ماه ذی الحجه

شهادت حضرت مسلم بن عقیل (ع)

شهادت سفیرالحسین حضرت مسلم ابن عقیل تسلیت باد

 در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى عليه السلام که از سخت‌ترين دوره‌‏هاى تاريخ اسلام نسبت‏ به پيروان اهل‏بيت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقيل‏» با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏شد. پس از شهادت امام مجتبى عليه السلام که امامت ‏به حسين ‏بن على عليهما السلام رسيد تا مرگ معاويه که يک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقيل‏» را در کنار امام حسين عليه السلام مى‏ ينيم.

به ياد روح بزرگ انسان‌هاى خودساخته و پاکي که ايثارشان در راه خدا الهام بخش تعهد و فداکارى است. عظمت انسانى چهره‌‏هاى پرفروغ تاريخ خونبار ما چون «مسلم بن عقيل‏» و «هاني بن عروه»، اسوه همه کسانى است که در زندگى به هدف‌هايى والاتر از دنيا اعتقاد دارند و ارزش‌هاى متعالى را مى‏ جويند. انسان‌هاى نمونه از نظر ايمان، اخلاق، شهامت، جوانمردى و استقامت، هميشه زينت تاريخ بوده و هستند.

«مسلم بن عقيل‏» يکى از اين چهره‏‌هاست. شنيدن نام اين انسان والا و سرباز فداکار راه حق، ياد آور همه خوبي‌ها، رشادت‌ها و جوانمردي‌هاست؛ و خواندن زندگينامه اين سردار رشيد اسلام، درس‌آموز و الهام‌بخش و سازنده است. حماسه مسلم‏بن عقيل در کوفه، پيش درآمدى بر نهضت عظيم عاشورا بود؛ و خود مسلم، پيشاهنگ نهضت‏ سيدالشهدا عليه ‏السلام و سفير انقلاب کربلا و پيش‌مرگ حماسه تاريخ‌ساز و جاويدان عاشورا بود.

درباره «مسلم بن عقيل‏»، چه مى‏‌توان گفت، جز بيان صداقت و رشادت و ايمانش؟ و چه مى‌‏توان نوشت، جز فداکارى و حماسه و آزادگى‌‏اش، و چه مى‌‏توان شنيد جز عمل به وظيفه و اطاعت از امام و جهاد در راه حق تا مرز شهادت. و «مسلم بن عقيل‏» کيست؟ تجسمى از ارزش‌هاى والاى مکتب؛ الگو و اسوه‌‏اى از يک جوانمرد سلحشور و انقلابى پاکباخته و دل به راه خدا داده و سر به راه دوست ‏سپرده و قدم در راه‏ حق نهاده و با شهادت به معراج قرب پروردگار رسيده.

 مسلم‏ بن عقيل کيست؟

در ميان جوانان برومند «بنى‌هاشم‏»، «مسلم بن عقيل‏»، فرزند عقيل يکى از چهره‌‏هاى تابناک و شخصيت‌هاى بارز، به شمار مى‏رفت. «عقيل‏» برادر حضرت على عليه السلام و دومين فرزند ابوطالب بود.

معاويه، پس از بيست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. يزيد، پس از معاويه بر سر کار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مى‏ خواست اباعبدالله الحسين عليه السلام را هم به بيعت وادار کند، که سيدالشهدا نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره‌بردارى کند.

«مسلم بن عقيل‏»، برادرزاده اميرالمؤمنين و پسر عموى حسين‏ بن على بود. دودمانى که مسلم در آن رشد يافت، دودمان علم و فضيلت و شرف بود و خاندانى که شخصيت انسانى و اسلامى «مسلم بن عقيل‏» در آن شکل گرفت، بهترين زمينه را براى تربيت و تکامل معنوى و حماسى مسلم فراهم کرد. از آغاز کودکى، در ميان جوانان بنى‏ هاشم به خصوص در کنار امام حسن و امام حسين عليهما السلام بزرگ شد و کمالات اخلاقى و بنيان ولايت و درس‌هاى حماسه و ايثار و شجاعت را به خوبى فرا گرفت. اجداد «مسلم بن عقيل‏» کسانى، چون «ابوطالب‏» و «فاطمه بنت اسد» بودند که در فرزندان خويش، شجاعت و ايمان و دلاورى را به ارث مى‏گذاشتند و «مسلم بن عقيل‏»، شاخه‏اى پربار از اين اصل و تبار بود؛ و بنا به اصل وراثت، خصلت‌هاى برجسته را از نياکان خودبه ارث برده بود.

به نقل مورخان، در زمان حکومت آن حضرت (بين سال‌هاى 36 تا 40 هجرى) از جانب آن امام، متصدى برخى از منصب‌هاى نظامى در لشگر بوده است، از جمله در جنگ صفين، وقتى که اميرالمؤمنين عليه‌السلام لشگر خود را صف آرايى مى‏ کرد، امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عبدالله‏ بن جعفر و «مسلم بن عقيل‏» را بر جناح راست ‏سپاه، مامور کرد.

شناسنامه «مسلم بن عقيل‏» را، پيش از آن که از نياکان و سرزمين و قبيله جستجو کنيم، بايد در فکر، عمل و زندگانى‏ اش بيابيم؛ اين بهترين معرف «مسلم بن عقيل‏» است. «مسلم بن عقيل‏»، در دوران خلافت على عليه السلام در خدمت آن حضرت، مدافع حق بود و پس ‏از شهادت آن امام، هرگز از حق که در خاندان او و امامت‏ دو فرزندش، حسنين عليهماالسلام تجسم پيدا کرده بود جدا نشد و عاقبت هم، جان پاکش را بر اين آستان فدا کرد.

يزيد براى حفظ سلطه و حاکميت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبيدالله بن زياد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زياد» با حفظ سمت، والى کوفه نيز شد. ماموريت ابن‏ زياد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقيل‏» را دستگير کند و سپس او را محبوس يا تبعيد کند، يا به قتل برساند.

در دوران امامت ده ساله امام حسن مجتبى عليه السلام که از سخت‌ترين دوره‌‏هاى تاريخ اسلام نسبت‏ به پيروان اهل‏بيت و طرفداران حق بود، «مسلم بن عقيل‏» با خلوص هر چه تمام در مسير حق بود و از باوفاترين ياران و از خواص اصحاب امام حسن محسوب مى‏ شد. پس از شهادت امام مجتبى عليه السلام که امامت ‏به حسين ‏بن على عليهماالسلام رسيد تا مرگ معاويه که يک دوره ده ساله بود؛ باز «مسلم بن عقيل‏» را در کنار امام حسين عليه السلام مى ‏بينيم. در اين دوره بيست‏ ساله، يعنى از شهادت على عليه السلام تا حادثه کربلا بسيارى از کسان، يا مرعوب تهديدها شدند يا مجذوب زر و سيم و فريفته دنيا و صحنه حق را رها کردند و يا به معاويه پيوستند و يا انزواى بى‏ دردسر را برگزيدند، ولى آنان که قلبى سرشار از ايمان و دلى سوخته در راه حق داشتند و مسلمانى را در صبر و مقاومت و مبارزه در شرايط دشوار مى‏ دانستند، امامان حق را تنها نگذاشتند و با زبان و مال و جان و فرزند، به فداکارى در راه خدا و جهاد فى سبيل الله پرداختند. ارزش و فضيلت پيروان حق در آن دوره، به خصوص وقتى آشکارتر مى‏شود که به شرايط دشوار ديندارى و حق‌‏پرستى در روزگار سلطه امويان آگاه باشيم.

حضرت على عليه السلام از پيامبر اسلام حديثى را در مدح «عقيل‏» نقل مى‏ کند که آن حضرت فرمودند: «من او را (عقيل‏) به دو جهت دوست دارم: يکى، به خاطر خودش، و يکى هم به خاطر اين که پدرش ابوطالب او را دوست مى ‏داشت.» و در آخر، خطاب به على عليه السلام فرمود: «فرزند او «مسلم بن عقيل‏» کشته راه محبت فرزند تو خواهد شد. چشم مؤمنان بر او اشک مى‏ ريزد و فرشتگان مقرب پروردگار بر او درود مى‏ فرستند.»

معاويه، پس از بيست ‏سال سلطنت استبدادى مُرد. يزيد، پس از معاويه بر سر کار آمد و با تهديد و تطميع بر اوضاع مسلط شد. مى ‏خواست اباعبدالله الحسين عليه السلام را هم به بيعت وادار کند، که سيدالشهدا نپذيرفت و به طور مخفيانه، همراه با جمعى از خانواده خود، شبانه از مدينه بيرون آمد و به حرم خدا در مکه پناهنده شد، تا در ضمن آن، از فرصت مناسب ايام حج در جهت آگاهانيدن مردم، بهره‌بردارى کند.

سال شصت هجرى بود. اقامت چهار ماهه امام حسين عليه السلام در مکه و برخورد با مردم و تشکيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، از امتناع از بيعت‏ با يزيد، آشنا کرد؛ به خصوص مردم کوفه از اقدام انقلابى امام حسين عليه السلام خوشحال و اميدوار شدند. مردم کوفه، خاطره حکومت چهار ساله علوى را به ياد داشتند و در اين شهر، شخصيت‌هاى برجسته و چهره‌‏هاى درخشانى از مسلمانان متعهد و ياران اهل‌بيت ‏بودند. از اين رو نامه‌ها و طومارهاى مفصلى با امضاى چهره‌هاى معروف شيعه در کوفه و بصره به امام حسين عليه السلام نوشتند، که تعداد اين نامه‌ها به هزاران مى‏رسيد. کوفيان، گروهى را هم به نمايندگى از طرف خود به سرکردگى «ابوعبدالله جدلى‏» به نزد آن حضرت فرستادند و نامه‌‏هايى همراه آنان ارسال کردند.

در ميان نامه‏ ها و امضاها، نام شخصيت‌هاى بزرگى از کوفه همچون «شبث‏ بن ربعى‏» و «سليمان‏ بن صرد» و «مسيب‏ بن نجبه‏» و ... به چشم مى‏خورد که از آن حضرت مى‏ خواستند مردم را به بيعت‏ با خود دعوت کند و به کوفه بيايد و يزيد را از خلافت‏ خلع کند. امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوت‌هاى مکرر مردم کوفه، عکس ‏العمل نشان داده و اقدامى کند. براى ارزيابى دقيق اوضاع کوفه و ميزان علاقه و استقبال مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايى و سازماندهى و تشکل نيروهاى انقلابى، ضرورى بود که کسى قبلا به کوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشى دقيق از وضعيت‏ شهر و مردم، به او بدهد.

حسين ‏بن على عليهماالسلام در يکى از منازل ميان راه، خبر شهادت اين سه يار وفادار خويش را شنيد. شهادت «مسلم بن عقيل‏»، «هانى»‏ بن عروه و عبدالله يقطر، امام را ناراحت کرد و امام فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون‏» و اشک در چشمانش حلقه زد. چندين بار، براى «مسلم بن عقيل‏» و «هانى» از خداوند رحمت طلبيد و گفت: «خدايا براى ما و پيروانمان منزلتى والا قرار بده و ما را در قرارگاه رحمت ‏خويش جمع گردان، که تو بر هر چيز، توانايى!»

حضرت حسين‏ بن على عليهماالسلام مناسب‌ترين فرد براى اين ماموريت محرمانه را «مسلم بن عقيل‏» ديد، که هم آگاهى سياسى و درايت کافى داشت، و هم تقوا و ديانت، و هم خويشاوند نزديک امام بود. به نمايندگانى که از کوفه آمده بودند، فرمود: من، برادر و پسر عمويم «مسلم بن عقيل‏» را با شما به کوفه مى‏ فرستم، اگر مردم با او بيعت کردند؛ من نيز خواهم آمد.

اين که امام از «مسلم بن عقيل‏» به عنوان «برادرم‏» و «فرد مورد اعتمادم‏» نام مى‏ برد، ميزان اعتبار و لياقت و کفايت مسلم‏ بن عقيل را مى‏ رساند. آن گاه «مسلم بن عقيل‏» را طلبيد و به او فرمود: به کوفه مى‏ روى، اگر ديدى که دل و زبان مردم يکى است و آنچنان که در اين نامه‌ها نوشته‌اند متحدند و مى‏ توان به وسيله آنان اقدامى کرد، نظر خودت را بر من بنويس و «مسلم بن عقيل‏» را وصيت و سفارش کرد، به اين که: پرهيزکار و با تقوا باش؛ نرمش و مهربانى به کار ببر؛ فعاليت‌هاى خود را پوشيده ‏دار؛ اگر مردم، يکدل و يک جان بودند و در ميانشان اختلافى نبود، مرا خبر کن.

اعزام «مسلم بن عقيل‏» و پيام به کوفه

اعزام «مسلم بن عقيل‏» و فرستادن اين پيام به کوفه، پاسخى به همه نامه‌ها و دعوت‌ها و طومارها بود. محتواى پيام امام، در اين چند محور، خلاصه مى‏ شود:

  • تاييد کامل از «مسلم بن عقيل‏» به عنوان برادر، پسر عمو و نماينده‏اى مورد اطمينان.
  • محدوده مسؤوليت «مسلم بن عقيل‏» در کوفه نسبت‏ به ارزيابى وحدت کلمه و صداقت مردم.
  • پاسخى به دعوت‌هاى مکرر، به عنوان اتمام حجت.
  • درخواست از مردم براى حمايت و اطاعت از «مسلم بن عقيل‏».

«مسلم بن عقيل‏» با گرفتن دو راهنما از مکه به سوى کوفه حرکت کرد. و اينک، «مسلم بن عقيل‏»، با شهرى رو به روست، حادثه‏ خيز و پر ماجرا و با گرايش‌هاى مختلف؛ شهرى با افکار گوناگون که اگر چه به ظاهر آرام است، اما آرامش قبل از طوفان را مى ‏گذراند.

شيعيان، دسته دسته به خانه مختار مى ‏آمدند و با «مسلم بن عقيل‏» ديدار و بيعت مى‏ کردند و «مسلم بن عقيل‏» هم نامه امام حسين عليه السلام را خطاب به مؤمنان و مسلمانان کوفه براى هر جماعتى از آنان مى‏ خواند.

روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين عليه السلام که با نماينده اش «مسلم بن عقيل‏»، بيعت مى‏ کردند افزوده مى‏ شد تا اين که پس از چند روز، به هزاران نفر مى‏ رسيد.

با وجود اين همه بيعت‌گران‏ جان بر کف و انقلابي‌هاى آماده براى هرگونه فداکارى در راه حمايت ‏حسين عليه السلام و بر انداختن حکومت‏ يزيد، «مسلم بن عقيل‏»، طى نامه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براى نهضت از امام خواست که به سوى کوفه بشتابد.

اکنون «مسلم بن عقيل‏»، نگينى در ميان حلقه انبوه ياران است حضورش مايه دلگرمى اميدواران است شکوه و هيبتى دارد، ميان کوفيان جايى و محبوبيتى دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوى لکه‏‌هاى ذلت و ننگ است کلام از شور جانسوز حقيقت‌هاست، ز «رفتن‏» ها و «ماندن‏»‌هاست. ولى دوران آن کم بود و کم پاييد، تمام شعله‌ها ناگه فرو خوابيد ...

يزيد براى حفظ سلطه و حاکميت‏ بر کوفه عنصر ناپاک و سفاک و خشنى همچون «عبيدالله بن زياد» را که حاکم بصره بود، انتخاب کرد. «ابن‏ زياد» با حفظ سمت، والى کوفه نيز شد. ماموريت ابن‏ زياد آن بود که به کوفه برود و «مسلم بن عقيل‏» را دستگير کند و سپس او را محبوس يا تبعيد کند، يا به قتل برساند.

مردمى که با «مسلم بن عقيل‏» بيعت کرده و در انتظار آمدن حسين بن على عليهماالسلام به کوفه بودند، با ورود ابن‏ زياد به کوفه، وضعى ديگر پيدا کردند. فردا صبح که مردم براى نماز جماعت‏ به مسجد آمدند، ابن زياد از دارالاماره بيرون آمد و در سخنان خود، خطاب به مردم گفت: «... اميرالمؤمنين يزيد، مرا فرمانرواى شهر و اين مرز و بوم و حاکم بر شما و بيت‏ المال قرار داده است و به من دستور داده که با ستمديدگان، انصاف و با محرومان بخشش داشته باشم و به فرمانبرداران نيکى کنم و با متهمان به مخالفت و نافرمانى با شدت و با شمشير و تازيانه رفتار کنم. پس هر کس بايد بر خويش بترسد. راستى گفتارم هنگام عمل ‏روشن مى ‏شود؛ به آن مرد هاشمى «مسلم بن عقيل‏» هم برسانيد که از خشم و غضب من بترسد.»

از اين پس، مجراى بسيارى از حوادث، دگرگون شد و اوضاع برگشت. ابن‏ زياد، رؤساى قبايل و محله‌ها را طلبيد و برايشان صحبت‌هاى تهديدآميز کرد و از آنان خواست که نام مخالفان يزيد را به او گزارش دهند، وگرنه خون و مال و جانشان به هدر خواهد رفت.

حزب اموى، که مى‏ رفت‏ بساطش نابود و برچيده گردد، ديگر بار جان گرفت و آن تهديدها و تطميع‏ها و فريبکاري‌ها و تبليغ‌هاى دامنه‏ دار، تاثير خود را بخشيد و والى جديد، توانست‏ با قدرت و قوت و با تمام امکانات جاسوسى و خبرگيرى و خبررسانى، جوى از وحشت و ارعاب را فراهم آورد. با دستگيري‌ها و خشونت‌ها و برخوردهاى تندى که انجام داد، بر اوضاع مسلط شد و ورق برگشت.

«مسلم بن عقيل‏»، در خانه «مختار» بود که صحنه حوادث به صورتى که ياد شد، پيش آمد. از آن جا که ابن ‏زياد، براى سرکوبى انقلابي‌ها به دنبال رهبر اين نهضت؛ يعنى «مسلم بن عقيل‏» مى‏ گشت، «مسلم بن عقيل‏» مى ‏بايست جاى امن‌تر و مطمئن‌ترى انتخاب کند. اين بود که مقر و مخفيگاه خود را تغيير داد و به خانه «هانى‏» رفت.

«هانى ‏بن عروه»، از بزرگان کوفه و چهره‌هاى معروف و پر نفوذ شيعه در اين شهر بود که هواداران و نيروهاى مسلح و سواره‏اى که تعدادشان به هزاران نفر مي‏رسيد در اختيار داشت. «هانى»، در آن هنگام حدود نود سال داشت و افتخار حضور پيامبر را هم درک کرده بود و در زمان اميرالمؤمنين عليه السلام هم در جنگ‌هاى جمل و صفين و نهروان ملازم رکاب آن حضرت بود و از اخلاصى والا و وفايى شايسته در حق اهل‏‌بيت پيامبر برخوردار بود.

تاينک، بار ديگر موقعيتى پيش آمده بود که «هانى»، صداقت و ايمان و تعهد خويش را نسبت‏ به حق نشان دهد و در اين شرايط خطرناک و اوضاع بحرانى، پذيراى «مسلم بن عقيل‏» گردد که در راس نيروهاى شيعى است و تحت تعقيب از سوى حاکم کوفه. نهضت «مسلم بن عقيل‏» و هوادارانش، صورت مخفي‌ترى گرفت و ارتباط ها پنهان‌ترانجام مى‏شد. با تغيير شرايط، کوفه به کانون خطرى براى انقلابي‌هاى شيعه تبديل شده بودکه با کمترين غفلتى ممکن بودخطرات بزرگى پيش بيايد.

سياست ابن ‏زياد:

سياست کلى «ابن ‏زياد» نابودى «مسلم بن عقيل‏» و شکست اين نهضت‏ بود و براى اين کار، دو نقشه کلى را در دست اجرا داشت:

  • جستجو و تعقيب «مسلم بن عقيل‏» و طرفدارانش.
  • خريدن سران شهر و چهره‏ هاى با نفوذ.

براى پي ‏بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل‏» و اطلاع از قرارها و برنامه ‏ها و شناختن عوامل مؤثر در نهضت «مسلم بن عقيل‏»، راهى که از سوى ابن‏ زياد پيش گرفته شد، استفاده از يک عامل نفوذى بود که با جاسوسى، اخبار نهضت مسلم را به حکومت ‏برساند. اين عامل نفوذى ابن‏ زياد کسى جز «معقل‏» نبود. معقل که از سرسپردگان‏ حکومت ‏بود، با دريافت‏ سه‏ هزار درهم، مأموريت‏ يافت که به عنوان يک هوادار «مسلم بن عقيل‏» و طرفدار نهضت‏ با طرفداران «مسلم بن عقيل‏» تماس بگيرد و به عنوان يک انقلابى، که مي‏خواهد اين پول‌ها را براى صرف در راه ‏انقلاب و تهيه سلاح و امکانات مبارزه به «مسلم بن عقيل‏» تحويل دهد، کم‏ کم به پيش «مسلم بن عقيل‏» راه يافته و از خانه او و تشکيلات و افراد مؤثر، گزارش تهيه کرده و به ابن ‏زياد خبر دهد.

 به اين صورت، کم ‏کم اين جاسوس ابن‏ زياد، به خانه هانى هم که پناهگاه «مسلم بن عقيل‏» بود راه پيدا کرد و با مسلم ملاقات نمود و پول‌ها را به او تحويل داد و به تدريج‏ خود را يکى از طرفداران نهضت، جا زد. صبح‌ها زودتر از همه مي‏ آمد و ديرتر از همه مي‏رفت و اخبار درونى نهضت را به عبيدالله زياد، گزارش مي‏داد.

با پى بردن به مخفيگاه «مسلم بن عقيل‏» و مرکزيت نهضت و افراد مؤثر در جريان مبارزه، ابن زياد، بيشتر احساس خطر کرد و تصميم گرفت که هر چه زودتر دست ‏به کار شود و انقلاب را قبل از آن که به مرحله غير قابل کنترلى برسد، درهم شکسته و سران نهضت و مقاومت انقلابي‌ها را در هم شکند. اين بود که نقشه حمله گسترده به نهضت و پيشگامان آن و چهره‌هاى سرشناس تشکيلات «مسلم بن عقيل‏» کشيده شد و اولين گام، دستگيرى «هانى‏» بود.

نقش «هانى‏» در نهضت، بسيار بود؛ از اين رو والى کوفه به فکر دستگيرى «هانى» افتاد تا از اين طريق به «مسلم بن عقيل‏» هم دسترسى پيدا کند، زيرا مي‏دانست تا وقتى که «هانى»، در محل خود مستقر باشد، بازداشت «مسلم بن عقيل‏» عملى نيست و نيروهاى زيادى که در اختيار و در فرمان «هانى» هستند، مقاومت و دفاع خواهند کرد. پس بايد با نقشه‌اي پاى هانى را به «دارالاماره‏» بکشد و او را در همان جا زندانى کند تا بين او و «مسلم بن عقيل‏» جدايى بيفتد. «هانى» به بهانه مريضى پيش «عبيدالله زياد» نمي‏رفت، تا اين که ابن‏ زياد، چند نفر را در پى او فرستاد و با اين بهانه که والى کوفه مي‏خواهد تو را ببيند، او را به دارالاماره بردند.

ابن ‏زياد، با جوش و خروش، براى مردم، سخنانى تهديدآميز، همراه با تطميع، بيان مي کرد. قساوت و خشونت از گفتارش مي ‏باريد. بيشترين تهديد، نسبت ‏به کسانى بود که به «مسلم بن عقيل‏» پناه دهند و مژده جايزه به کسى داد که «مسلم بن عقيل‏» را يا خبرى از او را نزد او بياورد. «مسلم بن عقيل‏» نايب و نماينده حسين بود. نسخه‌‏اى برابر با اصل. تصميم گرفته بود کربلايى در کوفه بر پا سازد، و حماسه‌‏اى به ياد ماندنى و درسى عظيم از قدرت رزمى و روحى يک «مؤمن‏» در تاريخ، بر جاى بگذارد. و اين چنين کوفه که به خاطر نهضت ‏براى «مسلم بن عقيل‏» «وطن‏» شده بود، اينک به غربت تبديل شده است. «مسلم بن عقيل‏» بي‌ياوري چون «هاني».

و «مسلم بن عقيل‏»، غريبى در وطن! «مسلم بن عقيل‏» براى يافتن خانه‌اى که شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در کوچه‏ ها غريبانه مي‌گشت و نمي‏ دانست‏ به کجا مي‌رود. و اما در کوفه، همه درها به روي «مسلم بن عقيل‏» بسته بود و هر کس، سوداى سلامت و آسايش خويش را در سر داشت. تا اين که پس از چند روز آوارگي در محله «بنى ‏بجيله‏» زنى به نام «طوعه‏» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن ‏زياد» بود. شب که به خانه آمد، از حرکات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غيرعادى شد. با کنجکاوى فراوان بالأخره فهميد که مهمانِ خانه‌شان کسى جز «مسلم بن عقيل‏» نيست. بسيار خوشحال شد، که اگر به والى شهر خبر دهد، جايزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد که به کسى نگويد.

شهادت:

سلام خدا و فرشتگان و پاکان، بر روح بلند حضرت «مسلم بن عقيل‏» و «هاني بن عروه» باد، که شرط وفا و جوانمردى را ادا نمودند و جان خويش را فداى رهبر و مولايشان سيدالشهدا عليه السلام کردند. و درود بر همه ادامه دهندگان راهشان، که راه «حق‏» و «آزادى‏» است.

و سپاهيان ابن زياد شبانه به قصد جان «مسلم بن عقيل‏» به خانه طوعه يورش بردند. حضرت «مسلم بن عقيل‏» يک تنه در برابر انبوهى از سپاهيان ابن ‏زياد ايستاده بود و دليرانه مقاومت و جنگ مي‏کرد. هر هجومى را با شمشير دفع مي‏کرد و هر مهاجمى را ضربتى کارى ميزد. «مسلم بن عقيل‏»، تصميم داشت که تا آخرين قطره خون و تا واپسين دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در يک حلقه محاصره از پشت‏ سر، نيزه‏اى بر او زده و او را به زمين افکندند و بدين گونه، اسيرش کردند. طبق برخى از نقل‌ها سر راهش گودالى کندند و «مسلم بن عقيل‏» در آن افتاد و اسير شد. «مسلم بن عقيل‏» را گرفتند؛ آزاده‏اى که در انديشه نجات آن اسيران بود، خود، در دست آنان گرفتار شد. او را به سوى دارالاماره بردند و ورقى ديگر از حماسه در پيش ديدگان تاريخ، نمودار شد.

 حضرت «مسلم بن عقيل‏» با خرسندي از تقرب به مقام والاي شهادت خود، دشمنان را ندا داد: من امروز، از خُم خون، مي‏چشم شهد شهادت را ولى خرسند و خشنودم که مرگم جز به راه حق و قرآن نيست.

از اين مردن سرافرازم که پيش باطل و بيداد نياوردم فرود، اين سر نکردم سجده بر دينار، نسودم لحظه‌اى پيشاني‏ ام بر زر، کنون در چنگ اين دشمن، شرافتمند مي‏ميرم که من، مردانه جنگيدم و بر مرگ دليران و جوانمردان نمي‏ بايست گرييدن. ولى ناگاه «مسلم بن عقيل‏» را گريه فرا گرفت، و گفت: «انا لله و انا اليه راجعون‏» يکى از سران سپاه ابن‏ زياد، از روى طعنه، گفت: کسى که در پى اين کارها باشد، بر اين پيشامدها نبايد گريه کند. «مسلم بن عقيل‏» گفت: «به خدا سوگند! گريه‌ام براى خويش و به خاطر ترس از مرگ نيست، بلکه گريه من براى خانواده ‏ام و براى حسين بن على و خانواده اوست، که به سوى شما مي‌آيند.»

در زير برق سرنيزه‌ها، آن اسير آزاده تشنه لب، و آن آزاده گرفتار را نگهداشته بودند. هم به سرنوشت افتخارآميز خويش مي ‏انديشيد و هم به فکر کاروانى بود که به سوى همين کوفه در حرکت ‏بود و سالار آن قافله، کسى جز اباعبدالله الحسين عليه السلام نبود. «مسلم بن عقيل‏» را به بالاى دارالاماره مي‌بردند، در حالى که نام خدا بر زبانش بود، تکبير مي‏ گفت، خدا را تسبيح مي‏ کرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهى درود مي ‏فرستاد و مي‏ گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبکاران نيرنگ‏ باز که دست از يارى ما کشيدند، حکم کن!

شکوه و عظمت «مسلم بن عقيل‏» در آن اوج و بر فراز آن سکوى شهادت و معراج، ديدنى بود. گرچه آنان، اين قهرمان اسير و دست ‏بسته را با تحقير و توهين براى کشتن به آن بالا برده بودند، ليکن عزت مرگ شرافتمندانه در راه حق، چيز ديگرى است که ديده‏ هاى بصير و دل‌هاى آگاه، شکوهش را مي ‏يابند. با ضربت‏ شمشير، سر از بدنش جدا کردند، و ... پيکر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سر و صداى زيادى به پا کردند.

مأخذ:

تاريخ طبرى

نفس المهموم شيخ عباس قمى (رحمت الله عليه)

ارشاد شيخ مفيد (رحمت الله عليه)

شهادت امام محمد باقر(ع)

شهادت باقر العلوم حضرت امام محمدباقر تسلیت باد

  اشاره: در ميان امامان خاندان نبوّت (ع)، امام باقر (ع) از ويژگي هاي خاصّي برخوردار است. مادرش فاطمه دختر امام حسن (ع) بود، از اين رو او را وارث عظمت پيامبر (ص) از ناحيه پدر و مادر مي‏ دانند. در يكي از احاديث معتبر، معروف به «حديث‏ لوح»، خداوند در شأن او مي‏ فرمايد: «وَاِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمـَحْمُودِ مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمِي، وَ الْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي؛ و پسر امام سجّاد همانند جدّ پسنديده‏ اش پيامبر (ص) است، يعني محمّد باقر (ع) كه شكافنده علم من، و كانون حكمت من مي‏ باشد.»(1)

و امام صادق (ع) در شأنش فرمود: «اِنَّ لاَبِي مَناقِبٌ لَيْسَتْ لاَحَدٍ مِنْ آبائِي؛ همانا براي پدرم (امام باقر) فضايل و كمالاتي هست كه هيچ يك از پدرانم داراي آن مناقب نيستند.»(2) بر همين اساس حضرت امام خميني ـ قُدّس سِرُّه ـ در وصيت‏نامه الهي سياسي خود، از امام باقر (ع) باعظمت مخصوص ياد كرده و مي‏ فرمايد: «ما مفتخريم باقرالعلوم كه بالاترين شخصيّت تاريخ است، كسي كه جز خداوند تعالي و رسول (ص) و ائمّه معصومين (ع) مقام او را درك نكرده و نتوانند درك كرد، از ماست.» (3) با اين اشاره، در اين گفتار، به توضيح راز گفتار فوق مي‏ پردازيم، به اميد آن كه درسهاي سازنده‏ اي از مكتب امام باقر (ع) بياموزيم.

 عصر امام باقر (ع)

با روي كار آمدن معاويه و سپس حاكمان جبّار و فضيلت‏كش بني‏ اميّه، اسلام ناب محمّدي در انزواي كامل قرار گرفته بود و همه ابعاد زندگي مسلمانان در تاريكيِ جهل، تعصّب، خفقان فريب، زر و زور و انواع انحرافها و آلودگيها و نامردمي‏ ها فرو رفته بود. بني‏ اميّه به قدري افكار مردم را مسموم كرده بودند و با تهاجم فرهنگي خود، عقلها و انديشه‏ ها را ربوده بودند، كه يزيد و سردمداران شرك و نفاق، امام حسين (ع) جگر گوشه رسول خدا (ص) و يارانش را با آن وضع فجيع كشتند، و همه ارزشهاي اسلامي را تار و مار كردند، در عين حال به حكومت ننگين خود ادامه دادند، شراب نوشيدند، خوش رقصي كردند و به نام اسلام، تعاليم محمّد (ص) و علي (ع) را زير پاي ناپاك خود قرار دادند، شرايطي به وجود آوردند كه ياد كردن از نام حسين (ع) قدغن بود، و مي‏ خواستند آثاري از خاندان نبوّت باقي نماند.

 پس از ماجراي جان‏سوز كربلا، مظلوميّت امام سجّاد (ع) به جايي رسيد كه در مدينه تنها چهار نفر نزد ايشان مي ‏آمدند، با اين‏كه سزاوار بود هزاران نفر در مجلس درسش شركت نمايند و از فيوضات وجودش بهره‏ مند گردند. امام صادق (ع) در اين باره فرمود: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ اِلاّ اَرْبَعَةً؛ اَبُو خالِدِ الْكابُلي، و يحيي بن امّ الطّويل وَ جُبَيْرُ بنِ مُطْعَمِ وَ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللهِ الاَنْصارِي، ثُمّ اِنَّ النّاسَ لُحِقُوا و كُثِروُا؛ بعد از شهادت امام حسين (ع) همه مردم (از راه و خطّ حسين ـ عليه السّلام ـ) مرتد شدند، جز چهار نفر كه عبارتند از: ابوخالد كابلي، يحيي بن امّ‏طويل، جبير بن مطعم و جابر بن عبداللّه انصاري، سپس كم كم مردم به اين افراد پيوستند، و جمعيّتشان زياد شد.»(4)

 توضيح اين كه: پس از شهادت امام حسين (ع) بر اثر خفقان و ديكتاتوري‏ هاي بي‏ رحمانه حاكمان جبّار اموي، غالب مردم به خاطر ترس، جهل، دنياپرستي و علل ديگر از خاندان نبوّت بريده بودند، بعضي به دشمنان پيوستند، برخي به بي‏ تفاوتي رو آوردند، و عدّه‏ اي سرگردان بودند و حتّي بعضي دهان به اعتراض گشودند كه مثلاً چرا حسين بن علي (ع) با افراد اندك خود قيام كرد؟ و اين قيام چه نتيجه‏ اي داشت؟! جهل و تيره دلي آنان به جايي رسيده بود كه از خون پشه مي‏ پرسيدند كه آيا پاك است يا نجس، ولي در مورد خون شهيدان كربلا نمي‏ پرسيدند كه چرا ريخته شد و چه كسي ريخت؟ چنان كه روايت شده: شخصي از اهالي كوفه از «ابن عمرو» (يكي از دانشمندان آن عصر) در مورد خون پشه پرسيد، او به حاضران گفت: «به مرد كوفي بنگريد كه از من در مورد خون پشه مي‏ پرسد با اين كه پسر رسول خدا امام حسين (ع) را كشتند، از آن نمي‏ پرسد.»(5)

 به اين ترتيب مي‏ بينيم كه اكثر مردم در عمل از دين و خاندان پيامبر (ص) روي برگرداندند و تنها چهار نفر در محضر امام سجّاد (ع) باقي ماندند. پس قبل از هر چيز سزاوار بود كه يك انقلاب عميق و گسترده فرهنگي صورت گيرد، و آحاد مردم بين اسلام محمّد (ص) و علي (ع) با اسلام حاكمان جبّار اموي، فرق بگذارند، تا پس از اين انقلاب فرهنگي بتوان اسلام ناب را از زير ابرهاي تيره و تار بيرون آورد و آن ابرها را كنار زد تا نور ولايت امامان راستين، چون خورشيد، در آسمان اسلام ناب همه جا را روشن كند، و چنين كار مهمّي جز با انقلاب فرهنگي فراگير، راه ديگري نداشت.

 زمينه‏ سازي و پايه‏ گذاري انقلاب فرهنگي

امام سجّاد (ع) در فرصتهايي كه به دست آورد، توانست با بهره‏ گيري از پيام خون شهيدان كربلا، زمينه‏ هاي چنين انقلاب فرهنگي را به وجود آورد، ولي به دنبال اين زمينه‏ ها، نياز به قيام و نهضت فرهنگي بزرگ‏مردي از خاندان نبوّت بود، تا با پشتوانه آن زمينه‏ ها، و تشكيل حوزه علميّه، و تربيت شاگردان، پرده‏ ها را بشكافد و علوم ناب اسلام را آشكار كند، و در معرض افكار جهانيان قرار دهد، آن بزرگمرد امام باقر (ع) بود، كه خداوند او را براي پايه‏ گذاري چنين انقلابي، ذخيره نموده بود. او خود در ايّام كودكي (در حدود چهار سالگي) در كربلا حضور داشت، همه صحنه‏ ها را ديده بود، با اسيران از كربلا به كوفه و از آن جا به شام ره سپرده بود، خطبه‏ هاي پدرش امام سجّاد (ع) و عمّه‏ هايش زينب، ام‏ كلثوم و فاطمه بنت الحسين (ع) را شنيده بود، و به خوبي دريافته بود كه تاريخ اسلام به قهقرا برگشته، بايد به ياري شهيدان كربلا شتافت و به آرمانهاي آنها كه آشكار نمودن اسلام آنهاست، جامه عمل پوشانيد.

بر همين اساس، بارها پيامبر اسلام (ص) از او به عنوان «باقرالعلوم» (شكافنده علم‏ها) ياد كرده بود، و جابر بن عبداللّه انصاري صحابي معروف رسول خدا (ص)، سخن پيامبر (ص) را به طور مكرّر براي مردم مي‏ خواند، تا بيدار شوند، و چون هاله‏ اي به گرد باقرالعلوم حلقه زنند، و آب زلال اسلام را از سرچشمه حقيقي آن به دست آورند. پيامبر (ص) به جابر فرموده بود: «اِنَّكَ سَتُدْرِكُ رَجُلاً مِنّي اِسْمُهُ اِسْمي، وَ شَمائلُهُ شَمائلي، يَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ اي جابر، تو به مردي از خاندان من مي‏رسي كه همنام و همشكل من است، علم را مي‏شكافد، و درهاي دانش را مي‏ گشايد، و آن دانش را تفسير و توضيح مي‏ دهد.»(6)

خداوند عمر طولاني به جابر داد، تا آن وقت كه امام باقر (ع) را در دوران كودكي در محضر پدرش امام سجّاد (ع) مشاهده كرد، نزد او آمد و گفت: «بِاَبِي اَنْتَ و اُمّي، اَبُوكَ رَسُولُ اللّهِ يُقْرِئُكَ السَّلام وَ يَقُولُ ذلِكَ؛ پدر و مادرم فدايت، پدرت رسول خدا (ص) به تو سلام رسانيد و چنين فرمود... .»(7) جابربن عبداللّه انصاري به طور مكرّر با امام باقر (ع) ملاقات مي‏كرد، و سخن پيامبر (ع!) و ابلاغ سلام آن حضرت را يادآوري مي‏ نمود، و جمله «باقرالعُلوم» را تكرار مي‏كرد، تا به سرزبانها بيفتد و قلوب همه مردم براي پذيرش گفتار او و انقلاب فرهنگي او آماده گردد.

روزي نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: «يا باقِرُ اُشْهِدُ بِاللّهِ اَنَّكَ قَدْ اوُتيتَ الْحُكْمَ صَبِيّا؛ اي شكافنده علوم، خدا را گواه مي‏ گيرم كه در خردسالي به تو حكمت و علم (امامت) داده شده است.»

زماني ديگر نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: «يا باقِرُ اَنْتَ الْباقِرُ حقّا، اَنْتَ الّذي تَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْرا؛ اي باقر! تو به راستي شكافنده علم هستي، تو اعماق علم را با شكاف عميق، مي‏شكافي و اسرار و پنهاني هاي علم را آشكار مي‏ سازي.»(8)

اينها همه خبر از آينده مي‏داد، و يك نوع زمينه‏ سازي قلبها، و جلب توجّه مردم به سوي امام باقر (ع) بود، تا او و موقعيّت و شخصيّت ملكوتي و علمي او را بشناسند، و خود را براي پذيرش انقلاب فرهنگي‏ اش آماده سازند.

 نموداري ازانقلاب‏ فرهنگي ‏امام ‏باقر (ع)

امام باقر (ع) از فرصتي كه بر اثر رويارويي بني ‏عبّاس با بني ‏اميّه پيش آمده بود استفاده كرد و به تشكيل حوزه علميّه، و تربيت شاگرد پرداخت، و بدين سان، كاري عميق و فرهنگي را پايه گذاري نمود كه بعدها فرزندش امام صادق (ع) با حدود چهار هزار شاگرد آن را توسعه داد. (9) امام باقر (ع) شاگردان برجسته‏اي مانند: محمّد بن مسلم، زُراره، ابوبصير، جابر بن يزيد جُعفي، ابان بن تغلب، حُمران بن اعين، سَدير صيرفي، ابوصباح كناني، عبدالله بن ابي يعفور و... تربيت كرد، كه هر كدام فقيهي بزرگ و محدّثي سترگ، و عارفي دل آگاه و مرجعي ربّاني شدند، و نقش به‏ سزايي در گسترش اسلام ناب و فرهنگ تشيّع داشتند. جابر جُعفي مي‏ گويد: «هيجده سال در خدمت سرور انسانها حضرت محمّد بن علي (ع) (امام باقر) بودم، و از خرمن پرفيض او خوشه‏ چيني مي‏ كردم، هنگام خداحافظي و وداع ـ براي مراجعت از مدينه به كوفه ـ تقاضا كردم باز مرا بهره ‏مند سازد، فرمود: پس از هيجده سال (بس نيست) عرض كردم: «آري شما دريايي هستيد كه آبش تمام نمي‏ شود و به قعر آن نمي ‏توان رسيد.» فرمود: «بَلِّغْ شِيعَتِي عَنِّي السَّلامُ وَاعْلَمْهُمْ اَنَّهُ لاقَرابَةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ لايَتَقَرَّبُ اِلَيْهِ اِلاّ بِالطّاعَةِ لَه. يا جابِرُ مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَ اَحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا، وَ مَنْ عَصَي اللّه لَمْ يَنْفَعْهُ حُبُّنا؛ سلام مرا به شيعيانم برسان، و به آنها اعلام كن كه بين ما و خداوند خويشاوندي نيست، و به پيشگاه خدا كسي جز در پرتو اطاعت و عمل، نزديك نگردد. اي جابر كسي كه خدا را اطاعت كند و ما را دوست بدارد، او دوست ما خواهد بود، و كسي كه نافرماني خدا كند، دوستي ما به حال او سودي نخواهد بخشيد.»

نقل شده: جابر هفتاد هزار حديث، از امام باقر (ع) آموخت. (10)

يكي از شاگردان برجسته امام باقر (ع) ابان بن تَغْلب است كه امام باقر (ع) به او فرمود: «اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدينَةِ وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّي اُحِبُّ اَنْ يُري فِي شِيعَيتي مِثْلُكَ؛ در مسجد مدينه بنشين، و براي مردم فتوا بده، چرا كه من دوست دارم در ميان شيعيانم فردي مثل تو ديده شود.»(11)

نهضت فكري و حوزه علمي و مجالس تدريس امام باقر (ع) در مدينه در سطحي بود كه دانشمندان بزرگ آن عصر، در برابرش، بسيار خاضع و كوچك به نظر مي ‏رسيدند، يكي از آنها «حَكَم بن عُتَيْبَه» بود، كه يكي از دانشمندان به نام «عطا» مي‏گويد: «رَأيْتُ الْحَكَمَ عِنْدَهُ كَاَنَّهُ عُصْفُورٌ مَغْلوُبٌ؛ حكم بن عتيبه را در محضر امام باقر (ع) همانند گنجشگ شكست خورده ديدم.»(12)

عبدالله بن عطا مكّي، يكي از دانشمندان برجسته اهل تسنّن در عصر امام باقر (ع) مي ‏گويد: «من حكم بن عُتيبه را با آن جلالت و شكوهي كه در ميان قوم خود داشت، در محضر امام باقر (ع) همانند كودكي ديدم كه در برابر امام زانوي ادب بر زمين زده و شيفته و مجذوب كلام و شخصيّتش شده است.»(13)

آثار علمي، اخلاقي، سياسي و اجتماعي درخشاني كه از حوزه علميّه امام باقر (ع) نشأت گرفته بود، آن چنان چشمگير و عميق بود، كه همگان اعتراف داشتند كه رسول خدا (ص) درست فرمود كه امام باقر (ع) شكافنده علوم و گشاينده درهاي دانش است.

امام باقر (ع) در حق ‏گويي و روشن ساختن مسائل، بسيار صريح و قاطع بود، در مسائل اصولي هرگز پرده پوشي و مسامحه نمي ‏كرد، گرچه قاطعيّت او موجب رنجش و خشم طاغوتهاي عصرش مي‏ گرديد و سرانجام به دستور هشام بن عبدالملك (دهمين خليفه اموي) مسموم شده و به شهادت رسيد. امام باقر (ع) با صراحت مي‏فرمود: «نَحْنُ خَزَنَةُ عِلْمِ اللّهِ، وَ نَحْنُ وُلاة اَمْرِ اللّهِ وَ بِنا فُتِحَ الاِسْلامُ وَ بِنا يُخْتمُهُ؛ كانون علم خدا، ما هستيم، رهبران و مجريان امر خدا، ما مي ‏باشيم، اسلام به وسيله ما آغاز گرديد، و به وسيله ما پايان مي‏يابد.»(14)

 [امام باقر (ع) پايه ‏گذار انقلاب فرهنگي (محمّدي اشتهاردي)]

 توسعه فرهنگ انتظار

 تلاش هاى گسترده و عميق امام باقر (ع) در نشر معارف اسلام ناب، سوق دادن امت به سوى فرهنگ انتظار امام آخرين (عج) بود. او در تبيين اين فرهنگ بر آن بود تا با روشن كردن زواياى پنهان فرج آل محمد (ص) و پاسخ دادن به پرسش هاى گوناگون، غيبت و ظهور او را امرى خدادادى و خارج از اختيار معرفى و نيز منتظران را به انتظار ظهور او ترغيب كند.

«ام هانى ثقفية» مى گويد: «بامداد، خدمت سرورم محمد بن على الباقر (ع) رسيدم و گفتم: سرورم! آيه اى از كتاب خدا بر دلم خطور كرده و مرا پريشان ساخته و خواب از چشمم در ربوده است. فرمود: بپرس اى امّ هانى. گفتم: (فَلا اُقسِم بِالخُنَّسِ الجَوار الكُنّسِ) (تكوير: 15 و 16) فرمود: اى امّ هانى، خوب مسئله اى پرسيدى. او مولودى در آخر الزمان است. او مهدى اين دودمان است و براى او غيبتى خواهد بود كه اقوامى در آن گمراه مى شوند و گروهى نيز هدايت مى يابند و خوشا بر تو اگر او را دريابى و خوشا به حال كسى كه او را دريابد». (15)

 نشر فرهنگ اصيل اسلامى

  • بازيافت بهره گيرى صحيح از قرآن

هر چند سياست جلوگيرى از تدوين احاديث نبوى (ص) با شعار «كافى بودن قرآن» پيش مى رفت، اما از عمل به قرآن خبرى نبود و فقط از آن به صورت ابزارى براى جلوگيرى از نشر معارف اهل بيت عليهم السلام و زنده شدن نام آنها استفاده مى شد. كتاب خدا به ابزارى براى دست يابى به اغراض سياسى و سركوبى پيروان اهل بيت عليهم السلام با تأويل و تفسير به رأى، به ابزار سركوبى مخالفين تبديل شده و در واقع، قرآن در انزواى شديد بود.

امام باقر (ع) در جايگاه بهترين مفسّر قرآن با بازگو كردن تفسير درست آيات، بسيارى از ابهام ها را زدود و مشت مخالفين و سودجويان را باز كرد. او همواره براى به اثبات رسانيدن مدّعاهاى خود از آيات قرآن بهره مى جست و كلام خدا را گواه بر سخن خويش مى گرفت و مى فرمود: «هر چه را مى گويم از من سؤال كنيد [اين كه گفتى] در كجاى قرآن آمده تا آيه مربوط به آن را برايتان تلاوت نمايم». (16) امام به اندازه اى بر آيات قرآن تسلط داشت كه «مالك بن اعين جهنى» شاعر هم عصر امام درباره او سرود: «اگر مردم در صدد جست وجوى علوم قرآن بر آيند، بايد بدانند كه قريش بهترين داناى آن را دارد و اگر امام باقر (ع) در علوم قرآنى لب به سخن گشايد، فروع زيادى براى آن ترسيم خواهد نمود...»(17) شايان ذكر است كه امام كتابى در تفسير قرآن نگاشت كه «زياد بن منذر» و بسيارى از بزرگان چون «ابو بصير» از آن روايت كردند. (18)

  • مرجعيت فقهى و موقعيت پاسخگويى علمى

از ديگر تلاش هاى چشم گير امام در راستاى نشر تعاليم اسلامى، مرجعيت عملى امام در پاسخگويى به مسايل فقهى مردم بود. «ابو حمزه ثمالى» مى گويد: «نزد امام باقر (ع) در مسجد پيامبر (ص) نشسته بودم كه مردى نزد من آمد و سلام كرد و پرسيد: كيستى اى بنده خدا؟ گفتم: از كوفيان هستم، چه مى خواهى؟ گفت: آيا ابا جعفر را مى شناسى؟ گفتم: بله، كارت با او چيست؟ گفت: چهل مسئله آماده كرده ام و در پى جواب آنم تابدانم به كدام بايدعمل كنم... در اين هنگام امام واردشد؛ درحالى كه جماعتى از اهل خراسان و ديگر استان ها همراه وى بودند و در مورد مسايل حج از امام مى پرسيدند. آن مردنيز نزديك امام نشست و پرسش هاى خود رامطرح كرد و پاسخ گرفت». (19)

همچنين، بسيارى از دانشمندان چون «قتادة بن دعامة»، «طاووس يمانى» و «عاصم بن عمر»، هر گاه حضرت را مى ديدند براى پاسخ گرفتن پرسش هاى خود از لحظات بهره مى جستند و در هر حالى از امام سؤال مى كردند. نمونه هاى زيادى از اين گونه گفت وگوها و پرسش و پاسخ ها در تاريخ آمده است. (20)

  • شناساندن رهيافتى جايگاه امام

امام باقر (ع) تلاش فراوانى براى جلب دل ها به سوى دوستى اهل بيت عليهم السلام مبذول مى داشت و در صدد بود تا با اين شيوه، جايگاه امامت را به گونه اى روشن تر براى مردم ترسيم كند و وسيله نجات و رستگارى را به آنان بنماياند. «حكم بن عتيبه» طى داستان تأثير گذارى در اين باره مى گويد: «من كنار ابا جعفر (ع) در مجلس پر ازدحامى نشسته بودم كه پيرمردى عصا زنان وارد مجلس شد. بر آستانه در ايستاد و گفت: درود و رحمت خدا بر تو اى پور پيامبر. امام پاسخ سلامش گفت. سپس رو به حاضرين كرد و به آنان نيز سلام نمود. پس پيش روى امام آمد و گفت: اى پسر فرستاده خدا، مرا نزديك خود جاى ده كه جانم فدايت باد! به خدا سوگند كه من شما [اهل بيت] را دوست مى دارم و با هر كه شما را دوست بدارد دوستم و به خدا سوگند كه اين دوستى با شما [اهل بيت] و دوستداران تان به خاطر مطامع دنيوى نيست. من از دشمنان شما بيزارم و سوگند كه دشمنى ام با آنان به خاطر گمراهى و زبونى شان است. سوگند كه حلال شما را حلال مى دانم و حرامتان را حرام و دستورتان را بر چشم قرار داده ام. فدايت شوم، آيا بر من اميدى [از رستگارى] هست؟ امام به او فرمود: جلوتر بيا. و او را آنقدر به پيش خواند كه پهلوى خود نشاند و فرمود: اى پيرمرد! مردى از پدرم على بن الحسين (ع) همين را پرسيد و پدرم پاسخ داد: آن گاه كه از دنيا رخت بر بستى، نزد جدم رسول خدا (ص)، حسن (ع) و حسين (ع) و فرزندانش وارد مى شوى. دلت سرور مى يابد، خاطرت آسوده مى گردد، چشمت [به ديدارشان] روشن مى شود و به بهترين گونه نزد پروردگارت حاضر مى شوى و آن گاه كه جانت به اينجا رسيد [و به گلوى پيرمرد اشاره فرمود] در بالاترين منزلگاه با ما خواهى بود و زندگانى آخرت، روشنى چشمت خواهد شد. پيرمرد از خرسندى پرسيد: چگونه؟ امام باز هم برايش گفت. پيرمرد با شور و اشتياقى بسيار گفت: اللَّه اكبر! آيا به راستى آن گاه كه بميرم نزد پيامبر و خاندانش وارد مى شوم و [از ديدارشان] ديده روشن مى كنم؟ و...

اشك شوق بر رخسار پيرمرد تراويد، زانوانش سست شد، گريه اش بالا گرفت و بر زمين نشست. حاضرين نيز با ديدن اين عشق بازى اشك شوقشان بيرون تراويد. امام اشك از چشمان پيرمرد پاك كرد. پيرمرد گفت: اى فرزند فرستاده خدا، فدايت گردم دستت را به من بده. دست امام را گرفت بوسيد و بر صورت و چشمانش كشيد. آن گاه گريبان گشود و دست امام را بر روى قلب خود گذاشت و گفت: سلام خدا بر شما [اهل بيت عليهم السلام] باد و رفت. امام به حاضرين رو كرد و فرمود: هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند به او نگاه كند. راوى مى گويد: هرگز مجلسى را چنين حسرت زده نديده بودم». (21)

  • نيايش؛ كانون ترويج آموزه هاى دينى

يكى از فعاليت هاى بارز امامان در زمينه نشر تعاليم دينى و آموزه هاى بلند عرفانى، بهره گيرى از زبان نيايش براى اشاعه فرهنگ ارتباط با خدا در تمامى حالات زندگى است. آنان در هنگامى كه جامعه را امواج متلاطم فساد و تباهى، زورگويى و زر سالارى و خفقان و اسلام ستيزى در نورديده بود، با خداى خويش راز و نياز مى كردند و براى بيان بخشى از عقايد و فرهنگ اسلامى از دعا بهره مى گرفتند و در سنگر دعا، مردم را به توجه بيشتر به پروردگار و مبارزه با زورگويان فرا مى خواندند. هر چند مقصود اصلى آنان در اين نيايش، بندگى و پرستش خداى بزرگ بود، با توجه به تعابيرى كه در نيايش آنها وجود دارد از لابه لاى آن، مفاهيمى چون خلافت اهل بيت عليهم السلام، عدم سكوت در برابر ظلم و... را نيز مى توان دريافت.

در بيشتر ادعيه، جمله صلوات بر محمد و آل محمد (ص) به چشم مى خورد و اين در حالى است كه دشنام به اهل بيت عليهم السلام به ويژه اميرالمؤمنين (ع) سكه رايج حكمرانان وقت شده و آيات خدا به دست فراموشى سپرده شده بود. امام باقر (ع) در نيايشى براى دريافت خواسته هاى خود از خدا، چنين مى فرمايد: «... پروردگارا، تو را به تمامى نام هايت مى خوانم كه آنها را خود ناميدى و يا در كتابت فرو فرستادى و يا آنها را بر برخى از بندگانت فرا آموختى كه بر محمد (ص) و خاندان او درود فرستى و قرآن را بهار قلبم قرار دهى و آن را نور چشمم و وسيله از بين بردن غم هايم قرار دهى...». (22)

امام در ديگر دعاهاى خود افزون بر اين مسايل، اعتقادات درست اسلامى را در زمينه يگانه پرستى، خدا محورى، رسالت، بازگشت به سوى خدا، وسوسه هاى شيطان و... نيز بيان مى كردند. (23)

 شهادت امام باقر (ع)

امام باقر (ع) پس از عمرى تلاش در ميدان بندگى خدا و احياى دين و ترويج‏ علم و خدمات اجتماعى به جامعه اسلامى، در روز هفتم ماه ذو الحجه سال 114 (24) رحلت كرد.

در سال رحلت و شهادت آن حضرت آراى ديگرى نيز وجود دارد. دسته‏اى از مورخان سال 117 (25) و بعضى سال 118 (26) و گروه اندكى سالهاى 116 (27) و 113 (28) و 115 (29) و 111 (30) را ياد كرده‏اند، اما بيشترين منابع تاريخى سال 114 (31) را متذكر شده ‏اند. منابع روايى و تاريخى علت وفات آن حضرت را مسموميت دانسته اند، مسموميتى كه دستهاى حكومت امويان در آن دخيل بوده است. (32)

از برخى روايات استفاده مى ‏شود كه مسموميت امام باقر (ع) به وسيله زين آغشته به سم، صورت گرفته است، به گونه ‏اى كه بدن آن گرامى از شدت تأثير سم‏ بسرعت متورم گرديد و سبب شهادت آن حضرت شد. (33)

دراينكه چه فرد يا افرادى دراين ماجراى خائنانه دست داشته ‏اندنقلهاى روايى وتاريخى ازاشخاص مختلفى نام برده‏ اند. بعضى از منابع، شخص هشام بن عبد الملك را عامل شهادت آن حضرت دانسته‏ اند. (34)

بخشى ديگر، ابراهيم بن وليد را وسيله مسموميت معرفى كرده‏ اند. (35) برخى از روايات نيز زيد بن حسن را كه از دير زمان كينه‏ هاى عميق نسبت به امام باقر (ع) داشت، مجرى اين توطئه به شمار آورده‏ اند. (36)

به طور مسلم وفات امام باقر (ع) در دوران خلافت هشام بن عبد الملك رخ داده است، (37) زيرا خلافت هشام از سال 105 تا سال 125 هجرى استمرار داشته، و آخرين سالى كه مورخان در وفات امام باقر (ع) نقل كرده‏اند 118 هجرى مى‏ باشد. (38)

با اين كه نقلها بظاهر مختلف است، اما با اندكى تأمل در منابع روايى و تاريخ، بعيد نمى‏ نمايد كه همه آنها به گونه‏ اى صحيح باشد زيرا عامل شهادت آن حضرت لازم نيست يك نفر باشد بلكه ممكن است افراد متعددى در شهادت امام باقر (ع) دست داشته ‏اند كه هر روايت و نقل، به يكى از آنان اشاره كرده است.

با توجه به برخوردهاى خشن و قهر آميز هشام با امام باقر (ع) و عداوت انكار ناپذير بنى اميه با خاندان على (ع) شك نيست كه او در از ميان بردن امام‏ باقر (ع) ـ اما بشكلى غير علنى ـ انگيزه ‏اى قوى داشته است.

بديهى است كه هشام براى عملى ساختن توطئه خود، از نيروهاى مورد اطمينان خويش بهره جويد، از اين رو ابراهيم بن وليد (39) را كه عنصرى اموى و دشمن اهل بيت (ع) است به استخدام مى‏ گيرد و او امكانات لازم را در اختيار فردى كه از اعضاى داخلى خاندان على (ع) بشمار مى ‏آيد و مى‏ تواند در محيط زندگى امام باقر (ع) بدون مانع راه يابد و كسى مانع او نشود، قرار دهد، تا به وسيله او برنامه خائنانه هشام عملى گردد و امام به شهادت رسد.

امام باقر (ع) اين چنين به شهادت رسيد و به ملاقات الهى شتافت و در بقيع، كنار مرقد پدر بزرگوارش امام سجاد (ع) و عموى پدرش حسن بن على (ع) مدفون گشت. (40)

پی نوشت:

  1. شيخ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 1، ص 528.
  2. علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 228.
  3. وصيتنامه الهي سياسي امام خميني (ره)، ص 3.
  4. علامه علياري تبريزي، بهجة‏الآمال، ج 2، ص 484؛ آية الله العظمي خويي، معجم رجال الحديث، ج 2، ص 99؛ محدّث قمي، سفينة البحار، ج 1، ص 368.
  5. علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج 43، ص 262.
  6. شيخ محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 1، ص 469.
  7. همان.
  8. شيخ صدوق، علل الشّرايع، ج 2، ص 233؛ علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج 46، ص 225.
  9. ابوعمرو، محمدبن‏عمربن‏عبدالعزيزكِشّي، رجال‏كشيّ، ص 125.
  10. محدّث قمي، سفينة البحار، ج 1، ص 142
  11. همان، ص 7.
  12. سيد محسن امين، اعيان الشّيعه، ج 1، ص 651.
  13. اعلام الوري، ص 263.
  14. همان، ص 262.
  15. ابو جعفر محمد بن على بن الحسين بابويه القمى الصدوق، كمال الدين و تمام النعمة، تهران، مكتبة الصدوق، 1390 ق، ج 1، ص 330.
  16. ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب الطبرسى، الاحتجاج، قم، دارالاسوه للطباعة و النشر، چاپ دوم، 1416 ق، ج 2، ص 169.
  17. سيد جمال الدين احمد بن على بن الحسنى معروف به ابن عنبه، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، نجف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1380 ق، چاپ دوم، ص 195؛ على بن محمد، ابن احمد مالكى، الفصول المهمة فى معرفة الأئمة، قم، مؤسسه دارالحديث الثقافيه، چاپ اول، 1422 ق، ج 2، ص 879، الارشاد، ج 2، ص 226.
  18. المجمع العالمى لاهل البيت، اعلام الهداية، قم، مركز الطباعة و النشر للمجمع العالمى لأهل البيت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 215.
  19. بحارالانوار، ج 46، ص 357.
  20. ن، ك: همان، صص 349 - 354.
  21. بحارالانوار، ج 46، ص 361.
  22. ابوالقاسم على بن موسى بن جعفر بن طاووس، مهج الدعوات و منهج العبادات، بيروت، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1414 ق، چاپ سوم، ص 213.
  23. ن. ك: همان، صص 212 - 219 و 357.
  24. فرق الشيعة 61، اعلام الورى به جاى ماه ذو الحجة، ماه ربيع الاول را ياد كرده است. ر ك: ص.259
  25. تاريخ يعقوبى 2/320، تذكرة الخواص 306، الفصول المهمة 220، اخبار الدول و آثار الاول 11، اسعاف الراغبين 195، نور الابصار، مازندرانى 66 و...در بسيارى از اين منابع، مطلب به صورت «قيل» ياد شده است.
  26. كشف الغمة 2/322، وفيات الاعيان 4/174، تاريخ ابى الفداء 1/248، تتمة المختصر 1/248، اعيان الشيعة 1/.650
  27. المختصر فى اخبار البشر 1/203، تتمة المختصر 1/.248
  28. مرآة الجنان 1/.247
  29. كامل ابن اثير 5/.180
  30. مآثر الانافة فى معالم الخلافة 1/.152
  31. طبقات الكبير 5/238، اصول كافى 2/372، تاريخ قم 197، ارشاد مفيد 2/156، دلائل الامامة 94، تاج المواليد 118، مناقب 4/210، سير اعلام النبلاء 4/409، الانوار البهية 126، تاريخ ابن خلدون 2/23، عمدة الطالب 137، شذرات الذهب 1/149، و...
  32. الصواعق المحرقة 210، احقاق الحق 12/154، اسعاف الراغبين بهامش نورالابصار 254، مثير الاحزان، جواهرى.244
  33. الخرائج و الجرائح، راوندى 2/604، مدينة المعاجز 349، بحار 46/329، مستدرك الوسائل 2/.211
  34. مآثر الانافة فى معالم الخلافة 1/152، مصباح كفعمى.522
  35. سبائك الذهب 74، دلائل الامامة 94، مناقب ابن شهر آشوب 4/210، الفصول المهمة 220، الانوار البهية.126
  36. منابع ياد شده در پاورقى شماره.1
  37. تاريخ يعقوبى 2/320، مروج الذهب 3/219، الانوار البهية 126، اعيان الشيعة 1/.650
  38. در كتاب اخبار الدول و آثار الاول ص 111 شهادت امام باقر (ع) در خلافت ابراهيم بن وليد دانسته شده است، ولى چنان كه توضيح داده شد وفات آن حضرت در خلافت هشام بوده و ابراهيم بن وليد مى‏توانسته است از مجريان نقشه هشام به شمار آيد.
  39. ابراهيم بن وليد بن عبد الملك، بعدها در سال 129، به خلافت رسيد، ولى خلافتش ديرى نپاييد و پس از هفتاد روز كشته شد. ر ك: تاريخ الخلفاء، سيوطى.254
  40. فرق الشيعة 61، اصول كافى 2/372، ارشاد مفيد 2/156، دلائل الامامة 94، اعلام الورى 259، كشف الغمة 2/327، تذكرة الخواص 306، مصباح كفعمى 522، شذرات الذهب 1/149 و...

از برخى منابع استفاده مى‏شود كه آن حضرت، هنگام رحلت در شهر مدينه نبوده است، بلكه در محلى به نام حميمه از روستاهاى نواحى مكه يا شام بوده، پس از شهادت، آن گرامى را به مدينه منتقل كرده‏اند.

ر ك: وفيات الاعيان 4/174، المختصر فى اخبار البشر 1/203، احقاق الحق 12/.152

كتاب: زندگى سياسى امام باقر (ع)، ص 22. (نويسنده: احمد ترابى)

اعمال ماه ذی الحجه

اعمال مشترك دهه اوّل:

  • امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: پدرم حضرت امام باقر (عليه السلام) به من فرمود: پسرم! در دهه نخست از ماه ذى الحجّه، هر شب ميان نماز مغرب و عشا اين دو ركعت نماز را ترك مكن:

در هر ركعت سوره حمد و سوره قل هو الله را مى خوانى، پس از آن اين آيه (آيه 142 سوره اعراف) را مى خوانى: وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثينَ لَيْلَةً، وَ أَتْمَمْناها بَعَشْر، فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعينَ لَيْلَةً، وَ قالَ مُوسى لاَِخيهِ هارُونَ اخْلُفْنى فى قَوْمى، وَ أَصْلِـحْ وَلا تَتَّبِعْ سَبيـلَ الْمُفْسِـدينَ.

اگر چنين كنى، در ثواب حاجيان، و اعمال حجّ آنها شريك مى شوى. (1)

  • روزه گرفتن در نُه روز اوّل. در روايتى از امام موسى كاظم (عليه السلام) نقل شده است كه هر كس نُه روز اوّل ذى الحجّه را روزه بدارد، خداوند ثواب روزه تمام عمر را براى او مى نويسد. (2)
  • ابوحمزه ثمالى از امام صادق (عليه السلام) نقل كرده است كه آن حضرت، از روز اوّل تا عصر روز عرفه، پس از نماز صبح و قبل از نماز مغرب اين دعا را مى خواند:

اَللّـهُمَّ هذِهِ الاَْيّامُ الَّتى فَضَّلْتَها عَلَى الاَْيّامِ وَشَرَّفْتَها، وَ قَدْ بَلَّغْتَنيها بِمَنِّكَ وَرَحْمَتِكَ، فَاَنْزِلْ عَلَيْنا مِنْ بَرَكاتِكَ، وَاَوْسِعْ عَلَيْنا فيها مِنْ نَعْمآئِكَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَنْ تَهْدِيَنا فيها لِسَبيلِ الْهُدى، وَالْعَفافِ وَالْغِنى، وَالْعَمَلِ فيها بِما تُحِبُّ وَتَرْضى، اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا مَوْضِعَ كُلِّ شَكْوى، وَيا سامِعَ كُلِّ نَجْوى، وَيا شاهِدَ كُلِّ مَلاَ، وَيا عالِمَ كُلِّ خَفِيَّة، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَ اَنْ تَكْشِفَ عَنّا فيهَا الْبَلاءَ، وَ تَسْتَجيبَ لَنا فيهَا الدُّعآءَ، وَ تُقَوِّيَنا فيها وَ تُعينَنا، وَتُوَفِّقَنا فيها لِما تُحِبُّ رَبَّنا وَتَرْضى، وَعَلى مَا افْتَرَضْتَ عَلَيْنا مِنْ طاعَتِكَ، وَطـاعَةِ رَسُولِكَ وَاَهْلِ وِلايَتِكَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ، اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاَنْ تَهَبَ لَنا فيهَا الرِّضا، اِنَّكَ سَميعُ الدُّعآءِ، وَلا تَحْرِمْنا خَيْرَ ما تُنْزِلُ فيها مِنَ السَّمآءِ، وَطَهِّرْنا مِنَ الذُّنُوبِ يا عَلاّمَ الْغُيُوبِ، وَاَوْجِبْ لَنا فيها دارَ الْخُلُودِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَلا تَتْرُكْ لَنا فيها ذَنْباً اِلاَّ غَفَرْتَهُ، وَلا هَمّاً اِلاَّ فَرَّجْتَهُ، وَلا دَيْناً اِلاَّ قَضَيْتَهُ، وَلا غائِباً اِلاَّ اَدَّيْتَهُ، وَلا حاجَةً مِنْ حَوائِجِ الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ اِلاَّ سَهَّلْتَها وَيَسَّرْتَها، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، اَللّـهُمَّ يا عالِمَ الْخَفِيّاتِ، يا راحِمَ الْعَبَراتِ، يا مُجيبَ الدَّعَواتِ، يا رَبَّ الاَْرَضينَ وَالسَّمواتِ، يا مَنْ لا تَتَشابَهُ عَلَيْهِ الاَْصْواتُ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد، وَاجْعَلْنا فيها مِنْ عُتَقآئِكَ وَطُلَقآئِكَ مِنَ النّارِ، وَالْفائِزينَ بِجَنَّتِكَ، وَالنّاجينَ بِرَحْمَتِكَ، يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعينَ، وَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ تَسْليماً. (3)

  • آن پنج دعايى را بخواند كه به فرموده امام باقر (عليه السلام) خداوند آن را بوسيله جبرئيل براى حضرت عيسى (عليه السلام) هديه فرستاد، تا در ايّام اين دهه، آنها را بخواند. آن پنج دعا چنين است:

(1) اَشْهَدُ اَنْ لااِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ. (2) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، اَحَداً صَمَداً، لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَلا وَلَداً. (3) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، اَحَداً صَمَداً، لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ، وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ. (4) اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيى وَيُميتُ، وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ. (5) حَسْبِىَ اللهُ وَكَفى، سَمِعَ اللهُ لِمَنْ دَعا، لَيْسَ وَرآءَ اللهِ مُنْتَهى، اَشْهَدُللهِِ بِما دَعا، وَاَنَّهُ بَرىءٌ مِمَّنْ تَبَرَّءَ، وَاَنَّ لِلّهِ الاْخِرَةَ وَالاُْولى. (4)

سپس حضرت عيسى (عليه السلام) پاداش فراوانى را براى صد مرتبه خواندنِ اين پنج دعا ذكر فرمود. (5) مرحوم «علاّمه مجلسى» گفته است: اگر كسى هر روز هر يك از اين پنج دعا را ده مرتبه بخواند (كه در مدّت ده روز هر كدام را صد مرتبه خوانده است) به روايت عمل كرده است. البتّه اگر هر روز هر دعايى را صد مرتبه بخواند بهتر است. (6)

  • در هر روز از اين دهه، اين تهليلات [لا اله إلاّ اللّه ها] را كه از امير مؤمنان (عليه السلام) نقل شده است بخواند و اگر روزى ده مرتبه بخواند بهتر است: لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الّلَيالى وَالدُّهُورِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ اَمْواجِ الْبُحُورِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَرَحْمَتُهُ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّوْكِ وَالشَّجَرِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الشَّعْرِ وَالْوَبَرِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الْحَجَرِ وَالْمَدَرِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ لَمْحِ الْعُيُونِ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ فِى اللَّيْلِ اِذا عَسْعَسَ، وَالصُّبْحِ اِذا تَنَفَّسَ، لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ عَدَدَ الرِّياحِ فِى الْبَرارى وَالصُّخُـورِ، لا اِلـهَ اِلاَّ اللهُ مِـنَ الْيَـوْمِ اِلـى يَـوْمِ يُنْفَخُ فِى الصُّورِ. (7)

پی نوشت:

  1. اقبال، صفحه 317.
  2. زاد المعاد، صفحه 240.
  3. مصباح المتهجّد، صفحه 672 و اقبال، صفحه 322 (با اندكى تفاوت).
  4. ممكن است اين دعا به زبان عربى بر حضرت مسيح (عليه السلام) نازل شده باشد و نيز ممكن است حضرت امام باقر (عليه السلام) آن را به عربى تبديل كرده باشد.
  5. اقبال، صفحه 323.
  6. زادالمعاد، صفحه 245.
  7. اقبال، صفحه 324.

 روز اوّل ماه

روز اوّل ماه ذى الحجّه روز مباركى است و براى آن اعمالى چند نقل شده است:

  • روزه گرفتن. در روايتى از امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) نقل شده است كه هر كس روز اوّل ماه ذى الحجّه را روزه بگيرد، خداوند براى وى پاداش عظيمى را مى نويسد. (1)
  • خواندن نماز حضرت فاطمه (عليها السلام). مرحوم «شيخ طوسى» فرموده است: مستحب است در اين روز، نماز حضرت فاطمه (عليها السلام) را بخواند و اين نماز چهار ركعت است (هر دو ركعت به يك سلام) و همانند نماز حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) است; در هر ركعت، يك مرتبه سوره حمد و پنجاه مرتبه سوره قل هو الله را بخواند و بعد از سلام تسبيح حضرت فاطمه (عليها السلام) را بگويد، آنگاه بخواند:

سُبْحانَ ذِى الْعِزِّ الشّامِخِ الْمُنيفِ، سُبْحانَ ذِى الْجَلالِ الْباذِخِ الْعَظيمِ، سُبْحانَ ذِى الْمُلْكِ الْفاخِرِ الْقَديمِ، سُبْحانَ مَنْ يَرى اَ ثَرَ النَّمْلَةِ فِى الصَّفا، سُبْحانَ مَنْ يَرى وَقْعَ الطَّيْرِ فِى الْهَوآءِ، سُبْحانَ مَنْ هُوَ هكَذا وَلا هَكَذا غَيْرُهُ. (2)

  • نيم ساعت قبل از ظهر، دو ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت، يك مرتبه سوره حمد و ده مرتبه سوره قل هو الله و ده مرتبه آية الكرسى و ده مرتبه سوره إنّا أنزلناه را بخواند. (3)
  • هر كس از ظالمى خوف داشته باشد در اين روز بگويد: «حَسْبى حَسْبى حَسْبى مِنْ سُؤالى، عِلْمُكَ بِحالى»، تا خداوند او را از شرّ آن ظالم حفظ كند. (4)

پی نوشت:

  1. مصباح المتهجّد، صفحه 671.
  2. مصباح المتهجّد، صفحه 671.
  3. اقبال، صفحه 325.
  4. همان مدرك.

 روز هشتم ماه

روز هشتم ذى الحجّه را روز «ترويه» مى نامند و به روايت امام صادق (عليه السلام) روزه در آن، كفّاره گناهان زيادى است.

شب نهم (شب عرفه)

شب عرفه از شب هاى مبارك و بافضيلت است كه عبادت و توبه و راز و نياز با حضرت حقّ در آن بسيار پرارزش است.

در روايتى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: شب عرفه شبى است كه دعاها در آن مستجاب است، و كسى كه آن شب را به عبادت بپردازد، پاداش سالها عبادت را دارد و اين شب، شبِ مناجات و توبه است. (1)

شب عرفه از شب هاى مبارك و بافضيلت است كه عبادت و توبه و راز و نياز با حضرت حقّ در آن بسيار پرارزش است. در روايتى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده است كه فرمود: شب عرفه شبى است كه دعاها در آن مستجاب است، و كسى كه آن شب را به عبادت بپردازد، پاداش سالها عبادت را دارد و اين شب، شبِ مناجات و توبه است. (1)

براى اين شب، اعمالى نقل شده است:

  • اين دعا را كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) نقل شده است بخواند، و در پاداش آن فرموده هر كس آن را در شب عرفه يا شب هاى جمعه بخواند، خداوند او را بيامرزد: اَللّهُمَّ يا شاهِدَ كُلِّ نَجْوى ...(2)
  • مستحب است اين تسبيحات را بخواند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود: هركس در شب عرفه اين تسبيحات ده گانه را هزار مرتبه بخواند، هر حاجتى از خداوند بخواهد، جز خواسته اى كه گناه باشد، برآورده مى شود:

سُبْحانَ مَنْ فِى السَّماءِ عَرْشُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الاَْرْضِ سَطْوَتُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الْبَحْرِ سَبيلُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى النّارِ سُلْطانُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الْقُبُورِ قَضاؤُهُ، سُبْحانَ الَّذِي فِى الْهَواءِ اَمْرُهُ، سُبْحانَ الَّذِي رَفَعَ السَّماءَ، سُبْحانَ الَّذِي وَضَعَ الاَْرْضَ، سُبْحانَ مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ إلاّ إِلَيْهِ. (3)

  • زيارت امام حسين (عليه السلام). در روايتى امام باقر (عليه السلام) فرمود: هر كس در شب عرفه امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند و تا روز عيد در آن جا بماند، خداوند او را از گرفتارى و مشكلات آن سال محفوظ بدارد. (4)
  • دعايى را كه در اعمال شب جمعه و روز عرفه نيز وارد شده است بخواند كه در اعمال شب جمعه (صفحه 966) خواهد آمد و ابتداى آن چنين است: أللّهُمّ مَن تَعَبَّأَ وَ تَهَيَّأَ وَ أَعَدَّ. (5)

پی نوشت:

  1. همان مدرك.
  2. اقبال، صفحه 325.
  3. همان مدرك، صفحه 329.
  4. اقبال، صفحه 330.
  5. مصباح المتهجّد، صفحه 269.

 روز نهم (روز عرفه)

مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گويد: روز عرفه از اعياد بزرگ اسلامى است و كسى كه بتواند اين روز را در «عرفات» باشد، توفيق بزرگى دارد. اين روز اعمال و دعاهاى فراوانى دارد و بهترين عمل در اين روز، دعا است. (1)

اين روز، براى تقويت معرفت الهى، و رابطه عميق تر با حضرت حق و شناخت صفات جمال و جلال پروردگار، بسيار مناسب و مغتنم است.

مرحوم «علاّمه مجلسى» مى گويد: روز عرفه از اعياد بزرگ اسلامى است و كسى كه بتواند اين روز را در «عرفات» باشد، توفيق بزرگى دارد. اين روز اعمال و دعاهاى فراوانى دارد و بهترين عمل در اين روز، دعا است. (1)

اين روز، بويژه براى كسانى كه در سرزمين پرخاطره و انسان ساز «عرفات» باشند و در مناسك حج شركت داشته باشند، سعادت مضاعف خواهد بود; آنان كه در لباس سفيد احرام، با قلبى مملوّ از عشق خداوند، دعاى عرفه امام حسين (عليه السلام) را در سرزمين عرفات زمزمه مى كنند، از اين زلال معرفت ناب، بيش از ديگران سيراب مى شوند.

امام باقر (عليه السلام) از امام زين العابدين (عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در روز عرفه جمعى را مشاهده كرد كه دست نياز به سوى مردم دراز كرده و كمك مى خواستند! حضرت فرمود: واى بر شما! آيا از غير خدا در اين روز حاجت مى طلبيد در حالى كه در اين روز اميد مى رود كه فضل خداوند حتّى شامل بچّه هايى شود كه در شكم مادرانند. (2) در روز عرفه، مخصوصاً دعا براى مؤمنان و دوستان بسيار سفارش شده است. چه آنان كه زنده اند و چه كسانى كه از دنيا رفته اند. (3)

از ابراهيم بن هاشم كه از بزرگان شيعه است چنين نقل شده كه: «عبد اللّه بن جندب» را در سرزمين عرفات ديدم كه در روز عرفه، غرق در دعا و راز و نياز بود. دست هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده بود و اشك از چشمانش سرازير بود، و فراوان گريه مى كرد; در پايان نزد او رفتم و گفتم: وقوف و عبادت هيچ كس را مثل تو نديدم. گفت به خدا سوگند! فقط براى برادران مؤمن دعا كردم، زيرا از امام موسى كاظم (عليه السلام) شنيدم كه فرمود: هر كس براى برادران مؤمن خود دعا كند، از عرش ندا مى رسد كه صدهزار برابر آن براى خود تو خواهد بود، و من نخواستم از صد هزار برابر دعاى فرشتگان كه يقيناً مستجاب است، دست بردارم! و براى خودم دعا كنم كه نمى دانم مستجاب خواهد شد يا خير!(4)

اعمال روز عرفه:

  • روزه گرفتن; كه پاداش فراوانى دارد. ولى اگر روزه در آن روز سبب ضعف و ناتوانى جهت دعا و انجام اعمال و عبادات روز عرفه شود ترك آن بهتر است!(5) (البتّه روزه مربوط به كسانى است كه در وطن هستند يا قصد اقامت ده روز كرده اند).
  • غسل كردن قبل از غروب آفتاب. (6)
  • زيارت امام حسين (عليه السلام)، كه زيارت آن حضرت در روز عرفه طبق روايتى از امام صادق (عليه السلام) پاداش حج و عمره بسيار، و جهاد فراوان دارد. (7)

در روايت ديگرى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است كه خداوند در روز عرفه، توجّه خاصّى به زائران قبر امام حسين (عليه السلام) دارد، حاجاتشان را برآورده مى سازد و گناهانشان را مى آمرزد. (8)

در حديث ديگرى از سه امام بزرگوار، حضرت امام صادق و امام كاظم و امام رضا (عليهم السلام) آمده است كه هر كس روز عرفه به زيارت امام حسين (عليه السلام) برود، خداوند او را با ايمان محكم همراه با اطمينان باز مى گرداند. (9)

به هر حال، همان گونه كه «سيّد بن طاووس»، در «اقبال» فرموده است: احاديث در فضيلت زيارت امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه، متواتر است. (10) به همين دليل سيل مشتاقان در اين روز به سوى مرقد آن حضرت سرازير مى شود.

زيارت مخصوص امام حسين (عليه السلام) در روز عرفه، در بخش زيارات (صفحه 423) ذكر شد.

  • پس از نماز عصر، و قبل از آن كه دعاهاى روز عرفه را بخواند، دو ركعت نماز در زير آسمان، بجا آورد و به گناهان و خطاهاى خود اعتراف كند، كه امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس چنين كند، پاداش كسانى كه در سرزمين عرفاتند، را خواهد داشت و گناهانش آمرزيده گردد. (11)

مرحوم «شيخ كفعمى» كيفيّت نماز را اين گونه آورده است: پس از آن كه نماز ظهر و عصر را با ركوع و سجود نيكو، بجا آوردى، دو ركعت نماز بخوان; در ركعت اوّل بعد از سوره حمد، سوره توحيد (قل هو اللّه احد) و در ركعت دوم، پس از سوره حمد، سوره قُل يا اَيُّهَا الْكافِرُون را بخوان. بعد از آن نيز چهار ركعت نماز بگزار (هر دو ركعت به يك سلام). و در هر ركعت بعد از سوره حمد، پنجاه مرتبه سوره توحيد را بخوان (كه نماز اميرالمؤمنين نيز به همين صورت است) آنگاه اين تسبيحات را كه از رسول خدا نقل شده است و «سيّدبن طاووس» آن را در «اقبال» آورده، بخوان:

سُبْحانَ مَنْ فِى السَّماءِ عَرْشُهُ... (اين تسبيحات را در اعمال شب عرفه ذكر كرديم).

آنگاه صد مرتبه بگو: سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَكْبَرُ.

و صد مرتبه سوره قُل هُوَ اللّهُ أحَد را بخوان.

صد مرتبه آية الكرسى.

صد مرتبه صلوات بر محمّد و آل محمّد.

ده مرتبه لااِلـهَ اِلاَّ اللهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، يُحْيى وَيُميتُ، وَيُميتُ وَيُحْيى، وَهُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ، وَهُوَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ.

ده مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذى لا اِلـهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ، وَاَتُوبُ اِلَيْهِ.

ده مرتبه يا اَللهُ ـ ده مرتبه يا رَحْمنُ ـ ده مرتبه يا رَحيمُ ـ ده مرتبه يا بَديعَ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ ـ ده مرتبه يا حَىُّ يا قَيُّومُ ـ ده مرتبه يا حَنّانُ يا مَنّانُ ـ ده مرتبه يا لا اِلـهَ اِلاَّ اَنْتَ ـ ده مرتبه آمينَ.

پس آنگاه بگو: اَللّـهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ يا مَنْ هُوَ اَقْرَبُ اِلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، يا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الاَْعْلى وَ بِالاُْفُقِ الْمُبينِ، يا مَنْ هُوَ الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى، يا مَنْ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْءٌ، وَ هُوَ السَّميعُ الْبَصيرُ، اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد.

آنگاه حاجت خود را از خداوند طلب كن كه برآورده خواهد شد، ان شاءاللّه. (12)

(دعاى كوتاه بالا دعاى بسيار پرمحتوايى است كه سزاوار است انسان هر زمان كه حال دعا پيدا كند از آن بهره گيرد و همچنين در قنوت هاى نماز مى توان از آن استفاده كرد; دعايى است كه جمله هاى آن غالباً از آيات قرآن گرفته شده و صفات جمال و جلال خداوند در آن منعكس است).

مرحوم «كفعمى» در ادامه مى افزايد: پس از آن اين صلوات را بخوان; امام صادق (عليه السلام) فرمود: هر كس بخواهد محمّد و آل محمّد را با صلوات بر آنان مسرور و خشنود سازد، اين صلوات را بخواند (13): اَللّهُمَّ يا اَجْوَدَ مَنْ اَعْطى، وَيا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ، وَيا اَرْحَمَ مَنِ اسْتُرْحِمَ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى الاَْوَّلينَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى الاْخِرينَ، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى الْمَلاَِ الاَْعْلى، وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِهِ فِى الْمُرْسَلينَ، اَللّهُمَّ اَعْطِ مُحَمَّداً وَ آلَهُ الْوَسيلَةَ وَ الْفَضيلَةَ، وَالشَّرَفَ وَ الرِّفْعَةَ وَ الدَّرَجَةَ الْكَبيرَةَ، اَللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ اَرَهُ، فَلا تَحْرِمْنى فِى الْقِيمَةِ رُؤْيَتَهُ، وَ ارْزُقْنى صُحْبَتَهُ، وَتَوَفَّنى عَلى مِلَّتِهِ، وَ اسْقِنى مِنْ حَوْضِهِ مَشْرَباً رَوِيّاً سآئِغاً هَنيئاً، لا اَظْمَأُ بَعْدَهُ اَبَداً، اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَديرٌ، اَللّهُمَّ اِنّى آمَنْتُ بِمُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَلَمْ اَرَهُ، فَعَرِّفْنى فِى الْجِنانِ وَجْهَهُ، اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مُحَمَّداً صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ مِنّى، تَحِيَّةً كَثيرَةً وَسَلاماً.

آنگاه دعاى «امّ داوود» را بخوان (كه در اعمال نيمه ماه رجب ـ صفحه 647 ـ گذشت). سپس اين تسبيحات را كه پاداش فراوانى دارد، بخوان: سُبْحانَ اللهِ قَبْلَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ بَعْدَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ مَعَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ يَبْقى رَبُّنا و يَفْنى كُلُّ أَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً قَبْلَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً بَعْدَ كُلِّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً مَعَ كُلِّ اَحَد، وَسُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً يَفْضُلُ تَسْبيحَ الْمُسَبِّحينَ فَضْلاً كَثيراً لِرَبِّنَا الْباقى وَيَفْنى كُلُّ اَحَد، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً لا يُحْصى وَ لا يُدْرى وَ لا يُنْسى، وَ لا يَبْلى وَ لا يَفْنى وَ لَيْسَ لَهُ مُنْتَهى، وَ سُبْحانَ اللهِ تَسْبيحاً يَدُومُ بِدَوامِهِ، وَ يَبْقى بِبَقآئِهِ فى سِنِى الْعالَمينَ، وَ شُهُورِ الدُّهُورِ، وَ اَيّامِ الدُّنْيا وَ ساعاتِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ، وَ سُبْحانَ اللهِ اَبَدَ الاَْبَدِ، وَمَعَ الاَْبَدِ مِمّا لا يُحْصيهِ الْعَدَدُ، وَ لا يُفْنيهِ الاَْمَدُ، وَ لا يَقْطَعُهُ الاَْبَدُ، وَتَبارَكَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقينَ.

بار ديگر همين دعا را بخوان، ولى بجاى سُبْحانَ اللّهِ قَبْلَ كلِّ أَحَد، بگو: وَ الْحَمْدُ لِلّه قَبْلَ كُلِّ اَحَد، و هر جا كه كلمه سُبْحانَ اللّه دارد; به جاى آن اَلْحَمدُ لِلّه بگو و دعا را تا آخر بخوان.

 براى بار سوم از ابتدا شروع كن ولى اين بار به جاى سُبْحانَ اللّهِ، بگو: لا إِلهَ إلاّ اللّه. مثلاً بگو: لا إله إلاّ اللّه قَبْلَ كُلِّ أَحَد...

در مرتبه چهارم، دعا را از ابتدا شروع كن و تا آخر بخوان، ولى به جاى سبحان اللّه بگو أللّه اكبر. مثلاً مى گويى: أللّه أكبر قَبلَ كلِّ أحد...

سپس دعاى أللّهُمَّ مَنْ تَعَبَّأ وَ تَهَيَّأَ را بخوان (كه در اعمال شب جمعه، صفحه 966 خواهد آمد). (14)

آنگاه با نهايت خشوع و فروتنى، دعاى چهل و هفتم «صحيفه سجّاديّه» را بخوان كه بسيار دعاى گران قدر و ارزشمندى است. (15)

  • دعاى معروف عرفه

از جمله دعاهايى كه خواندنش در روز عرفه سفارش شده است دعاى معروف و مشهور سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) است كه ازمحتواى بسيارباارزش وبى نظيرى برخورداراست; اين دعاى پرفيض، گنجينه اى از معارف اسلامى است كه راه خداشناسى و توبه و بازگشت به او را، به هر خداجوى مسلمانى مى آموزد، و روح را به بالاترين اوج معرفت، مى رساند; مى توان گفت يك دوره عرفان اسلامى در آن درج است.

بشر و بشير (16) از فرزندان «غالب اسدى» روايت كرده اند كه: عصر روز «عرفه» در سرزمين «عرفات» خدمت امام حسين (عليه السلام) بوديم كه آن حضرت با گروهى از اهل بيت و شيعيان خود، در نهايت خشوع و فروتنى، از خيمه خويش بيرون آمدند و در قسمت چپ كوه [= جبل الرحمه، كوه معروفى است در وسط عرفات] رو به سوى كعبه ايستادند و همانند فقير و نيازمندى كه چيزى طلب كند، دست ها را در برابر صورت گرفتند و اين دعا را خواندند: (17)

  • در پايان روز عرفه اين دعا را بخوان: يا رَبِّ إنَّ ذُنُوبى لا تَضُرُّكَ، وَاِنَّ مَغْفِرَتَكَ لى لا تَنْقُصُكَ، فَاَعْطِنى ما لا يَنْقُصُكَ، وَاغْفِرْ لى ما لايَضُــرُّكَ. (27)

همچنين بخوان: اَللّهُمَّ لا تَحْرِمْنى خَيْرَ ما عِنْدَكَ لِشَرِّ ما عِنْدى، فَاِنْ اَنْتَ لَمْ تَرْحَمْنى بِتَعَبى وَنَصَبى، فَلا تَحْرِمْنى اَجْرَ الْمُصابِ عَلى مُصيبَتِهِ. (28)

  • به هنگام غروب روز عرفه، دعاى عشرات را بخوان كه در بخش دعاهاى معروف (صفحه 108) گذشت. اين دعا كه خواندنش در هر صبح و شام مستحب است، آن را در پايان روز عرفه نيز بخوان.

مرحوم «سيّد بن طاووس» در اعمال روز عرفه، اين دعا را ذكر كرده است. (29)

پی نوشت:

  1. زاد المعاد، صفحه 256.
  2. خصال، جلد 2، صفحه 517، حديث 4.
  3. زادالمعاد، صفحه 256.
  4. زاد المعاد، صفحه 330.
  5. همان مدرك، صفحه 258 و مصباح كفعمى، صفحه 661.
  6. مصباح كفعمى، صفحه 661.
  7. مصباح المتهجّد، صفحه 715.
  8. همان مدرك.
  9. بحارالانوار، جلد 98، صفحه 86، حديث 8.
  10. اقبال، صفحه 332.
  11. زاد المعاد، صفحه 258.
  12. مصباح كفعمى، صفحه 661.
  13. همان مدرك، صفحه 423.
  14. مصباح كفعمى، صفحه 662.
  15. همان مدرك، صفحه 671.
  16. اين دو تن را از اصحاب امام حسين (عليه السلام) به شمار آورده اند و برخى از علماى «علم رجال» بشر بن غالب اسدى را از اصحاب

صفحه 301

اميرمؤمنان، امام حسن، امام حسين و امام سجاد (عليهم السلام) دانسته اند (معجم رجال الحديث، جلد 4، صفحه 227).

  1. اين دعا را سيّد بن طاووس در اقبال، صفحه 339 و شيخ كفعمى در بلدالامين، صفحه 251 و علاّمه مجلسى در بحارالانوار، جلد 95، صفحه 216 آورده اند و ما آن را مطابق نسخه متداول كه با آنچه در بلدالامين است، تفاوت اندكى دارد، نقل مى كنيم.
  2. همان مدرك، صفحه 420.
  3. اقبال، صفحه 420.
  4. همان مدرك، صفحه 417.

 شب دهم

اعمال اين شب عبارت است از:

  • احياى شب دهم ذى الحجّه كه از شب هاى بابركت و ارزشمندى است. نقل شده است كه حضرت امير مؤمنان على (عليه السلام) اين شب را احيا مى داشت. (1)
  • غسل كردن در اين شب مستحب است. (2)
  • در اين شب زيارت امام حسين (عليه السلام) مستحب است، و در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه هر كس در چنين شبى امام حسين (عليه السلام) را زيارت كند، گناهانش آمرزيده مى شود. (3)
  • در اين شب اين دعا را بخواند: يا دائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ، يا باسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ، يا صاحِبَ الْمَواهِبِ السَّنَيِّةِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرى سَجِيَّةً، وَ اغْفِرْ لَنا يا ذَالْعُلى فى هذِهِ الْعَشِيَّةِ. (4)

پی نوشت:

  1. همان مدرك، صفحه 421.
  2. زادالمعاد، صفحه 319.
  3. اقبال، صفحه 421.
  4. مصباح كفعمى، صفحه 647.

 روز عيد غدير (روز هيجدهم)

فضيلت اين روز: روز هيجدهم ذى الحجّه، يادآور روز مهمّى در تاريخ است. روزى است كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) پس از انجام حج در سال دهم هجرى به هنگام مراجعت به مدينه، مردم را در وادى «غدير» جمع كرد و فرمان خدا يعنى نصب على (عليه السلام) به امامت و ولايت بر امّت را به آنان ابلاغ كرد. و آن جا بود كه آيه (اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى، وَ رَضيتُ لَكُمُ الاْسْلامَ دِيناً)(1) نازل شد. و خداوند با برگزيدن على (عليه السلام) به امامت امّت، دين اسلام را كامل گردانيد و دشمنان را نااميد و مأيوس ساخت. اين روز را بايد به حق از عظيم ترين اعياد ناميد، همان گونه كه در روايات بر اهمّيّت فراوان اين روز و برترى آن بر ساير اعياد تأكيد شده است.

در روايتى از امام رضا (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «روز قيامت، چهار روز را كه زينت بسته اند به نزد عرش الهى آورند: روز عيد اضحى (قربان) روز عيد فطر، روز جمعه و روز عيد غدير. ولى در آن ميان، روز عيد غدير، از نظر زيبايى، مانند ماه است ميان ستارگان». (2)

در همان روايت، از اين روز، به عنوان «عيد اكبر» ياد شده است; روزى كه گناهان شيعيان (توبه كار) امير مؤمنان (عليه السلام) بخشيده مى شود و اين روز، روز شادى و سرور است، روزى است كه در آن تبسّم بر چهره مؤمنان نقش مى بندد. (3)

در روايت ديگرى آمده است كه از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: آيا براى مسلمانان غير از عيد فطر و عيد اضحى (قربان) عيد ديگرى نيز وجود دارد؟ فرمود: آرى. عيدى كه از آن دو روز، باعظمت تر و شريفتر است، و آن روزى است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)، على (عليه السلام) را براى امامت امّت نصب فرمود و در روايت ديگر فرمود: آن روز هيجدهم ذى الحجّه است. (4)

بهر حال، شايسته است در اين روز مسلمانان با تشكيل مجالس جشن و سرور و مديحه سرايى و سخنرانى درباره روز عيد غدير و مسأله امامت امّت و مناقب و فضايل امير مؤمنان (عليه السلام)، آن را گرامى بدارند و فرزندان و جوانان و نوجوانان خود را با مسأله ولايت امير مؤمنان على (عليه السلام) و منابع آن از كتاب و سنّت و تاريخ آشناتر سازند.

 اعمال روز عيد غدير:

روزه گرفتن است كه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) روزه در چنين روزى برابر روزه شصت ماه شمرده شده! و در روايتى روزه روز غدير خم كفّاره شصت سال است. (5) مرحوم «شيخ كفعمى» در «بلدالامين» غسل اين روز را مستحب دانسته است. (6)

در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است كه فرمود: اين روز، روز عبادت است و روز اطعام و نيكى كردن و احسان به برادران دينى است. (7)

در روايت ديگرى امام رضا (عليه السلام) فرمود: كسى كه در اين روز، به خانواده و برادران مؤمن خود، توسعه در رزق و بخششها و انفاق ها دهد خداوند روزى او را زياد مى گرداند. (8)

زيارت امير مؤمنان على (عليه السلام) در اين روز بسيار بافضيلت است.

در روايتى از ابن ابى نصر (يكى از ياران برجسته امام رضا (عليه السلام)) نقل شده است كه حضرت به وى فرمود: هرجا كه هستى سعى كن در روز عيد غدير، خود را به كنار قبر مطهّر اميرمؤمنان (عليه السلام)

 برسانى، چراكه در اين روز خداوند گناهان بسيارى از مردان و زنان مسلمان را مى بخشد و دو برابر كسانى كه خداوند آنها را در ماه رمضان و شب قدر و شب عيد فطر از دوزخ آزاد مى كند، در چنين روزى از آتش جهنّم رهايى مى دهد!(9)

براى امير مؤمنان (عليه السلام) در اين روز زيارت هايى نقل شده است كه معروفترين آن، زيارت معروف «امين الله» است كه در بخش زيارات (صفحه 260) گذشت و مى توان آن را از نزديك و يا از راه دور، خطاب به اميرمؤمنان (عليه السلام) خواند و همچنين زيارت مخصوصه اميرمؤمنان در روز عيد غدير كه در صفحه 280 گذشت.

امام رضا (عليه السلام) فرمود: در چنين روزى كه روز عيد و تبريك گفتن به يكديگر است، مناسب است مؤمنان وقتى به يكديگر مى رسند اين جملات را بگويند: اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَالاَْئِمَّة عَلَيْهِمُ السَّلامُ. (10)

در چنين روزى وقتى برادر مؤمنت را ملاقات كردى بگو: اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى اَكْرَمَنا بِهذَا الْيَوْمِ، وَجَعَلَنا مِنَ الْمُؤْمِنينَ، وَجَعَلَنا مِنَ الْمُوفينَ بِعَهْدِهِ اِلَيْنا، وَميثاقِهِ الَّذى واثَقَنا بِهِ، مِنْ وِلايَةِ وُلاةِ اَمْرِهِ، وَالْقُوّامِ بِقِسْطِهِ، وَلَمْ يَجْعَلْنا مِنَ الْجاحِدينَ وَالْمُكَذِّبينَ بِيَوْمِ الدّينِ. (11)

دعاى ندبه را در اين روز بخواند (12).

مرحوم «سيّد بن طاووس» به سند صحيح از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه در روز غدير، دو ركعت نماز بخوان، پس از نماز به سجده برو و صد مرتبه خدا را شكر كن (مثلاً بگو: شكراً لِلّه) و سر از سجده بردار و اين دعا را بخوان: اَللّـهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُكَ بِاَنَّ لَكَ الْحَمْدَ، وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ ...

پس از پايان دعا، بار ديگر به سجده برو و صد مرتبه الحمد لله و صد مرتبه شكراً للهِ بگو.

امام (عليه السلام) در ادامه فرمود: هر كس كه اين عمل را بجا آورد، پاداش كسى را دارد كه در روز غدير، نزد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بوده و با آن حضرت بيعت كرده است. (13) (مرحوم محدّث قمى مى گويد: بهتر است كه اين نماز نزديك ظهر انجام شود كه مقارن نصب حضرت على (عليه السلام) به خلافت بوده است).

از «شيخ مفيد»(رحمه الله) نقل شده است كه اين دعا را در روز «غدير» مى خوانى: اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد نَبِيِّكَ، وَعَلِىٍّ وَلِيِّكَ، وَالشَّاْنِ وَالْقَدْرِ...(14)

10ـ به سبب عظمت روز «غدير» و مباركى و ميمنت آن، مناسب است كه برادران مؤمن، با يكديگر در اين روز، عقد اخوّت و برادرى بخوانند و پيوند برادرى و همكارى را ميان خويش عميق تر سازند.

مرحوم «حاجى نورى» در «مستدرك الوسائل» مى گويد: دست راست خود را بر دست راست برادر مؤمن خود بگذار و بگو: واخَيْتُكَ فِى اللهِ، وَصافَيْتُكَ فِى اللهِ، وَصافَحْتُكَ فِى اللهِ، وَعاهَدْتُ اللهَ وَمَلائِكَتَهُ وَكُتُبَهُ وَرُسُلَهُ وَاَنْبِيآئَهُ، وَالاَْئِمَّةَ الْمَعْصُومينَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ، عَلى اَنّى اِنْ كُنْتُ مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ وَ الشَّفاعَةِ، وَاُذِنَ لى بِاَنْ اَدْخُلَ الْجَنَّةَ، لا اَدْخُلُها اِلاّ وَاَنْتَ مَعى. آنگاه برادر مؤمن مى گويد: قَبِلْتُ. آنگاه بگو: اَسْقَطْتُ عَنْكَ جَميعَ حُقُوقِ الاُْخُوَّةِ، ما خَلاَ الشَّفاعَةَ وَ الدُّعآءَ وَ الزِّيارَةَ. (15)

در اين صورت، وقتى كه طرف مقابل قبول كرد، برادر معنوى يكديگر خواهند شد و چون وظيفه اخوّت بسيار سنگين است، همه حقوق برادرى را جز زيارت، دعا و شفاعت به يكديگر مى بخشند.

 پی نوشت:

  1. سوره مائده، آيه 3.
  2. زادالمعاد، صفحه 323 و اقبال، صفحه 464.
  3. زاد المعاد، صفحه 324 و اقبال، صفحه 464.
  4. مصباح المتهجّد، صفحه 736.
  5. اقبال، صفحه 465.
  6. بلدالامين، صفحه 259.
  7. زادالمعاد، صفحه 327.
  8. همان مدرك، صفحه 324.
  9. اقبال، صفحه 468.
  10. اقبال، صفحه 464.
  11. بلدالامين، صفحه 263. در اقبال (صفحه 476) همين دعا با اندكى تفاوت، از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است.
  12. مرحوم سيّد بن طاووس در اعمال روز عيد فطر، دعاى ندبه را ذكر كرده و گفته است: اين دعا را در عيدهاى چهارگانه مى خوانند (اقبال، صفحه 295).
  13. اقبال، صفحه 472 و بحارالانوار، جلد 95، صفحه 298.
  14. بحارالانوار، جلد 95، صفحه 319 و اقبال، صفحه 492 (با اندكى تفاوت).
  15. مستدرك الوسائل، جلد 6، صفحه 279، حديث 6843.

 روز بيست و چهارم (روز خاتم بخشى على (ع) و روز مباهله)

بيست و چهارم ماه ذى الحجّه، يادآورِ دو خاطره مهمّ تاريخى در اسلام است:

  • روزى است كه امير مؤمنان على (عليه السلام) در آن روز، در حال ركوع انگشتر خود را به سائل فقير عنايت كرد; اين عمل خالصانه و ايثارگرانه امير مؤمنان (عليه السلام) بقدرى پرارزش بود كه آيه 55 سوره مائده در شأن آن نازل شد: «(إنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنوُا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ); سرپرست و ولىّ شما تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده اند; همانها كه نماز را برپا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند!»(1)

جا دارد كه مؤمنان با يادآورى اين خاطره مهم و تفسير آيه شريفه، و ذكر مناقب و فضايل اميرمؤمنان (عليه السلام) اين روز را گرامى دارند و خود نيز در تصدّق و انفاق به فقرا و نيازمندان، به آن حضرت تأسّى جويند.

  • واقعه مهمّ ديگر «مباهله» رسول خدا با مسيحيان نجران است. (2)

پس از گفتگوى فراوان نصاراى نجران با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) درباره حضرت مسيح (عليه السلام) سرانجام علماى نصارا از پذيرفتن حق خوددارى كردند و كار به مباهله كشيده شد. (مباهله يعنى نفرين كردن دو نفر نسبت به يكديگر كه هركس ناحق مى گويد گرفتار مجازات الهى شود).

 براين امر توافق شد كه در چنين روزى مسيحيان نجران با رسول خدا «مباهله» نمايند و نفرين كنند كه هر گروه و جمعيّتى كه ناحق مى گويد، رسوا و مجازات شود.

خداوند طبق آيه 61 سوره آل عمران به پيغمبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: «(فَمَنْ حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْنائَكُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُم وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكاذبِينَ); هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره حضرت مسيح (عليه السلام)) به تو رسيده، كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را; ما زنان خويش را دعوت نماييم شما هم زنان خود را; ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود; آنگاه مباهله كنيم; و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».

پيرو اين دستور الهى، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در حالى كه فرزندش حسين (عليه السلام) را در آغوش داشت و دست حسن (عليه السلام) را در دست گرفته بود و على و فاطمه (عليهما السلام) نيز همراه او بودند، به سمت محلّ مباهله حركت كرد. نصارا، چون چنين جمعيّتى و نشانه هايى را از نزديك شدن كيفر الهى ديدند، وحشت كردند و از «مباهله» منصرف شدند و حاضر به پذيرفتن جزيه گرديدند. (3)

اين داستان نشانه ديگرى از عظمت اهل بيت (عليهم السلام) و حقّانيّت رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و دين اسلام است. بنابراين، بسيار شايسته است مسلمانان در چنين روزى، با يادآورى و آگاهى بيشتر از اين جريان، عظمت و بزرگى رسول خدا و اهل بيت پاكش را به خاطر آورند و بر معرفت خويش نسبت به آنان بيفزايند، و به شكرانه آن به نيازمندان انفاق كنند.

به هر حال، اين روز، روز باعظمتى است كه چند عمل براى آن نقل شده است:

1ـ اين روز را به شكرانه اين بركات بزرگ، روزه بدارد. (4)

2ـ غسل كند و بهترين لباسش را بپوشد و خود را معطّر نمايد. (5)

3ـ نيم ساعت قبل از ظهر، دو ركعت نماز بخواند; در هر ركعتى يك مرتبه سوره «حمد» و ده بار سوره «قل هو اللّه احد»، ده بار «آية الكرسى» و ده بار سوره «انّا انزلناه» را بخواند.

در روايتى از امام صادق (عليه السلام) براى اين نماز پاداش فراوانى ذكر شده است. (6)

4ـ دعاى روز «مباهله» را بخواند كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است و آن چنين است: اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ بِاَبْهاهُ ...(7)

پی نوشت:

  1. اقبال، صفحه 525.
  2. همان مدرك، صفحه 496 و صفحه 515 و مصباح المتهجّد، صفحه 759.
  3. براى آگاهى بيشتر از داستان مباهله و كتب فراوانى كه آن را نقل كرده اند، به تفسير نمونه، جلد 2، صفحه 437 به بعد (ذيل تفسير آيه 61 سوره آل عمران) مراجعه كنيد.
  4. اقبال، صفحه 515.
  5. همان مدرك.
  6. مصباح المتهجّد، صفحه 758.
  7. مصباح المتهجّد، صفحه 759.

روز بيست و پنجم (روز نزول سوره هل أتى)

روز بيست و پنجم ماه ذى الحجّه، روزى است كه سوره «هل اتى» در آن روز نازل شد. (1)

در شأن نزول اين سوره جمع زيادى از علماى شيعه و سنّى نقل كرده اند كه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) بيمار شدند و پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عيادتشان آمد و به على (عليه السلام) فرمود: چه خوب است براى شفاى آنان نذرى كنى.

روز بيست و پنجم ماه ذى الحجّه، روزى است كه سوره «هل اتى» در آن روز نازل شد. (1)

در شأن نزول اين سوره جمع زيادى از علماى شيعه و سنّى نقل كرده اند كه امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) بيمار شدند و پيامبر (صلى الله عليه وآله) به عيادتشان آمد و به على (عليه السلام) فرمود: چه خوب است براى شفاى آنان نذرى كنى.

حضرت على (عليه السلام) و حضرت فاطمه (عليها السلام) و فضّه براى شفاى آنان سه روز روزه نذر كردند.

وقتى كه حسنين (عليهما السلام) شفا يافتند، آنان براى اداى نذر روزه گرفتند - و مطابق برخى از روايات حسنين (عليهما السلام) نيز روزه گرفتند ـ در حالى كه از نظر موادّ غذايى در زحمت بودند. به هنگام افطار كه مقدارى نان را براى افطار آماده كرده بودند، صداى مسكينى را شنيدند كه تقاضاى كمك داشت. على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و فضّه و حسن و حسين (عليهما السلام) نان خود را به آن مسكين دادند و خود در آن شب جز آب ننوشيدند.

غروب فردا نيز به هنگام افطار يتيمى اظهار نياز كرد و بار ديگر جريان شب گذشته تكرار شد و آنان با مقدارى آب افطار كردند.

روز سوم نيز به هنگام غروب اسيرى به در خانه آنان آمد و آن خانواده كرامت و بزرگوارى و ايثار، از سهم نان خود گذشتند و آن را به اسير دادند.

فردا على (عليه السلام) دست حسن و حسين را گرفت و خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) آمد، چشم پيامبر به بچّه ها افتاد كه از شدّت گرسنگى مى لرزيدند; علّت را جويا شد و على (عليه السلام) ماجرا را تعريف كرد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) ناراحت شد و با هم به منزل حضرت زهرا (عليها السلام) آمدند، در اين حال جبرئيل فرود آمد و سوره هل أتى (انسان) را از جانب خداوند آورد. در اين سوره از ايثار توأم با اخلاص اهل بيت (عليهم السلام) به عظمت و بزرگى زياد ياد شده است. (2)

براى اين روز اعمالى ذكر شده است:

  • مرحوم «سيّد بن طاووس» از «شيخ مفيد» نقل مى كند كه مستحب است در چنين روزى روزه بگيرند، زيرا در چنين روزى خداوند فضيلت و برترى اهل بيت رسول خدا را آشكار ساخت. (3)
  • در شب بيست و پنجم و روز بيست و پنجم براى تأسّى به آن بزرگواران انفاق و اطعام و صدقه دادن به فقرا مناسب است. (4)
  • مناسب است در اين روز غسل زيارت انجام دهند و ائمّه (عليهم السلام) را زيارت كنند مخصوصاً خواندن زيارت جامعه در اين روز مناسب است. (5)

پی نوشت:

  1. همان مدرك، صفحه 770 و اقبال صفحه 529.
  2. براى آگاهى بيشتر و تفسير آيات موردنظر به تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 343 به بعد (ذيل تفسير سوره انسان) مراجعه كنيد.
  3. اقبال، صفحه 529.
  4. همان مدرك.
  5. زادالمعاد، صفحه 368.

 روز آخر ذى الحجّه

اين روز، روز آخر سال اسلامى قمرى است. لذا مرحوم «سيّدبن طاووس» نقل كرده است كه در اين روز، دو ركعت نماز مى خوانى و در هر ركعت، يك مرتبه سوره «حمد» و ده مرتبه سوره «قل هو اللّه» و ده مرتبه «آية الكرسى» را مى خوانى و پس از نماز مى گويى:

اين روز، روز آخر سال اسلامى قمرى است. لذا مرحوم «سيّدبن طاووس» نقل كرده است كه در اين روز، دو ركعت نماز مى خوانى و در هر ركعت، يك مرتبه سوره «حمد» و ده مرتبه سوره «قل هو اللّه» و ده مرتبه «آية الكرسى» را مى خوانى و پس از نماز مى گويى: اَللّهُمَّ ما عَمِلْتُ فى هذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَل نَهَيْتَنى عَنْهُ وَلَمْ تَرْضَهُ، وَنَسيتُهُ وَلَمْ تَنْسَهُ، وَدَعَوْتَنى اِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرائى عَلَيْكَ، اَللّهُمَّ فَاِنّى اَسْتَغْفِرُكَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لى، وَما عَمِلْتُ مِنْ عَمَل يُقَرِّبُنى اِلَيْكَ فَاقْبَلْهُ مِنّى، وَلا تَقْطَعْ رَجآئى مِنْكَ ياكَريمُ.

وقتى چنين كردى شيطان مى گويد: واى بر من! هرچه در مدّت اين سال زحمت كشيدم (و او را وسوسه كردم) با اين عمل، همه را از بين برد و سالش را به خير پايان داد!(1)

  1. اقبال، صفحه 530.
  • 1
  • 2

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی