستند.

  • نجرانيان در مدينه

آنان به مدينه آمدند وخدمت پيامبر صلى الله عليه وآله شرفياب شدند. هرچه آن حضرت دليل وبرهان آورد آنان قبول نكردند وامر به مباهله واگذار شد. جبرئيل عليه السلام نازل شد واين آيه را آورد: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ؛ (3) اگر كسى با تو مجادله كند بعد از علمى كه نزد تو آمده، بگو بياييد تا فرا خوانيم پسران خود و زن هاى خود وكسى كه به منزله جان ماست. آنگاه نفرين كنيم ولعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».

لذا قرار بر مباهله شد وسيد وعاقب به محل اردوى خود در خارج مدينه رفتند. آنان با يكديگر مشورت كردند وبعضى از علماى آنها گفتند: «اگر فردا محمد با اصحاب وجمعى كثير براى مباهله حاضر شود اين روش پادشاهان است وترسى به خود راه ندهيد. ولى اگر خواص اهل بيت خود را آورد اين كار انبياء است».

  • مراسم مباهله

روز ديگر هنگام بالا آمدن آفتاب، پيامبر صلى الله عليه وآله دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت واز حجره بيرون آمد. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را پيش رو روانه فرمود و حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام الله عليها از پشت سر آمدند، تا بين دو درختى كه قبلاً تعيين شده بود رسيدند. قبلاً به دستور حضرت زير آن دو درخت را جارو زدند، وبه عنوان سايه بان عباى سياهى بالاى درخت قرار دادند. مسلمانان مدينه هم آمدند، بنى نجران هم با فرزندان خود آمدند. پيامبر صلى الله عليه وآله كسى را نزد سيد وعاقب فرستاد كه ما آماده ايم.

اسقف با همراهان آمد وگفت: با چه كسانى با ما مباهله مى كنيد؟ پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: «با بهترين اهل زمين ونيكوترين جهانيان نزد خداى متعال، چرا كه از طرف خدا امر شده ام كه آنها را بياورم»، واشاره به آل عبا عليهم السلام فرمودند.

سيد وعاقب واسقف همين كه چشمشان به پيامبر صلى الله عليه وآله وآل عبا عليهم السلام افتاد، وحشت كردند به حدى كه چهره هايشان زرد شد. ابوحارث كه ميل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده، پا پيش گذاشت ودست سيد وعاقب را گرفته پس كشيد وآنها را نصيحت كرد واز عواقب اين مباهله مطلع كرد وگفت: صفات او واهل بيت او را در كتاب ها خوانده ايد. اين محمد همان پيامبر است، مگر نمى بينيد ابرهاى سياه را، ودگرگونى آفتاب را، وشاخه هاى درختان را كه خم شده، وصداى مرغان، ودود سياه اطراف وآثار زلزله را كه در كوه ها نمودار شده است. آن بزرگواران منتظرند كه دست به دعا بردارند. به خدا قسم اگر سخنى گويند از ما نشانى نمى ماند. برويم وبا او صلح كنيم.

  • پرهيز نجرانيان از مباهله

او را فرستادند وابو حارث مسلمان شد وعرض كرد: مردم نجران پشيمان شده اند. حضرت فرمود: اسلام بياورند. گفت: قبول نمى كنند. فرمود: آماده جنگ باشند. گفت: قدرت اين كار را ندارند، ولى حاضرند جزيه را قبول كنند.

پيامبر صلى الله عليه وآله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «شرايط ذمه ومقدار آن را به آنها بگوييد».

بعد از معين نمودن جزيه وشرايط آن، اميرالمؤمنين عليه السلام آنها را نزد پيامبر صلى الله عليه وآله آوردند، وپيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «اگر با من واين جماعت اهل بيت من مباهله مى نموديد، به صورت ميمون وخوك مى شديد واين وادى بر شما آتش مى شد ويك سال نمى گذشت كه تمامى نصارى نابود مى شدند»(4).

پی نوشت:

تقوم شيعه ـ عبد الحسين نيشابورى

1- مسار الشيعه: ص 22ـ 23. العدد القوية: ص 307 ـ 308. مصباح كفعمى: ج 2، ص 601. بحارالانوار: ج 97، ص 168، 384. فيض العلام،

ص 127ـ 129. زاد المعاد: ص 287.

2- تاريخ الخلفاء: ص 169.

3- آل عمران (3)، آيه 61.

4- تفسير برهان: ج 1، ص 287ـ 288. قلائد النحور: ج ذى حجه، ص 427، 438، 441.

عید سعید غدیر خم

عید الله الاکبرعید سعید غدیرخم بر تمامی شیعیان مبارکباد

واقعه غدير يا اكمال دين

پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال دهم هجرت براى انجام فريضه و تعليم مراسم حج به مكه عزيمت كرد. اين بار انجام اين فريضه با آخرين سال عمر پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عزيز مصادف شد و از اين جهت آن را <حجة الوداع> ناميدند. افرادى كه به شوق همسفرى و يا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد و بيست هزار تخمين زده شده اند.

مراسم حج به پايان رسيد و پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) راه مدينه را، در حالى كه گروهى انبوه او را بدرقه مى كردند و جزكسانى كه در مكه به او پيوسته بودند همگى در ركاب او بودند، در پيش گرفت. چون كاروان به پهنه بى آبى به نام <غديرخم> رسيد كه در سه ميلى <جحفه> قرار دارد، پيك وحى فرود آمد و به پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان توقف داد. پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نيز دستور داد كه همه از حركت باز ايستند و بازماندگان فرا رسند.

كاروانيان از توقف ناگهانى و به ظاهر بى موقع پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در اين منطقه بى آب، آن هم در نيمروزى گرم كه حرارت آفتاب بسيار سوزنده و زمين تفتيده بود، درشگفت ماندند. مردم با خود مى گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسيده است ودر اهميت فرمان همين بس كه به پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموريت داده است كه در اين موقع نامساعد همه را از حركت باز دارد و فرمان خدا را ابلاغ كند.

فرمان خدا به رسول گرامى طى آيه زير نازل شد: <يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس > (مائده: 67)

<اى پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم), آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانى رسالت خداى را بجانياورده اى; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى كند>.

دقت در مضمون آيه ما را به نكات زير هدايت مى كند: اولاً: فرمانى كه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) براى ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطير و عظيم بود كه هرگاه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مى داد و آن را ابلاغ نمى كرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلكه با انجام اين مأموريت رسالت وى تكميل مى شد.

به عبارتى ديگر، هرگز مقصود از <ما انزل اليك> مجموع آيات قرآن و دستورهاى اسلامى نيست. زير ناگفته پيداست كه هرگاه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم) مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نكند رسالت خود را انجام نداده است و يك چنين امربديهى نياز به نزول آيه ندارد. بلكه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصى است كه ابلاغ آن مكمل رسالت شمرده مى شود و تاابلاغ نشود وظيفه خطير رسالت رنگ كمال به خود نمى گيرد. ينابراين، بايد مورد مأموريت يكى از اصول مهم اسلامى باشد كه با ديگر اصول و فروع اسلامى پيوستگى داشته پس از يگانگى خدا و رسالت پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مهمترين مسئله شمرده شود.

ثانياً: از نظر محاسبات اجتماعى پيامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) احتمال مى دادكه درطريق انجام اين مأموريت ممكن است از جانب مردم آسيبى به او برسد و خداوند براى تقويت اراده او مى فرمايد:<و الله يعصمك من الناس>.

اكنون بايد ديد ازميان احتمالاتى كه مفسران اسلامى درتعيين موضوع مأموريت داده اندكدام به مضمون آن نزديكتر است. محدثان شيعه و همچنين سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند كه آيه در غدير خم نازل شده است و طى آن خدا به پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموريت داده كه حضرت على (علیه السلام) را به عنوان <مولاى مؤمنان > معرفى كند.

ولايت و جانشينى امام پس از پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از موضوعات خطير و پر اهميتى بود كه جا داشت ابلاغ آن مكمل رسالت باشد و خوددارى از بيان آن، مايهء نقص در امر رسالت شمرده شود.

همچنين جا داشت كه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گرامى، از نظر محاسبات اجتماعى و سياسى، به خود خوف و رعبى راه دهد، زيرا وصايت و جانشينى شخصى مانندحضرت على (علیه السلام) كه بيش ازسى و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى كه ازنظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند بسيار گران بود. گذشته از اين، خود بسيار از بستگان همين افراد كه دور پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفته بودند در صحنه هاى نبرد بدست حضرت على (علیه السلام) ريخته شده بود وحكومت چنين فردى برمردمى كينه توز بسيار سخت خواهدبود.

به علاوه، حضرت على (علیه السلام) پسر عمو و داماد پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تعيين چنين فردى براى خلافت در نظر افراد كوته بين به يك نوع تعصب فاميلى حمل مى شده است.

ولى به رغم اين زمينه هاى نامساعد، اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفت كه پايدارى نهضت را با نصب حضرت على (علیه السلام) تضمين كند و رسالت جهانى پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خويش را با تعيين رهبر و راهنماى پس از او تكميل سازد.

شرح واقعه غدير:

آفتاب داغ نيمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمين غدير خم به شدت مى تابيد و گروه انبوهى كه تاريخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بيست هزار ضبط كرده است در آن محل به فرمان پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثه تاريخى آن روز به سر مى بردند، در حالى كه از شدت گرما رداها را به دو نيم كرده، نيمى بر سر و نيم ديگر را زيرپا انداخته بودند.

در آن لحظات حساس، طنين اذان ظهر سراسر بيابان را فرا گرفت و نداى تكبير مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده كردند و پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز ظهر را با آن اجتماع پرشكوه، كه سرزمين غدير نظير آن را هرگز به خاطرنداشت، بجا آورد و سپس به ميان جمعيت آمد و بر منبر بلندى كه از جهاز شتران ترتيب يافته بود قرار گرفت و باصداى بلند خطبه اى به شرح زير ايراد كرد: ستايش از آن خداست. از او يارى مى خواهيم و به او ايمان داريم و بر او توكل مى كنيم و از شر نفسهاى خويش وبدى كردارهايمان به خدايى پناه مى بريم كه جز او براى گمراهان هادى و راهنمايى نيست; خدايى كه هر كس را هدايت كرد براى اوگمراه كننده نيست. گواهى مى دهيم كه خدايى جز او نيست ومحمد بنده خدا و فرستاده اوست.

هان اى مردم، نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم. و من مسئولم و شما نيز مسئول هستيد. درباره من چه فكر مى كنيد؟

ياران پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: گواهى مى دهيم كه تو آيين خدا را تبليغ كردى و نسبت به ما خير خواهى و نصيحت كردى و دراين راه بسيار كوشيدى خداوند به تو پاداش نيك بدهد.

پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، وقتى مجدداً آرامش بر جمعيت حكم فرما شد، فرمودند: آيا شما گواهى نمى دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمد بنده خدا و پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اوست؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخير بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانى را كه در خاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟

ياران پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: آرى، آرى، گواهى مى دهيم.

دو چيز گرانبها (كتاب خدا و اهل بيتم)

پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دادند: من در ميان شما دو چيز گرانبها به يادگار مى گذارم; چگونه با آنها معامله خواهيد كرد؟ ناشناسى پرسيد: مقصود ازاين دو چيز گرانبها چيست؟

 پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ثقل اكبر كتاب خداست كه يك طرف آن در دست خدا و طرف ديگرش در دست شماست. به كتاب او چنگ بزنيدتا گمراه نشويد. و ثقل اصغر عترت و اهل بيت من است. خدايم به من خبر داده كه دو يادگار من تا روز رستاخير از هم جدا نمى شوند.

هان اى مردم، بر كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و از آن دو عقب نمانيد تا نابود نشويد.

در اين موقع پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست حضرت على (علیه السلام) را گرفت و بالا برد، تا جايى كه سفيدى زير بغل او بر همه مردم نمايان شد و همه حضرت على (علیه السلام) را در كنار پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ديدند و او را به خوبى شناختند و دريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله اى است كه مربوط به حضرت على (علیه السلام) است و همگى با ولع خاصى آماده شدند كه به سخنان پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا دهند.

پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هان اى مردم، سزاوارترين فرد بر مؤمنان از خود آنان كيست؟

ياران پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ دادند: خداوند و پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) او بهتر مى دانند. پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دادند: خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها او از خودشان اولى و سزاوارترم. هان اى مردم، <هر كس كه من مولا و رهبر او هستم، على (علیه السلام) هم مولا و رهبر اوست >.

رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اين جمله آخر را سه بار تكرار كرد و سپس ادامه داد: بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اين جمله را چهار بار تكرار كرد.

پروردگارا، دوست بدار كسى را كه على (علیه السلام) را دوست بدارد و دشمن بدار كسى را كه على (علیه السلام) را دشمن بدارد. خدايا، ياران على (علیه السلام) را يارى كن و دشمنان او را خوار و ذيل گردان. پروردگارا، على (علیه السلام) را محور حق قرار ده. سپس افزود: لازم است حاضران به غايبان خبر دهند و ديگران را از اين امر مطلع كنند.

هنوز اجتماع با شكوه به حال خود باقى بود كه فرشتهء وحى فرود آمد و به پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داد كه خداوند امروز دين خود را تكميل كرد و نعمت خويش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت.

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام ديناً> (سوره مائده، آيه 3)

در اين لحظه، صداى تكبير پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بلند شد و فرمودند: خدا را سپاسگزارم كه دين خود را كامل كرد و نعمت خود را به پايان رسانيد و از رسالت من و ولايت على (علیه السلام) پس ازمن خشنود شد.

پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از جايگاه خود فرود آمد و ياران او، دسته دسته، به حضرت على (علیه السلام) تبريك مى گفتند و او را مولاى خود ومولاى هر مرد و زن مؤمنى مى خواندند. در اين موقع حساس بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست و اين واقعه بزرگ تاريخى را در قالب شعرى با شكوه ريخت و به آن رنگ جاودانى بخشيد. از چكامه معروف او فقط به ترجمه دو بيت مى پردازيم: پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت على (علیه السلام) فرمودند: برخيز كه من تو را به پيشوايى مردم و راهنمايى آنان پس از خود برگزيدم. هر كس كه من مولاى او هستم، على (علیه السلام) نيز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پيروان راستين و دوستداران واقعى على (علیه السلام) باشد.

فمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له اتباع صدق مواليا

آنچه نگارش يافت خلاصه اين واقعه بزرگ تاريخى بود كه در مدارك دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. دركتابهاى شيعه اين واقعه به طور گسترده تر بيان شده است. مرحوم طبرسى در كتاب احتجاج خطبه مشروحى از پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل مى كند كه علاقه مندان مى توانند به آن كتاب مراجعه كنند.

 واقعه غدير هرگز فراموش نمى شود

اراده حكيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته است كه واقعه تاريخى غدير در تمام قرون و اعصار، به صورت زنده در دلها و به صورت مكتوب در اسناد و كتب، بماند و در هر عصر و زمانى نويسندگان اسلامى در كتابهاى تفسير و حديث و كلام و تاريخ از آن سخن بگويند و گويندگان مذهبى در مجالس وعظ و خطابه درباره آن داد سخن دهند و آن را ازفضايل غير قابل انكار حضرت على (علیه السلام) بشمارند. نه تنها خطبا و گويندگان، بلكه شعرا و سرايندگان بسيارى از اين واقعه الهام گرفته اند و ذوق ادبى خود را از تأمل در زمينه اين حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولايت مشتعل ساخته اند و عاليترين قطعات را به صورت هاى گوناگون و به زبانهاى مختلف از خود به يادگار نهاده اند.

از اين جهت، كمتر واقعه تاريخى همچون رويداد غدير مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث و مفسر و متكلم وفيلسوف و خطيب و شاعر و مورخ و سيره نويس، قرار گرفته است و تا اين اندازه درباره عنايت مبذول شده است. يكى از علل جاودانى بودن اين حديث، نزول دو آيه از آيات قرآن كريم درباره اين واقعه است و تا روزى كه قرآن باقى است اين واقعه تاريخى نيز باقى خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد.

جامعه اسلامى در اعصار ديرينه آن را يكى از اعياد مذهبى مى شمرده اند و شيعيان هم اكنون نيز اين روز را عيدمى گيرند و مراسمى را كه در ديگر اعياد اسلامى بر پا مى دارند در اين روز نيز انجام مى دهند.

از مراجعه به تاريخ به خوبى استفاده مى شود كه روز هجدهم ذى الحجة الحرام در ميان مسلمانان به نام روز عيدغدير معروف بوده است، تا آنجا كه ابن خلكان دربارهء مستعلى (علیه السلام) بن المستنصر مى گويد: در سال 487 هجرى در روز عيدغدير كه روز هجدهم ذى الحجة الحرام است مردم با او بيعت كردند.

و العبيدى درباره المستنصر بالله مى نويسد: وى در سال 487 هجرى، دوازده شب به آخر ماه ذى الحجه باقى مانده بود كه درگذشت. اين شب همان شب هجدهم ذى الحجه، شب عيد غدير است.

نه تنها ابن خلكان اين شب را شب عيد غدير مى نمامد، بلكه مسعودى و ثعالبى نيز اين شب را از شبهاى معروف در ميان امت اسلامى شمرده اند.

ريشه عيد غديرخم

ريشه اين عيد اسلامى به خود روز غدير باز مى گردد، زيرا در آن روز پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به مهاجرين و انصار، بلكه به همسران خود، دستور داد كه بر على (علیه السلام) وارد شوند و به او در مورد چنين فضيلت بزرگى تبريك بگويند. زيد بن ارقم مى گويد: نخستين كسانى از مهاجرين كه با على (علیه السلام) دست دادند ابوبكر، عمر، عثمان، طلحه و زبير بودند و مراسم تبريك وبيعت تا مغرب ادامه داشت.

در اهميت اين رويداد تاريخى همين اندازه كافى است كه صدو ده نفر صحابى حديث غدير را نقل كرده اند. البته اين مطلب به معنى آن نيست كه از گروه زياد تنها همين تعداد حادثه را نقل كرده اند، بلكه تنها در كتابهاى دانشمندان اهل تسنن نام صد و ده تن به چشم مى خورد. درست است كه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفرى القاء كرد، ولى گروه زيادى از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند و از آنان حديثى نقل نشده است. گروهى از آنان نيزكهاين واقعه را نقل كرده اند تاريخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج كرده به دست ما نرسيده است. در قرن دوم هجرى، كه عصر <تابعان > است، هشتاد و نه تن از آنان، به نقل اين حديث پرداخته اند.

راويان حديث در قرنهاى بعد همگى از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و سيصد و شصت تن از آنان اين حديث را در كتابهاى خود آورده اند و گروه زيادى به صحت و استوارى آن اعتراف كرده اند.

در قرن سوم نود و دو دانشمند، در قرن چهارم چهل و سه، در قرن پنجم بيست و چهار، در قرن ششم بيست، درقرن هفتم بيست و يك، در قرن هشتم هجده، در قرن نهم شانزده، در قرن دهم چهارده، در قرن يازدهم دوازده، در قرن دوازدهم سيزده، در قرن سيزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بيست دانشمند اين حديث را نقل كرده اند.

گروهى نيز تنها به نقل حديث اكتفا نكرده اند بلكه درباره اسناد و مفاد آن مستقلاً كتابهايى نوشته اند. طبرى، مورخ بزرگ اسلامى، كتابى به نام <الولاية فى طريق حديث الغدير> نوشته، اين حديث را از متجاوز از هفتادطريق از پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده است.

ابن عقده كوفى در رساله <ولايت > اين حديث را از صد و پنج تن نقل كرده است.

ابوبكر محمد بن عمر بغدادى، معروف به جعانى، اين حديث را از بيست و پنج طريق نقل كرده است. تعداد كسانى كه مستقلاً پيرامون خصوصيات اين واقعه تاريخى كتاب نوشته اند بيست و شش نفر است.

دانشمندان شيعه درباره اين واقعه بزرگ كتابهاى ارزنده اى نوشته اند كه جامعتر از همه كتاب تاريخى <الغدير> است كه به خامه تواناى نويسنده نامى اسلامى علامه مجاهد مرحوم آيت الله امينى نگارش يافته است و در تحرير اين بخش از زندگانى امام (علیه السلام) از اين كتاب شريف استفاده فراوانى به عمل آمد.

آيت الله جعفر سبحانى (مدظله العالی)

پی‏ نوشت‏ها:

1- جحفه در چند ميلى <رابغ > بر سه راه مدينه واقع است و يكى از ميقاتهاى حجاج است.

2- مرحوم علامه امينى نام و خصوصيات اين سى تن را در اقر نفيس خود <الغدير> ج 1 ص 196 ا 209 به طور مبسوطبيان كرده است. كه در ميان آنان نام افرادى مانند طبرى، ابو نعيم اصفهانى ت، ابن عساكر، ابواسحاق حموينى، جلال الدين سيوطى به چشم مى خورد و از ميان صحابه پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از ابن عباس و ابو سعيد خدرى و براء بن عازب نام برده شده است.

3- فقال له قم يا على (علیه السلام) فاننى رضيتك من بعدى اماماً و هادياً

4- خصوصاً بر اعرابى كه همواره مناصب مهم را شايستهء پيران قبايل مى دانستند و براى جوانان، به بهانه اينكه بى تجربه اند، وقعى قائل نبودند. لذا هنگامى كه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عتاب بن اسيد را به فرماندارى مكه و اسمامة بن زيد را به فرماندهى سپاه عازم به تبوك منصوب كرد از طرف جمعى از اصحاب و پيروان خود مورد اعتراض قرار گرفت.

5- احتجاج طبرسى، ج 1 صص 84 ـ 71 چاپ نجف.

6- آيات 3 و 67 سوره مائده.

7 و 8- وفيات الاعيان، ج 1 ص 60 و ج 2 ص 223

9- التنبيه و الاشراف، ص 822

10- ثمار القلوب، ص 511

 

منبع: فروغ ولايت

ولادت حضرت امام هادی (ع)

ولادت با سعادت حضرت علی بن محمد امام هادی مبارکباد

«امام ابوالحسن على النقى الهادى» - عليه السلام - پيشواى دهم شيعيان، در نيمه ذيحجه سال 212 هجرى در اطراف مدينه در محلى به نام «صريا» به دنيا آمد (1). پدرش پيشواى نهم، امام جواد - عليه السلام - و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است كه كنيزى با فضيلت و تقوا بود (2).

مشهورترين القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نيز مى گويند (3).

امام هادى - عليه السلام - در سال 220 هجرى پس از شهادت پدر گراميش برمسند امامت نشست و در اين هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 33 سال و عمر شريفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامراء به شهادت رسيد.

خلفاى معاصر حضرت

امام هادى در مدت امامت خود با چند تن از خلفاى عباسى معاصر بود كه به ترتيب زمان عبارتند از: معتصم، برادر مامون (217 - 227) (4). واثق، پسر معتصم (227 - 232). متوكل، برادر واثق (232 - 248). منتصر، پسر متوكل (6 ماه). مستعين، پسر عموى منتصر (248 - 252). معتزّ، پسر ديگر متوكل (252 - 255).

امام هادى در زمان خليفه اخير مسموم گرديد و به شهادت رسيد و در خانه خود به خاك سپرده شد.

اوضاع سياسى، اجتماعى عصر امام

اين دوره از خلافت عباسى ويژگيهاى دارد كه آن را از ديگر دوره ها جدا مى سازد ذيلاً به برخى از اين ويژگيها اشاره مى كنيم:

  • زوال هيبت و عظمت خلافت: خلافت، چه در دوره اموى و چه در دوره عباسى، براى خود هيبت و جلالى داشت، ولى در اين دوره بر اثر تسلط تركان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بين رفت و خلافت همچون گويى به دست اين عناصر افتاد كه آن را به هر طرف مى خواستند پرتاب مى كردند، و خليفه عملاً يك مقام تشريفاتى بود، ولى در عين حال هر موقع خطرى از جانب مخالفان احساس مى شد خلفا و اطرافيان و عموم كارمندان دستگاه خلافت، در سركوبى آن خطر نظر واحدى داشتند.
  • خوش گذرانى و هوسرانى درباريان: خلفاى عباسى در اين دوره به خاطر خلاى كه بر دستگاه خلافت حكومت مى كرد، به شب نشينى و خوش گذرانى و مي گسارى مى پرداختند و دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاريخ اخبار شب نشيني هاى افسانه اى آنان را ضبط نموده است.
  • گسترش ظلم و بيدادگرى و خودكامگى: ظلم و جور و نيز غارت بيت المال و صرف آن در عياشيها و خوشگذراني ها جان مردم را به لب آورده بود.
  • گسترش نهضت هاى علوى: در اين مقطع از تاريخ، كوشش دولت عباسى بر اين بود كه با ايجاد نفرت در جلامعه نسبت به علويان، آنها را تارو مارو سازد. هر موقع كوچكترين شبحى از نهضت علويان مشاهده مى شود، برنامه سركوبى بى رحمانه آنان آغاز مى گشت، و علت شدت عمل نيز اين بود كه دستگاه خلافت با تمام اختناق و كنترلى كه برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپايدار مى ديد و از اين نوع نهضتها سخت بيمناك بود.

شيوه علويان در اين مقطع زمانى اين بود كه از كسى نامى نبرند و مردم را به رهبرى «شخص برگزيده اى از آل محمد» دعوت كنند، زيرا سران نهضت مى ديدند كه امامان معصوم آنان، در قلب پادگان نظامى «سامراء» تحت مراقبت و مواظبت مى باشند و دعوت به شخص معين مايه قطع رشته حيات او مى گردد. اين نهضتها و انقلابها بازتاب گسترش ظلم و فشار بر جامعه اسلامى در آن عصر بود و نسبت مستقيمى با ميزان فشار و اختناق داشت، به عنوان نمونه در دوران حكومت «منتصر» كه تا حدى به خاندان نبوت و امامت علاقه مند بود و در زمان او كسى متعرض شيعيان و خاندان علوى نمى شد، قيامى صورت نگرفت.

تواريخ، تنها در فاصله سال 219 تا 270 قمرى، تعداد 18 قيام ضبط كرده اند. اين قيامها نوعاً با شكست روبرو شده و توسط حكومت عباسى سركوب مى گشتند.

علل شكست قيامها

علل شكست اين نهضتها و قيامها را از يك سو بايد در ضعف رهبرى و فرماندهى اين نهضتها جستجو كرد و از طرف ديگر در طرفداران و ياران اين رهبران: رهبران نهضتها نوعاً داراى برنامه صحيح و كاملى نبودند و نابساماني هايى در كار آنها وجود داشت و از طرف ديگر قيام آنها صدر در صد رنگ اسلامى نداشت و از اين جهت معمولاً مورد تأييد امامان زمان خود قرار نمى گرفتند.

البته گروهى از ياران و طرفداران اين قيامها مردمى مخلص و شيعيان واقعى بودند كه تا سر حد مرگ براى اهداف عالى اسلامى مى جنگيدند، ولى تعداد اين دسته كم بود و غالب مبارزين كسانى بودند كه اهداف اسلامى روشنى نداشتند، بلكه در اثر ظلم و ستمى كه بر آنان وارد مى شد، ناراحت شده و در صدد تغيير اوضاع برآمده بودند. اين گروه، در صورت احساس شكست و يا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته از اطراف او پراكنده مى شدند.

چنانكه اشاره شد، اگر بسيارى از اين انقلابها مورد تأييد امامان قرار نمى گرفت، يا به اين دليل بود كه صد در صد اسلامى نبودند و در اهداف آنها و رهبران آنها انحرافهايى مشاهده مى شد و يا طراحى و برنامه ريزى آنها طورى بود كه شكست آنها قابل پيش بينى بود، و لذا اگر امام آشكارا آنها را تأييد مى كرد، در صورت شكست قيام، اساس تشيع و امامت و هسته اصلى نيروهاى شيعه در معرض خطر قرار مى گرفت.

فعاليتهاى مخفى امام

آنگونه كه جدول مدت حكومت خلفاى عباسى نشان مى دهد، از ميان آنان متوكل از همه بيشتر با امام هادى معاصر بوده است؛ ازينرو موضعگيرى او را در برابر امام ذيلاً توضيح مى دهيم:

متوكل نسبت به بنى هاشم بد رفتارى و خشونت بسيار روا مى داشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متهم مى نمود. وزير او «عبدالله بن يحيى بن خاقان» نيز پيوسته از بنى هاشم نزد متوكل سعايت مى نمود و او را تشويق به بد رفتارى با آنان مى كرد. متوكل در خشونت واجحاف به خاندان علوى گوى سبقت را از تمامى خلفاى بنى عباس ربوده بود (5).

متوكل نسبت به على - عليه السلام - و خاندانش كينه و عداوت عجيبى داشت و اگر آگاه مى شد كه كسى به آن حضرت علاقه مند است، مال او را مصادره مى كرد و خود او را به هلاكت مى رساند (6).

بر اساس همين ملاحظات بود كه حضرت هادى - عليه السلام، بويژه در زمان متوكل، فعاليتهاى خود را به صورت سرّى انجام مى داد و در مناسبات خويش با شيعيان نهايت درجه پنهانكارى را رعايت مى كرد. مؤيد اين معنا حادثه اى است كه آن را مورخان چنين نقل كرده اند: «محمد بن شرف» مى گويد: همراه امام هادى - عليه السلام - در مدينه راه مى رفتم. امام فرمود: آيا تو پسر شرف نيستى؟ عرض كردم: آرى. آنگاه خواستم از حضرت پرسشى كنم، امام بر من پيشى گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهيم و اين محل، براى طرح سؤال مناسب نيست»! (7).

اين حادثه شدت خفقان حاكم را نشان مى دهد و ميزان پنهانكارى اجبارى امام را بخوبى روشن مى سازد.

امام هادى - عليه السلام - در بر قرارى ارتباط با شيعيان كه در شهرها و مناطق گوناگون و دور و نزديك سكونت داشتند، ناگزير همين روش را رعايت مى كرد و وجوه و هدايا و نذور ارسالى از طرف آنان را با نهايت پنهانكارى دريافت مى كرد. يك نمونه از اين قبيل برخورد، در كتب تاريخ و رجال چنين آمده است: «محمد بن داود قمى» و «محمد طلحى» نقل مى كنند: اموالى از «قم» و اطراف آن كه شامل «خمس» و نذور و هدايا و جواهرات بود، براى امام ابوالحسن هادى حمل مى كرديم. در راه، پيك اما در رسيد و به ما خبر داد كه باز گرديم، زيرا موقعيت براى تحويل اين اموال مناسب نيست. ما باز گشتيم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتيم تا آنكه پس از مدتى امام دستور داد اموال را بر شترانى كه فرستاده بود بار كنيم و آنها را بدون ساربان به سوى او روانه كنيم. ما اموال را به همين كيفيت حمل كرديم و فرستاديم. بعد از مدتى كه به حضور امام رسيديم، فرمود: به اموالى كه فرستاده ايد، بنگريد! ديديم در خانه امام، اموال به همان حال محفوظ است (8).

گرچه روشن نيست كه اين جريان در زمان اقامت امام در مدينه اتفاق افتاده يا در سامراء (چون در سامراء كنترل و مراقبت، شديدتر بود)، اما در هر حال نمونه بارزى از ارتباطهاى محرمانه و دور از ديد جاسوسان دربارخلافت به شمار مى رود.

شهادت امام

امام هادى - عليه السلام - با آنكه در سامراء تحت كنترل و مراقبت قرار داشت، اما با وجود همه رنجها و محدوديتها هرگز به كمترين سازشى با ستمگران تن نداد. بديهى است كه شخصيت الهى و موقعيت اجتماعى امام و نيز مبارزه منفى و عدم همكارى او با خلفا، براى طاغوتهاى زمان هراس آور و غير قابل تحمل بود، و پيوسته از اين موضوع رنج مى بردند. سرانجام تنها راه را خاموش كردن نور خدا پنداشتند و در صدد قتل امام برآمدند و بدين ترتيب امام هادى نيز مانند امامان پيشين با مرگ طبيعى از دنيا نرفت، بلكه در زمان «معتزّ»، مسموم گرديد (9) و در رجب سال 254 هجرى به شهادت رسيد و در سامراء، در خانه خويش به خاك سپرده شد (10).

پی نوشت ها

  1. طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية، ص 355 - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص.327
  2. طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية، ص 355 - شيخ مفيد، الاشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص.327
  3. طبرسى، اعلام الورى، ص.355 در اصطلاح راويان شيعه مقصود از ابوالحسن اول، امام موسى بن جعفر - عليه السلام - و مقصود از ابوالحسن ثانى امام هشتم مى باشد.
  4. اعداد داخل پرانتز، دوران حكومت خلفاى معاصر امام را نشان مى دهد.
  5. ابوالفرج الاصفهانى، مقاتل الطالبيين، نجف، منشورات المكتبة الحيدرية، 1385 ه.ق، ص 395 - امام هادى - عليه السلام ، سازمان تبليغات اسلامى، واحد ترجمه و تدوين، 1368 ه'. ش، ص.67
  6. ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، ج 7، ص.55
  7. مجلسى، بحارالاءنوار، الطبعة الثانية، تهران، المكتبة الاسلامية، 1395 ه.ق، ج 50، ص 176 - اربلى، على بن عيسى، كشف الغمّة، تبريز، مكتبة بنى هاشمى 1381 7 ه.ق، ج 3، ص.175
  8. مجلسى، بحار الاءنوار، ج 50، ص.185
  9. شبلنجى، نوالاءبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص.166
  10. شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص.334

 *سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 567 – 612

عید سعید قربان

عید سعید قربان برتمامی مسلمانان جهان مبارکباد

از عید خون تا عید خدا

عید خون همان «عید اضحى»، به معنى قربانى کردن است. در سرزمین مِنا با قربانى گوسفند، «مَنْ» به «ما» تبدیل مى ‏شود؛ زیرا فلسفه عمل حج‏ گزار و قربانى کننده این است که او با تمسک به حقیقت «ورع» گلوى دیوِ طمع را مى ‏برد و آنچه از قربانى به خداى سبحان مى‏ رسد، گوشت و خون نیست، بلکه روح کردار و جان عمل (تقوا) است و حاجى وارث ابراهیم خلیل الرحمن علیه ‏السلام است که اسماعیل نفسش را به قربانگاه مى ‏برد و آن را ذبح مى‏ کند و به لقاء ‎الله مى ‏رسد. این سخن رهبر فقیدمان است که فرموده است: «عید سعید قربان، عیدى است که انسان ‎هاى آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمى مى‏اندازد. قربانگاهى که درس فداکارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندانِ آدم و اصفیاء و اولیاء مى ‏دهد.»(۱)

قربانى در مِنا مقدمه رسیدن به غدیر است؛ چرا که اگر هواى نفس در مِنا قربانى نشود، در غدیرخم تسلیم حق شدن مشکل است و حضرت ابراهیم علیه ‏السلام با ذبح اسماعیل مسلمانان را بیمه کرد که به جاى فرزندانشان، گوسفند قربانى کنند و حضرت محمد صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله بشریت را بیمه کرد که به جاى پیروى از ناحق، از حق که همان على است، (۲) تبعیت کنند. و این چنین از پیوند قربان با غدیر، دین کامل شد.

عید سعید قربان، عیدى است که انسان ‎هاى آگاه را به یاد قربانگاه ابراهیمى مى‏اندازد. قربانگاهى که درس فداکارى و جهاد در راه خداى بزرگ را به فرزندانِ آدم و اصفیاء و اولیاء مى‏ دهد.

و در فضیلت این ایام همین بس که امام هشتم حضرت على بن موسى الرضا علیه‏السلام فرموده است:

«إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ زُفَّتْ أَرْبَعَهُ أَیَّامٍ إِلَى اللهِ کَمَا تُزَفُّ الْعَرُوسُ إِلَى خِدْرِهَا قیلَ ما هذِهِ الاْیّامُ قالَ: یَوْمُ الاَْضْحَى وَ یَوْمُ الْفِطْرِ وَ یَوْمُ الْجُمُعَهِ وَ یَوْمُ الْغَدِیرِ وَ إِنَّ یَوْمَ الْغَدِیرِ بَیْنَ‏الاَْضْحى وَ الْفِطْرِ وَ الْجُمُعَهِ کَالْقَمَرِ بَیْنَ الْکَوَاکِبِ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِى نَجَافِیهِ اِبْرَاهِیمُ الْخَلِیلُ مِنَ النَّارِ فَصَامَهُ شُکْرا للهِ وَ هُوَ الْیَومُ الَّذِى اَکْمَلَ اللهُ بِهِ الدِّینَ فِى اِقَامَهِ النَّبِىِّ صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله عَلِیّا اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ عَلَما وَ اَبَانَ فَضِیلَتَهُ وَ وَصَاءَتَهُ فَصَامَ ذَلِکَ الْیَوْمَ وَ اِنَّهُ لَیَوْمُ الْکَمَالِ وَ یَوْمُ مَرغَمَهِ الشَّیْطَانِ وَ یَوْمُ تَقَبُّلِ اَعْمَالِ الشِّیعَهِ وَ مُحِبِّى آلِ مُحَمَّدٍ. (۳)

در هنگام قیامت، چهار روز را آرایش کرده نزد خداى سبحان مى ‏آورند؛ چنان که عروس را به حجله مى ‏برند. از حضرت پرسیده شد: این ایام کدام ‏اند؟ فرمود: روز قربان، روز فطر، روز جمعه و روز غدیر است. و روز «غدیر» بین روزِ فطر و روز جمعه مثل ماه است در میان ستارگان. آن روزى است که حضرت ابراهیم خلیل علیه ‏السلام از آتش نجات پیدا کرد و روزه گرفت و از خدا تشکر کرد. روز غدیر روزى است که خداوند به وسیله آن دین را کامل کرد و پیامبر اکرم صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله على علیه ‏السلام را به عنوان امیرالمؤمنین معرفى کرد و فضائل وى را برشمرد و جانشین بودن وى را [از طرف خداى سبحان به همگان] اعلام کرد و به میمنت این روز، روزه گرفت؛ چرا که روز کمال است و روز ناامیدى شیطان و روز قبولى اعمال شیعیان و دوستداران آل محمد صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله است.»

فلسفه قربانی در منا

سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهی است، یک میدان گسترده خود سازی و جهاد اکبر است. مراسم حج در واقع عبادتی را نشان می‌دهد که عمیقا با خاطره مجاهدات ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از این نکته غفلت کنیم بسیاری از مراسم آن به صورت معما در می‌آید، آری کلید حل این معما توجه به این آمیختگی عمیق است.

هنگامی که در قربانگاه در سرزمین منا می‌آییم، تعجب می‌کنیم این همه قربانی برای چیست؟ اصولا مگر ذبح حیوان می‌تواند حلقه‌ای از مجموعه یک عبادت باشد؟! اما هنگامی که مسأله قربانی ابراهیم را به خاطر می‌آوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرین‌ترین ثمره عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعدا سنتی به عنوان قربانی در منا به وجود آمد، به فلسفه این کار پی می‌بریم.

قربانی کردن رمز گذشت از همه چیز در راه معبود است، قربانی کردن مظهری است برای تهی نمودن قلب از غیر یاد خدا، و هنگامی می‌توان از این مناسک بهره تربیتی کافی گرفت که تمام صحنه ذبح اسماعیل و روحیات این پدر و پسر به هنگام قربانی در نظر مجسم شود، و آن روحیات در وجود انسان پرتو افکن گردد.

اما هنگامی که مسأله قربانی ابراهیم را به خاطر می‌آوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرین‌ترین ثمره عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعدا سنتی به عنوان قربانی در منا به وجود آمد، به فلسفه این کار پی می‌بریم.

هنگامی که به سراغ جمرات (سه ستون سنگی مخصوصی که حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران می‌کنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها می‌زنند) می‌رویم این معما در نظر ما خودنمایی می‌کند که پرتاب این همه سنگ به یک ستون بی‌روح چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟ و چه مشکلی را حل می‌کند؟ اما هنگامی که به خاطر می‌آوریم اینها یادآور خاطره مبارزه ابراهیم، قهرمان توحید با وسوسه‌های شیطان است که سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصمیم داشت او را در این میدان جهاد اکبر گرفتار سستی و تردید کند، اما هر زمان ابراهیم قهرمان، او را با سنگ از خود دور ساخت، محتوای این مراسم روشنتر می‌شود.

مفهوم این مراسم این است که همه شما نیز در طول عمر در میدان جهاد اکبر با وسوسه‌های شیاطین روبرو هستید، و تا آنها را سنگسار نکنید و از خود نرانید پیروز نخواهید شد. اگر انتظار دارید که خداوند بزرگ همانگونه که سلام بر ابراهیم فرستاده ومکتب و یاد او را جاودان نموده به شما نظرلطف ومرحمتی کندبایدخط او را تداوم بخشید.

و یا هنگامی که به صفا و مروه می‌آییم و می‌بینیم گروه گروه مردم از این کوه کوچک به آن کوه کوچکتر می‌روند، و از آنجا به این باز می‌گردند، و بی آنکه چیزی به دست آورده باشند این عمل را تکرار می‌کنند، گاه می‌دوند، و گاه راه می‌روند، مسلما تعجب می‌کنیم که این دیگر چه کاری است، و چه مفهومی می‌تواند داشته باشد؟!

اما هنگامی که به عقب بر می‌گردیم، و داستان سعی و تلاش آن زن با ایمان هاجر را برای نجات جان فرزند شیرخوارش، اسماعیل، در آن بیابان خشک و سوزان به خاطر می‌آوریم که چگونه بعد از این سعی و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانید چشمه زمزم از زیر پای نوزادش جوشیدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب بر می‌گردد، پرده‌ها کنار می‌رود، و خود را در آن لحظه در کنار هاجر می‌بینیم، و با او در سعی و تلاشش همگام می‌شویم که در راه خدا بی سعی و تلاش کسی به جایی نمی‌رسد!(4)

و به آسانی می‌توان از آنچه گفتیم نتیجه گرفت که حج را باید با این رموز تعلیم داد، و خاطرات ابراهیم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشید، تا هم فلسفه آن درک شود و هم اثرات عمیق اخلاقی حج در نفوس حجاج پرتو افکن گردد، که بدون آن آثار، قشری بیش نیست.

پی نوشت:

  1. صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۸۷.
  2. رسول اکرم صلى‏ الله ‏علیه ‏و ‏آله: «عَلِىٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِىٍّ؛ على با حق است و حق با على.»
  3. مسند الامام الرضا علیه‏السلام، ج ۲، صص ۱۷ ـ ۱۸.
  4. برگرفته از تفسیر نمونه، جلد 19، صفحه 125

عرفه،همتای شب قدر

روز عرفه، همتاى شب قدر

 قرآن کريم براى ارتباط بيشتر بندگان با مبدا هستى از شيوه‌هاى مختلفى بهره مى‌گيرد. از جمله اين شيوه‌ها تعيين زمان‌ها و مکان‌هاى خاصى براى نزديک شدن بيشتر به درگاه حضرت حق مى‌باشد. در سوره ابراهيم (ع) آيه 5 از زمان‌هاى ويژه عبادت خدا با عبارت (ايام‌الله) ياد مى‌کند؛ ايام‌الله را به آنان يادآورى نما. ايام‌الله تمام روزهايى است که داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است. مقصود از ايام‌الله زمان‌هايى است که امر خدا و آيات وحدانيت و سلطنت او ظاهر شده و يا ظاهر مى‌شود. ممکن است ايام ظهور رحمت و نعمت الهى جز اين ايام بوده باشد. (1)

و نيز هر روز که يکى از فرمان‌هاى خدا در آن، چنان درخشيده که بقيه امور را تحت‌الشعاع خود قرار داده از ايام‌الله است هر روز که فصل تازه‌اى در زندگى انسان‌ها گشوده و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قيام پيامبرى در آن بوده و يا طاغوت و فرعون گردنکشى در آن به قعر دره نيستى فرستاده شده خلاصه هر روز که حق و عدالتى برپا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ايام‌الله است.

چنانکه در ادامه آيه مى‌فرمايد: در همه ايام‌الله آيات و نشانه‌هايى است براى هر انسان شکيبا و پراستقامت و شکرگزار (2) روز عرفه نيز مى‌تواند روز پيروزى انسان بر طاغوت نفس و نقطه درخشانى درتاريخ زندگى هر فردى باشد. روز عرفه روز تحول درونى و انقلاب معنوى با آن همه مزايا و ويژگى‌هاى ارزشمند براى هر مسلمان بيدار و آگاه است. روز عرفه از مصاديق بارز (ايام‌الله) است که در آن روز زمينه‌ها و مقدمات بيشترى براى رهيابى انسان به سوى کمال و سعادت وجود دارد. آمرزش گناهان، قبولى طاعات، آشنايى بيشتر با معارف اسلامي، تفکر و تامل در گذشته و آينده، برآورده شدن حاجات و توجه ويژه خداوند متعال به بندگان از جمله آنهاست.

آنچه از روايات و دعاهاى اهل‌بيت (ع) در اين روز به دست مى‌آيد نشانگر آن است که پروردگار هستى اين روز را براى مناجات خود انتخاب کرده و نعمت‌هاى مادى و معنوى خود را در يوم‌الله عرفه بر بندگانش ارزانى داشته است. امام صادق (ع) در يکى از روايات مى‌فرمايد: هرکس در اين روز قبل از رفتن به مراسم دعاى عرفه در زير آسمان دو رکعت نماز بخواند و در پيشگاه خداوند متعال به تمامى گناهان و خطاهاى خود اعتراف نموده و حقيقتا از درگاه پروردگارش پوزش ‌طلبد، خداوند متعال آنچه را که براى اهل عرفات مقدر نموده به او نيز عطا مى‌کند و تمام گناهان وى را مى‌آمرزد. (3)

از عرفه تا عرفات

در روز عرفه اولين حرکت حاجيان در سرزمين وحى بعد از احرام با توقف در صحراى عرفات آغاز مى‌شود.

آنان وظيفه دارند که از اذان ظهر روز نهم ماه ذى‌الحجه تا وقت نماز مغرب در آن بيابان توقف کرده و به ذکر و دعا و تفکر و نيايش بپردازند.

عرفات به مساحت 18 کيلومترمربع در شرق مکه و در ميان راه طائف و مکه قرار دارد. اين بيابان به وسيله کوه‌هايى که به شکل نيم‌دايره در اطرافش قرار دارد مشخص شده است. (4)

خداوند متعال در اين مورد مى‌فرمايد: هرگاه مى‌خواهيد از بيابان عرفات کوچ کنيد خداوند را در مشعرالحرام ياد کنيد، او را به ياد آريد همان طور که شما را هدايت کرد گرچه شما قبل از آن از گمراهان بوديد. (بقره / 198)

درباره نامگذارى اين صحرا به عرفات نکاتى گفته شده که برخى عبارتند از: آدم و حوا همديگر را در اين ناحيه شناختند، اعمال حج به آدم يا ابراهيم (ع) در صحراى عرفه شناسانده شد و حاجيان همديگر را در اين ناحيه بيشتر مى‌شناسند.

ابن‌عباس در مورد نامگذارى روز عرفه مى‌گويد: وقتى حضرت ابراهيم (ع) در خواب ديد که پسرش اسماعيل را در راه خدا قربانى مى‌کند تمام آن روز در انديشه بود که آيا اين خواب از جانب خداست يا نه؟

تا اينکه دوباره درشب دوم خواب را ديدچون صبح شدمطمئن گرديدکه اين دستور ازسوى خداست و آن روز عرفه بود.

نيايش در عرفه

از ويژگى‌هاى روز عرفه دعا و نيايش به درگاه ربوبى است. پيشوايان معصوم (ع) با استفاده از موقعيت معنوى روز عرفه، مردم را به راز و نياز و تقويت پيوند با سرچشمه کمالات ترغيب و تشويق مى‌کردند چرا که اساس شخصيت حقيقى انسان و ارزش او به اندازه ارتباطش با خداوند متعال تعيين مى‌شود. قرآن مى‌فرمايد: اى پيامبر بگو، پروردگارم براى شما ارزشى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد. (فرقان / 77)

امام حسين (ع) با استفاده از فضاى معنوى روز عرفه در صحراى عرفات و در دامنه کوه جبل‌الرحمه مناجات زيباى خود را زمزمه کرده و آواى ملکوتى‌اش نه تنها در ميان حاجيان خانه خدا در صحراى عرفات طنين‌انداز بود بلکه آن نيايش‌هاى عاشقانه در طول تاريخ، دل‌هاى مشتاق را تحت تاثير قرار داده است. آن حضرت در فرازى از دعا مى‌فرمايد: پروردگارا، تفکر من در آثار و نشانه‌هاى تو موجب دورى ديدار مى‌گردد پس مرا به خدمتى وادار که با تو پيوندم دهد، چگونه بر وجود تو به چيزى استدلال شود که در وجودش به تو نياز دارد؟

آيا غير تو را ظهورى است که براى تو نيست و غير تو آن قدر آشکار است تا تو را آشکارتر کند؟ معبودا! کى بوده‌اى که نيازمند دليلى باشى تا برتو دلالت کند و کى دور بوده‌اى تا آزار ما را به تو بر ساند؟!

کـى رفته‌اى زدل که تمنـــا کنم تـرا                   کى گشته‌اى نهفته که پيداکنم ترا

با صــدهزار جلـوه برون آمدى که من                 با صــد هزار ديده تماشــا کنم تــرا

غايب نگشته‌اى که شوم طالب حضور               پنهان نبوده‌اى که هويــدا کنم تــرا

روز رحمت و مغفرت

امام چهارم (ع) در روز عرفه، مردى را مشاهده کرد که تکدى مى‌کند و درخواست خود را با مردم در ميان مى‌گذارد. حضرت به او فرمود: واى بر تو! در چنين روزى از غير خدا طلب حاجت مى‌کني؟ روز عرفه چنان عظمت دارد که اميد است حتى جنين‌هاى در شکم مادر از برکت آن به سعادت برسند. (5)

دعاى 47 صحيفه سجاديه بعد از شکر و سپاس به پيشگاه بارى تعالى و درود و سلام بر پيامبر و آل او به ضرورت وجود رهبر پرداخته و در مورد عظمت اين روز مقدس، عرضه مى‌دارد؛ پروردگارا!! امروز، روز عرفه است، روزى که به آن شرافت، کرامت و عظمت بخشيد‌ه‌اى و در آن روز، رحمت خودت را بر اهل عالم منتشر ساخته‌اى و با عفو و گذشت خود در اين روز بر بندگان منت نهاده‌اى و عطيه و بخشش خود را در اين روز نيکو گردانيده‌اى و به خاطر روز عرفه بر بندگانت تفضيل و لطف فرموده‌اي!

انس با خدا، اعتماد به نفس، ايجاد تعادل و آرامش، افزايش قدرت تحمل در مقابل مشکلات، رهايى از وابستگى‌هاى مادى و دنيوي، پايين‌آمدن از مرکب غرور و خودخواهي، مشخص شدن ارزش انسان و آموزشهاى اخلاقى و اجتماعى از دستاوردهاى ارزشمند دعاها بويژه مناجات‌هاى روز عرفه مى‌باشد.

روز عرفه چنان اهميت دارد که با شب قدر برابرى مى‌کند. امام صادق (ع) فرمود: اگر شخصى گناهکار نتواند در شب‌هاى با برکت ماه رمضان بويژه شب‌هاى قدر، خود را معرض نسيم رحمت الهى قرار دهد و آمرزيده شود، او تا سال آينده بخشوده نمى‌شود مگر اينکه عرفه را درک کند و از امتيازات آن روز بهره‌ گيرد. (6)

اساسا برخى از گناهان جز در روز عرفه و در منطقه عرفات در جاى ديگر قابل بخشش نيست. در روز عرفه شناخت حقيقى خداوند‌متعال بيشتر امکان‌پذير است چرا که آن روز معرفت و آگاهى در فضاى به وجود آمده بويژه آنکه در آستانه عيدقربان و تقرب‌ الى‌الله است بهتر انجام مى‌شود.

رسول خدا (ص) فرمود: در روز عرفه خداوند متعال به بندگان عارفى که در پيشگاه الهى صف کشيده و نداى عاشقانه و عارفانه‌شان صحراى عرفات را پر کرده است مباهات مى‌کند و به فرشتگانش مى‌فرمايد: اى ملائکه من! به بندگانم بنگريد که از راه‌هاى دور و نزديک، مشکلات بسيارى را متحمل شده و به اينجا آمده‌اند. شما را گواه مى‌گيرم که من خواسته‌ آنان را برآوردم و گناهکارانشان را به خاطر نيکوکارانشان بخشيدم. (7)

بهترين عمل در روز عرفه

بهترين عملى که مى‌توان در روز عرفه انجام داد و به بهر‌ه‌هاى فراوان معنوى دست يافت، حضور در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسين (ع) است. (بشير دهان) روزى به حضور حضرت صادق (ع) آمده و عرضه داشت: مولاى من! من گاهى نمى توانم در روز عرفه در عرفات حضور يابم، به اين جهت تلاش مى‌کنم تا خود را در روز عرفه به کربلا برسانم و امام حسين را زيارت کنم. پيشواى ششم فرمود: آفرين بر تو اى بشير! اگر شخصى در روز عرفه با شناخت و معرفت کامل به مقام امام حسين (ع) به زيارت کربلا برود پاداش هزار حج و هزار عمره قبول شده و هزار غزوه که در کنار پيامبر يا امام عادل به جهاد پرداخته باشد برايش منظور مى‌شود. وقتى بشير از اين همه ثواب تعجب کرد امام صادق (ع) فرمود: اى بشير‌! مطمئن باش هرگاه يکى از اهل ايمان در روز عرفه به کنار قبر امام حسين بيايد و با آب فرات غسل کند و آنگاه که به زيارت حضرت سيدالشهدا (ع) بپردازد به تعداد هر قدمى که به سوى حرم امام حسين بر مى‌دارد برايش ثواب يک حج کامل مى‌نويسند. (8)

پى‌نوشت‌ها:

  1. الميزان، ج 12، ص 18
  2. تفسير نمونه، 10/270
  3. اقبال الاعمال، ج 2، ص 67
  4. آثار اسلامى مکه و مدينه، ص 130
  5. من‌لايخصره الفقيه، ج 2،‌ ص 211
  6. کافي، ج 2، ص 66
  7. مجمع‌البيان، ج 7، ص 129
  8. کامل‌الزيارات، ص 84
  • 1
  • 2

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی