خداوند، اسماء و صفات

ذات خداوند

پرسشپاسخ
چرا انسان از تفکّر درباره ذات خدا نهی شده است؟در شناخت باید به این قاعده کلّی توجّه داشته باشیم که:
آنچه در دسترس ابزار ادراکی(حس و عقل) هست، انسان توانایی شناخت آن را دارد. امّا حقیقت و کنه هستی خارج از دسترس بودن ابزار ادراکی است و به همین جهت قابل شناخت تجربی و عقلی نیست.
توضیح این که؛ انسان در صورتی قادر به تفکّر درباره چیزی است که آن چیز را به وسیله حدود و اندازه هایش در ذهن تصوّر نماید. اساساً به تصوّر آمدن یک چیز و تفکّر کردن درباره آن با محدود کردن به حدود و قیود و ویژگی های آن صورت می گیرد. و از آنجا که ذات خداوند از هر حد و اندازه ای بیرون است، تحت احاطه فکر در نمی آید و تفکّر درباره کنه ذات خداوند امری ناممکن برای انسان به شمار می رود و جز تحیّر و پریشانی فکری نتیجه دیگری نخواهد داشت.
انسان با تفکّر در آیات و خلقت های شگفت انگیز خداوند جلوه های صفات و اسمای حسنای خداوند را باید ملاحظه کند و از این طریق بر معرفت و شناخت و ایمان خود بیفزاید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
آیا می توان به شناخت ذات خداوند دست یافت؟انسان نمی تواند به کنه ذات الهی شناخت پیدا کند چون لازمه آن احاطه و هم و فکر به خداوند است. و چیزی که فکر بر آن احاطه پیدا می کند محدود است و حال آنکه خداوند نامحدود است بنابراین، آنچه که به تصور درآمده مخلوق فکر است. بلی، با پیمودن طریق عقلی انسان می تواند تا حد چشم گیری به معرفت دست پیدا کند. ولی راه دیگری برای شناخت و معرفت هست و آن پیمودن طریق عبودیت خداوند و پیشرفت در این راه است که با عمل به وظائف عبودیت به طور کامل، خداوند انسان را به مرحله کامل تری از معرفت(معرفت شهودی) می رساند.
چنانچه در دعای عرفه منسوب به امام حسین«علیه السلام» می خوانیم: «انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک و وحدوک؛ تویی آنکه نورها را در دل اولیائت پرتو افکندی تا تو را شناختند و یگانه دانستند.»

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
آیا نطفه می تواند واجب الوجود باشد؟نطفه واجب الوجود نیست زیرا واجب الوجود به موجودی گفته می شود که وجود و هستی او از آن خود او باشد حال آنکه نطفه خود دارای وجود نیست دلیل آن این است که تحوّل پیدا می کند و به صورت علقه در می آید. همچنین تمامی عناصر هیچ کدام از خود هستی ندارند و خداوند که مالک هستی است به آنها هستی می بخشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
واجب الوجود چیست؟واجب الوجود به موجودی گفته می شود که وجود و هستی از آن خود او و ذاتش عین هستی باشد و موجودات دیگر که ذات آنها عین هستی نیست هستی به آنها داده شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
چگونه خداوند می تواند بی علّت باشد؟خداوند علّت ندارد زیرا چیزی علّت می خواهد که در ذاتش اقتضای وجود و هستی نباشد و دیگری او را موجود کند به تعبیر فلسفی ممکن، علّت می خواهد و خداوند واجب الوجود است یعنی ذاتش عین وجود و هستی است و نیاز به علّت ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
در خطبه اوّل نهج البلاغه از امیر مؤمنان علی«علیه السلام» نقل شده است «و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه؛ کمال توحید خدا، اخلاص برای او است و کمال اخلاص نفی صفات از خدا است» چگونه می توان گفت که کمال توحید و یگانگی او، در گرو نفی صفات از اوست؟دلیل این موضوع را در کلام خود امیر مؤمنان در همین خطبه می خوانیم: «لشهادة کل صفة انها غیرالموصوف و شهادة کل موصوف انه غیر الصفة» توضیح آنکه در بحثهای مربوط به صفات خدا ثابت شده است که صفات خداوند عین ذات پاک او است و مانند صفات بشر زائد بر ذات نیست به این معنی که در صفات ممکنات، ذات چیزی است و صفت چیزی دیگر. مثلا علم غیر ذات ما و عارض بر ذات ما است ولی صفات خداوند چنین نیست یعنی علم او عین ذات او است و به عبارت دیگر ذاتی است که تمام علم، تمام قدرت و تمام حیات است، بنابراین منظور حضرت از اینکه کمال توحید و اخلاص نفی صفات از خدا است نفی چنین صفات زائد بر ذات می باشد.
توضیح اینکه هنگامی که می گوئیم ما علم داریم، علم چیزی است و ما چیز دیگر، در آغاز عالم نبودیم و تدریجا علم آموختیم، اگر از آغاز هم معلوماتی می داشتیم باز «علم» ما غیر از اصل وجود ماست، یا صحیح تر بگوئیم: گوشه ای از وجود ما را تشکیل می دهد.
همچنین قدرت و توانایی ما که در عضلات و اعصاب ما نهفته است گوشه دیگری از وجود ما را تشکیل می دهد و این هر دو با هم اختلاف دارند و دو گوشه متمایز از وجود ما هستند به وسیله مغز و با روح خود حقایق را می فهمیم، و درک می کنیم و با عضلات نیرومند خود، اجسام سنگینی را از زمین برمی داریم.
این وضع «صفات» ماست که نه عین ذات ما هستند و نه عین یکدیگر.
اما در خداوند چنین نیست ذات او عین علم، عین قدرت و عین حیات و ادراک است یعنی علم او گوشه ای از ذات پاک او را تشکیل نمی دهد و قدرت گوشه ی دیگری، تمام ذات او علم و تمام آن قدرت است. بنابراین قدرت او هم عین علم او می باشد.
ممکن است تصور این موضوع برای بسیاری مشکل باشد و چنین چیزی را غیرممکن خیال کنند البته تا اندازه ای حق دارند زیرا صفات و کیفیات حالات ما چنین نیست ما با صفات و حالاتی خو گرفته ایم که هر یک گوشه ای از وجود ما را پر کرده و با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند بنابراین درک صفاتی که با ذات یکی باشد و در میان تمام آن صفات عینیت و یگانگی برقرار باشد، بسیار مشکل است تا آنجا که برای بعضی ممکن است نامفهوم باشد.
در اینجا باز ناچاریم از پاره ای مثالها که مطلب را تا حدودی به ذهن و فکر ما نزدیک می کند استمداد جوئیم.
نور و شعاع نورانی را در نظر بگیرید همه چیز در پرتو آن، روشن و هویدا است بنابراین «کاشفیت و آشکار ساختن» یکی از صفات و کیفیات نور است ولی آیا این خاصیت در گوشه ای از وجود نور قرار گرفته یا نه؟ بلکه نور سرا پا «کاشفیت» است.
مثال دیگر: ادله توحید می گوید ما «آفریده» خدا هستیم، و او آفریدگار ما، همچنین بحثهای گذشته در پیرامون علم خدا به ما می گوید ما «معلوم» خدا هستیم یعنی خداوند علم به وجود ما دارد.
حال این سخن پیش می آید که «مخلوق بودن ما» و «معلوم بودن» که از صفات ما محسوب می شود، آیا هر یک گوشه ای از وجود ما را تشکیل می دهد و یا خیر؟ جواب این سؤال روشن است سر تا پای وجود ما مخلوق و آفریده ای اوست همانطور که سر تا پای وجود ما معلوم آن ذات مقدس است بنابراین صفت «مخلوق بودن» و «معلوم بودن» تمام وجود ما را پر کرده و به عبارت دیگر با تمام ذات ما متحد می باشد.
منظور از ذکر این مثالها این است که کمی از انس و عادتی که با صفات معمولی زائد بر ذات داریم، خود را خالی کرده و آن صفاتی را که با تمام ذات یکی است، درک نمائیم(1).(2)

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) برای توضیح بیشتر به کتاب «خدا را چگونه بشناسیم» مراجعه فرمائید.
2) ماخذ: از کتاب پرسشها و پاسخهای مذهبی، ج 1، ص 36، انتشارات نسل جوان.

اسماء خداوند

پرسشپاسخ
چرا خداوند اسم دارد؟برای یاد کردن از هر موجودی نیاز به اسم یا نام اوست.
در واقع، اسم، همچنان که از معنای لغوی آن در زبان عربی برمی آید، نشانه است؛ علامتی است برای دلالت کردن مسمَّی متناسب باشد یا نباشد.
اسمای خداوند نیز راهنمای ما به ذات مقدّس اویند که با مسمَّی متناسبند؛ چنان که موجودات عالم هستی، هر کدام نام تکوینی خداوندند. این اسما هر یک به گونه ای از ذات الهی حکایت می کنند و نماینده نشانی از ذات متعالی اویند. البته، اسمای الهی نباید دارای نقص و عیب باشند؛ زیرا این، ذات خداوند که کمال مطلق است، منافات دارد.
از این رو، اسمای الهی توقیفی اند؛ یعنی باید از طریق وحی و معصومین«علیهم السلام» تعیین شوند. ما نمی توانیم از پیش خود، برای خداوند نامی برگزینیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
تفاوت میان اسما و صفات خداوند چیست؟اگر لفظی دلالت بر صفت کند، بی آن که ذات خداوند ملاحظه شود، آن لفظ صفت اللَّه است؛ مانند علم، قدرت، اراده و حیات، و چنانچه لفظی بر ذات باری تعالی دلالت کند به اعتبار صفتی که در آن است، آن، لفظ و اسم است؛ مانند عالم، قادر و مرید.
بنابر این، الفاظی مانند عالم قادر، مرید و حیّ اسمای خداوندند؛ زیرا، مثلاً، عالِم بر ذات خدای متعال به اعتبار صفت علم دلالت دارد و الفاظی مانند علم، قدرت، مشیت و حیات صفات خداوندند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
کاره در اسماء الهی به چه معنی است؟یکی از اسماء الهی کاره است کاره از ماده ی کراهت است و کراهت به معنی بد آمدن چیزی و ناخوشایند بودن نسبت به آن است مثلاً: خداوند ایمان افراد را دوست دارد و کفر و عصیان ناخوشایند او است. بنابراین باید گفت خداوند محبّ ایمان و کاره نسبت به کفر است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
آیا واژه های یگانه و یکتا درباره خداوند به یک معنا به کار می روند؟کلمه های یگانه و یکتا هر دو، ترجمه دو کلمه عربی «واحد» و «احد» است که در قرآن کریم و در روایات معصومان«علیهم السلام»درباره خدا اطلاق شده است. در فرهنگ معین «اَحَد» و نیز «واحد» به «یکتا و یگانه» معنا شده است. یگانه و یکتا و یکی بودن درباره ذات خداوند به معنایی خاص است. در روایتی از امیر مؤمنان«علیه السلام» این معنا به خوبی بیان شده است. در جنگ جمل شخصی نزد علی«علیه السلام» آمد و از وی پرسید: آیا خدا واحد است؟
حضرت فرمود: « اینکه ما خدا را واحد می نامیم ، ممکن است یکی از چهار معنی را قصد کنیم که نسبت دادن دو معنای آن به خداوند، جایز و دو معنای آن نادرست است.
اما آن دو معنا که صحیح نیست نخست اینکه: منظور از واحد، عدد باشد. زیرا چیزی که قابل شمارش نیست و دو و سه در او تصور نمی شود، در ردیف اعداد قرار نمی گیرد.
دوم اینکه: بگوییم، خداوند واحد است به معنای واحد نوعی. زیرا واحد نوعی در جایی است که نوعی در نظر گرفته شود و سپس گفته شود که خداوند یکی از افراد آن نوع است . همچنانکه درباره یک فرد انسان گفته می شود که او یکی از انسان هاست یعنی با انسان های دیگر در نوع (انسانی) مشترک است. لیکن دو معنایی که در مورد خدا صحیح است:
یکی اینکه: خدا را واحد بخوانیم به این معنا که شریک و همتا و مانندی برای او تصوّر نمی شود.
دوم اینکه: او واحد است به این معنا که جزء خارجی و عقلی و تصوری برای او نیست و به هیچ وجه ترکیب در او راه ندارد و قابل تجزیه نیست.»
بنابراین، تعابیر مختلف یگانه، یکتا، یکی بودن(در زبان فارسی) و واحد و اَحَد(در زبان عربی) به این معناست که خداوند شریک و مانند ندارد و نیز مرکب نیست تا جزئی برای او تصور گردد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
به چه دلیل، خداوند بسیط است؟معنای بسیط بودن خداوند؛ این است که ترکیب به هیچ معنای آن در خداوند وجود ندارد.
الف) خداوند دارای اجزای خارجی نیست، خواه بالفعل. مانند: درخت که بالفعل از اجزای مختلف خارجی برگ، شاخه، ریشه و... تشکیل شده است.
و خواه بالقوه؛ به این معنی که مرکب بالقوه با تجزیه و تفکیک موجود واحد به چند موجود، مبدّل خواهد شد. در این صورت، یا اجزاء بالقوه، قابل اجتماع است که موجود مفروض، دارای امتدادهای مکانی یعنی: طول و عرض و عمق خواهد بود. و یا این اجزاء قابل اجتماع نیست، بلکه با معدوم شدن یکی، دیگری به وجود می آید، که آن را امتداد زمانی می نامیم. که هر دو از ویژگی های جسم است.
دلیل عدم ترکیب خداوند از اجزاء بالفعل این است که اگر همه اجزاء، واجب الوجود باشند و هیچ کدام به دیگری نیازمند نباشد، به تعدد واجب الوجود می انجامد که باطل است. و فرض نیاز اجزاء به یکدیگر هم، باواجب الوجود بودن، سازگار نیست. و اگر تنها یکی از اجزاء را واجب الوجود و بی نیاز از دیگر اجزاء بدانیم، ترکیب حقیقی نخواهد بود.
امّا دلیل نفی اجزاء بالقوّه از خداوند، این است که موجود دارای اجزاء بالقوّه، عقلاً قابل تقسیم به چند موجود و در نتیجه، قابل زوال خواهد بود، در صورتی که واجب الوجود، ضروری و زوال ناپذیر است.
ب) خداوند دارای اجزای تحلیلی نیست. به این معنا که پدیده های امکانی به وسیله تحلیل عقلانی نیز به دو جزء ماهیّت و وجود قابل تقسیم است. مثلاً مانند انسان، که در تحلیل عقلی از دو جزء هستی(وجود) و چیستی(ماهیّت) ترکیب یافته است.
لیکن، ماهیّت و امکان، ملازم یکدیگرند و ماهیّت، راهی به ساحت قدس الهی ندارد. به بیانی دقیق تر: ماهیّت از حدود موجودات محدود، انتراع می شود و قالبی مفهومی است که بر موجودات محدود منطبق می گردد. امّا چون وجود خدای متعال، از هرگونه محدودیّتی منزّه است، هیچ ماهیّتی از آن، انتزاع نمی شود. عقل، تنها می تواند موجودات محدود را به ماهیّت و وجود، تحلیل کند. لیکن وجود خداوند، وجود صرف است و عقل نمی تواند هیچ ماهیّتی رابه آن نسبت دهد. بنابراین هر گونه ترکیبی درباره خداوند منتفی و خداوند، بسیط محض است.

« بخش پرسش و پاسخ »
e
خدا متحرّک است یا ساکن؟خداوند متحرّک نیست زیرا حرکت در موجودات مادّی تحقق دارد، و خداوند ساکن هم نیست زیرا صدق سکون در چیزی است که حرکت در مورد آن بتواند صادق باشد. و چنین نیست که هر چیزی که حرکت نداشت متصف به سکون گردد بلکه چیزی که شأنیّت حرکت را داشته باشد ولی بالفعل در حال حرکت نباشد ساکن خواهد بود. از این روی، خداوند را نمی توان ساکن نیز نامید.
آنچه در این باره می توان بر خداوند اطلاق کرد ثبات و عدم تغییر می باشد. به این معنا که هیچ گونه تغییر و تبدیلی در خداوند متعال راه ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
چرا وحدت حق وحدت عددی نیست؟در روایتی از امیرالمؤمنین علی«علیه السلام» نقل شده که وحدت خدای را نمی توان وحدت عددی دانست زیرا خداوند ثانی ندارد و چیزی در باب اعداد می گنجد و وحدت عددی برای او می توان فرض کرد که ثانی داشته باشد(احتمالاً منظور این است که بتوان برای او ثانی قرار داد و خداوند امکان ندارد که ثانی داشته باشد زیرا او ذاتی است یگانه و شریک و مثل و مانند ندارد) از این رو وحدت خداوند وحدت عددی نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
دلیلی روشن بر یگانگی خداوند اقامه فرمائید.؟یکی از دلائل روشن برای یگانگی خداوند وجود انسجام و هماهنگی هر یک از اجزاء عالَم با اجزاء دیگر است به گونه ای که وقتی اجزاء عالم را در نظر می گیریم و رابطه ی آنها و تأثیر و تاثری که نسبت به یکدیگر دارند بررسی می نمائیم به این حقیقت به روشنی پی می بریم که از آفرینش این جهان هدفی در کار بوده و جهان از ناحیه یک آفریدگار دانا و خالقی مدبر و ناظمی حکیم آفریده شده است فی المثل منظومه ی شمسی از زمین و خورشید و ماه را در رابطه زندگی انسانها در نظر بگیرید زمینی که ما در آن زندگی می کنیم. فاصله معیّنی با خورشید دارد که این فاصله در رابطه با زندگی ما بسیار دقیق و منظم است اگر این فاصله کمتر بود و زمین به خورشید نزدیک تر بود زندگی در زمین به خاطر حرارت بیشتر آن به هیچ وجه امکان پذیر نبود و اگر این فاصله بیشتر بود به خاطر سرمای زیاد زندگی ممکن نبوده و نیز ما می بینیم بدن ما انواع و اقسام مواد غذایی را نیاز دارد از سوی دیگر مشاهده می کنیم که تمام این مواد در زمین موجود بوده و یا به وجود می آید این انطباق و انسجام کامل که در سطح وسیع و چشمگیر در تمام ابعاد موجودات دیده می شود برای انسان عاقل و خردمند دلیل بر هدف داشتن این جهان و یگانگی خالق و آفریدگار آن می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
جمله «صدق الله العلی العظیم» چه معنی دارد؟کلمه علی و عظیم یعنی بلند مرتبه و بزرگ دو نام از نامهای خداوند هستند و «صدق الله العلی العظیم؛ خداوند بلند مرتبه و عظیم گفتارش راست و درست است».

« بخش پاسخ به سؤالات »
مگر نمی گویند خداوند دارای اسمهای زیادی می باشد پس چرا در بیشتر جاها در قرآن خدا را با الله معرّفی کرده است؟خداوند دارای اسم های بسیاری است که در آیات - قرآن از آن ها نام برده شده است مانند رحمن، رحیم، علیم، حکیم، قدیر، سمیع، بصیر، غفور، شکور، رئوف و... در میان - این نام ها نام «الله» اسم ذات است از این ور وقتی سخن از ذات مقدس خداوند به میان می آید از نام الله استفاده می شود. درباره نامهای خداوند به ورقه ی ارسالی توجه فرمائید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اسم اعظم خداوند کدام است؟اسم اعظم پروردگار به طوری که از روایات استفاده می شود هفتاد و سه حرف است و تمام آنها جز یک حرف که مخصوص خداوند است به ائمه معصومین«علیهم السلام» تعلیم داده شده است و آنان - عالم به اسم اعظم خداوند بودند در احادیث آمده که آصف برخیا وزیر حضرت سلیمان یک حرف از حروف اسم اعظم را می دانست که دارای چنان قدرتی بود که تحت بلقیس را در کمتر از چشم بهم زدن نزد حضرت سلیمان حاضر ساخت اینجاست که مقامات خاندان گرامی پیامبر«صلی الله علیه وآله» روشن می شود و چنانچه از احادیث استفاده شود که اسم اعظم به کسانی که دوست خدا نبوده اند داده شده ممکن است به منظور امتحان و آزمایش باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
دلیلی درباره ی یگانگی خدا بیان فرمائید؟برای اثبات یگانگی خدا فلاسفه و دانشمندان دلیلهای متعددی اقامه کردند از جمله آنکه دو خدا فرض شود از چند صورت زیر بیرون نخواهد بود و همه ی آنها نشدنی و محال است.
1 - اینکه از تمام جهات با هم مساوی باشند در این صورت دو تا نخواهند بود زیرا دو تا بودن با یکسان در تمام جهات نمی سازد از باب مثال: اگر دو انسان از تمام جهات با هم مساوی باشند بطوری که مکان هر یک نیز مکان دیگری باشد دو تا نخواهند بود زیرا دو تا بودن آنها لااقل مکان هریک را از دیگری مشخص می سازد این مطلب درست مانند آن است که بگوییم تهران دو تا است و باهم هیچ فرقی ندارد و هر دو در یکجا واقع است بدیهی است که این ادعا درست نیست و تهران بیش از یکی نخواهد بود.
2 - اینکه از تمام جهات با هم مخالف باشند یعنی یکی دارای علم و قدرت و هستی است دیگری دارای جهل و عجز و نیستی باشد در این فرض بدیهی است که نمی شود هر دو خدا باشند زیرا جهل و نیستی با مقام خدایی که سرچشمه ی هستی و علم و حکمت باید باشد منافات دارد.
3 - در بعضی از جهات با هم موافق و شریک بوده و در بعضی از جهات دیگر با هم مخالف و مغایر باشند - آنگاه لازم می آید هر کدام مرکب از دو چیز باشند یکی آنچه با هم در آن شریکند و دیگری آنچه آنها را از یکدیگر جدا و مشخص می سازد آن وقت روشن است که مرکب محتاج و نیازمند به اجزاء خواهد بود همچنانکه یک ماشین نیازمند به قطعات مختلف و اجزاء گوناگونی است که با یک اسلوب مخصوصی می بایست با هم تألیف و ترکیب شود و احتیاج و نیاز در وجود خدا که هیچگونه احتیاج و نیاز و نقص و کمبود در آن تصور نمی شود راه ندارد و اساساً با واجب الوجود و بی نیاز مطلق بی ارتباط است و با یکدیگر سازش ندارد پس فرض دو تا بودن خدا صحیح نیست و محال است به این معنی که امکان ندارد که واقع شود پس او واحد یگانه است و روی همین حساب است که تمام پیامبران به مردم اعلام توحید می کردند و مردم را از شرک به خدا باز می داشتند و همه ی آنها خود را فرستاده ی یک مرکز و یک خدا می دانستند. توحید و یگانه پرستی انسان را آزاد تربیت می کند چرا که حاضر نیست در مقابل هر کسی سر تسلیم فرود آورد و چاپلوسی و تملق گویی نماید بلکه عالم هستی را یک پارچه مخلوق و آفریده ی یک حقیقت می داند و هر چه می داند و هرچه می خواهد تنها به او چشم امید دارد و بس.

« بخش پاسخ به سؤالات »
معنی لطیف را که از اسماء خداوند است بنویسید؟در روایتی از امام هشتم«علیه السلام» لطیف را که از اسماء خدا است چنین معنی می کند: لطیف یعنی آفریدگار مخلوقات، لطیف یعنی کسی که در خلقت مخلوقات کوچک و ذره بینی خیلی ظرافت و لطافت به کار برده است تا اینکه حضرت می فرماید: در بین این حیوانات کوچک، حیواناتی زندگی می کنند که هیچگاه چشم(البته چشم عادّی و غیر مسلح) نمی تواند آنها را ببیند و به قدری این مخلوقات کوچک و ریز هستند که نمی تواند نر و ماده آنها رااز یکدیگر تشخیص دهد.
آنچه در این روایت ذکر شده است یکی از معانی لطیف است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
یکی از دلائل یگانگی خدا این است که وجود دو مبدأ در جهان خلقت موجب فساد در زمین و آسمانها است و اگر در خدا بر جهان حکومت کند، موجب اختلال در دستگاه - آفرینش می گردد؟ اولاً: چرا تعداد خدا، موجب فساد در جهان آفرینش می گردد. ثانیاً: چه مانع دارد که دو آفریننده در ساختن جهان با هم تشریک مساعی نموده و - اقدام به کار کنند.این موضوع را با دو بیان می توان توضیح داد و روشن نمود، یکی از آن دو بیان علمی، و دیگری - فلسفی است اینک هر دو را در این جا به طور فشرده منعکس می نمائیم:
1 - از مطالعه یک کتاب به خوبی می توان فهمید که نوشته یک نفر است یا چند است در کتابی که یک نفر نوشته است یک نوع هم آهنگی مخصوص در میان عبارات و جمله بندیها، تعبیرات مختلف، کنایات و اشارات، عناوین تیترها، طرز ورود و خروج، مندرجات و خلاصه در تمام قسمتها، یک نوع وحدت و هماهنگی بچشم می خورد چرا؟
زیرا همگی زائیده یک فکر و تراوش یک قلم است در صورتی که یک چنین هماهنگی در کتابی که دو نفر - نوشته باشند وجود داشت، هر چه هم، همفکر، هم سلیقه باشند، باز، آثار اختلاف در بسیاری از قسمتها که اشاره نمودیم بچشم خواهد خورد مخصوصاً اگر این کتاب، بزرگ و مفصل باشد، و در موضوعات گوناگون بحث کند، خیلی زود می توان به این حقیقت پی برد.
جهان آفرینش که خود بزرگ ترین کتاب تکوین است و تمام افراد بشر قادر به شمردن صفحات آن نیستند تا آنجا که بشر قادر به خواندن آن شده است، در تمام صفحات و سطور آن یک نوع نظم معین و پیوستگی خاص وهم آهنگی غیر قابل توصیفی مشاهده نموده است. و این مطلبی است که جملگی برآنند.
تمام دانشمندان جهان از ستاره شناس و اتم شناس، فیزیک دان، شیمیدان، و حیوان شناس و گیاه شناس اتصال و پیوستگی و هم آهنگی تمام اجزاء آن را با یکدیگر تصدیق کرده و همگی می گویند: نظامی که بر منظومه شمسی ما حکومت می نماید بدون کم و زیاد در یک اتم که اگر میلیونها از آن را روی هم بگذاریم نقطه ای را تشکیل می دهند نیز حکمفرما می باشد.
قوانین و نوامیسی که بر جهان حکومت می کند آن چنان عمومی و کلی است که از آزمایش کوچکی در گوشه ای از این جهان می توان یک قانون کلی و عمومی که بر سراسر جهان آفرینش حکومت می کند به دست آورد.
قانون جاذبه و دافعه بر سراسر جهان حکومت می نماید و هیچ موجودی از این قانون مستثنی نیست.
تمام گیاهان و جانداران تحت قانون تلقیح تولید مثل می نمایند شباهت در خلقت حیوانات آن چنان زیاد است که گروهی را بر آن داشته است که بگویند همگی ریشه واحدی دارند و همچنین.... خلاصه به هر سو بنگریم و از هر کسی سؤال کنیم همه این حقیقت را تأیید می کنند که در سرتاسر جهان هستی آثار و حدت و یگانگی و نظام واحد به خوبی به چشم می خورد.
هر گاه مبدأ آفرینش یکی نبود و دو رأی و دو فکر بر جهان حکومت می کرد طبعاً وضع جهان آفرینش غیر از این بود و از پیوستگی و هماهنگی نظم و تدبیر یگانه خبری نبود، و نتیجه یک چنین از هم گسیختگی همان فساد در دستگاه خلقت و نظام آفرینش است.
"هشام بن حکم" از امام صادق«علیه السلام»پرسید دلیل بر یگانگی خداوند چیست؟ اما در پاسخ وی چنین فرمود:
«اتصال التدبیر و تمام الصنع، کما قال الله لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا(1)؛ بهم پیوستگی و دوام نظام هستی و تمامیت آفرینش دلیل بر یگانگی او است همانطور که خود او فرموده است" اگر در سراسر زمین و آسمان جز خداوند یگانه، آفریدگاری بود نظم آنها بر هم می خورد»(2).
2 - بیان دیگر، بیان فلسفی است که در برخی از آیات قرآن به نیز اشاره شده است و آن اینکه: هر گاه بر زمین و آسمانها دو آفریننده حکومت نمایند، این دو خداوند یا مماثل و همانند یکدیگرند، یا با یکدیگر اختلاف و تباین کلی دارند هر گاه مماثل و همانند یکدیگر باشند، مانند دو انسان که براثر شباهت کامل و جهت اشتراکی که در میان آن دو وجود دارد مثل یکدیگر شمرده می شوند در این صورت باید در یک قسمت شبیه و همانند یکدیگر باشند. اما در یک قسمت دیگر باید با هم اختلاف داشته باشند زیرا معنی ندارد که دو موجود از هر جهت مانند یکدیگر باشند و هیچ گونه تفاوتی در بین آنان نباشد، حتی دو برادر دو قلو همزاد، که از نظر شکل و قیافه و رنگ و اندازه قامت و آهنگ صدا و... مانند یکدیگر باشند باز در جهاتی با هم و لااقل لحظه تولد و مکان و ماده سازنده بدون روح و... با هم فرق خواهند داشت.
و نتیجه چنین فرض، "ترکیب" از "جهت اشتراک" و لو در اصل هستی و وجود و از "جهت اخلاف" که موجب تعدد دو گانگی آنان می باشد و چون براهین فلسفی ثابت کرده است که خداوند باید بسیط باشد در این صورت یک چنین فرض (دو خداوند همانند یکدیگر) باطل خواهد بود از این جهت ناچاریم بحث را = روی دو خدای متباین در تمام هستی متمرکز کنیم دو خدائی که - هیچ نوع جهت وحدت اشتراکی در میان آنان باشد و از نظر ذات هستی، کاملاً با یکدیگر مخالف و مباین شمرده شوند.
ناگفته پیدا است آثار و افعال دو موجود مباین باید مانند ذات خود آنها، مباین و مخالف - شود زیرا تصور ندارد که دو موجود متباین که کوچک ترین نقطه و وحدتی در میان آنها موجود نباشد در عین حالا از نظر فعل و اثر یکسان و یکنواخت گردند هر گاه دو خداوند این چنین بر عالم آفرینش حکومت کنند، تدبیر هر کدام مباین و مخالف دیگری خواهد بود، و نتیجه حکومت و تدبیر مختلف بر زمین و آسمانها بهم خوردن نظم و از هم گسستن روابط و بروز اختلاف در دستگاه آفرینش، و از بین رفتن هم آهنگی، از نظر اداره خواهد بود.
در صورتی که ما در جهان خلقت، خلاف آن را مشاهده می کنیم زیرا می بینیم اگر جاندار آفریده است تمام جهان را آن چنان با او هم آهنگ ساخته و هستی او را با هستی دیگران آن چنان پیوند داده تو گوئی که هم جهان هستی برای خدمت و کمک به آن آفریده شده است و این نوع هماهنگ حاکی از - آن است که اراده واحدی بر جهان حکومت می کند به این طرز استدلال در سوره مومنون آیه 91 - نیز اشاره شده است.
بنابراین، هم استدلالات فلسفی وهم مطالعات علمی این حقیقت را ثابت می کند که بر سراسر پهنه هستی یک اراده، یک مشیت و یک ذات پاک حکومت می کند(3).

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) بحار الانوار، ج 3، ص 20 .
2) برای توضیح بیشتر به کتاب "خدا را چگونه بشناسیم"مراجعه فرمائید.
3) مأخذ: از کتاب پرسشها و پاسخهای مذهبی، ج دوم، ص، 169.
برهان بر توحید و یگانگی خداوند این است که اگر قائل شویم که خدایان متعددی وجود دارد از سه صورت بیرون نیست نخست اینکه آن چند خدا از تمام جهات باهم مساوی باشند که در آن صورت چند خدا نخواهد بود؟در صورت دوم اینکه از تمام جهات با هم مخالف باشند یعنی یکی از آنها دارای هستی و علم و قدرت و تمام کمالات غیر محدود و دیگری دارای نادانی و ناتوانی و تمام نواقص در این صورت، نیز آن ذاتی که دارای کمالات غیر محدود است آفریدگار می باشد و آن دیگر خدا نمی باشد زیرا ذاتی که در مورد او فرض نیستی و جهل شود نمی تواند واجب الوجود باشد چون منظور از خدا هستی کامل است که نقص در او نباشد و ذاتی که در آن فرض نیستی شود موجود نیست تا خدا باشد و چون قرض جهل در آن شده در ذاتش علم و دانایی نیست بنابراین در علم و دانایی نیازمند به خدای دیگر خواهد بود و آن خدای دیگر آفریدگار او خواهد بود.
اضافه بر اینکه ذاتی که از بعضی جهات ممکن الوجود باشد از تمام جهات ممکن الوجود خواهد بود یعنی اگر در علم نیازمند بود در اصل هستی هم نیازمند خواهد بود صورت سوم این است که در بعضی جهات با هم شریک و در بعضی جهات از هم متمایز باشند آنوقت دو چیزی که این چنین باشند مرکب خواهند بود یعنی از دو جهت ترکیب خواهند داشت در یکی جهت مشترک و یکی جهت ممتاز و مرکب همیشه محتاج به اجزاء است در این صورت هم هیچکدام خدا نخواهند بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا وجود دو خدا لازم با تفاوت است؟نفس تعدد دلیل بر تغایر است و هیچگاه نمی شود دو چیز تصور کرد مگر اینکه هر کسی از آن دو یک ویژگی خاصی دارد که در آن دیگری نیست حداقل این که هر یک غیر از دیگری است و اگر این ویژگی هم نباشد دو تا نخواهند بود و یکی بیش نخواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا می شود غیر از خدا پدید آورنده ی دیگری نیز وجود داشته باشد؟بسیار روشن است که جواب این سؤال منفی است و وجود پدید آورنده ی دیگری غیر از خداوند ممکن نیست زیرا براهین و دلیل ها وحدانیّت(یکی بودن) او را نیز ثابت می کند در براهین خداشناسی گفته می شود که جهان بطور کلی یک واحد پدیدآورده شده است و یک واحد نمی تواند پدید آورنده متعدد داشته باشد.
دیگر اینکه ما با براهین قطعی خدایی نامتناهی و بی حد و مطلق اثبات می نماییم و واضح است خدایی این چنین(دوئیت) و (دوگانگی) در او راه ندارد زیرا معنای(دو بودن) حد و مرز داشتن است و خدایی که ما اثبات نمودیم خدای نامتناهی و بی حد است علی«علیه السلام» به دلیل دیگری نیز اشاره می فرماید آنجا که می گوید(اگر خدای دیگری وجود داشت او، نیز - پیغمبرانی می فرستاد) یعنی که فرستادن پیغمبران از شئون خدایی است و اگر خدای دیگری ناچار او پیغمبرانی می فرستاد و حال آنکه می بینیم تمام پیامبران از طرف یک خدا آمده اند و به یک خدا دعوت نموده اند از اینجا دانسته می شود جز خدای یکتا خدایی نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر نام شخصی را همراه با نام خدا ایراد کنیم شرک است آیا روایتی در این باره وجود دارد؟در حدیثی از امام هشتم«علیه السلام» نقل شده که وقتی گوینده یی «بسم» می گوید(بنام خدا، کار خویش را آغاز می کند) منظورش این است که بر خودم نشانه ی (ارتباط با) اللّه را که عبادت است علامت می گذارم. بر این اساس، بردن نام نشانه ی ارتباط با خدا و عبادت و پرستش او است و به این دلیل نمی توان در این نشانه دیگری را شرکت داد و نام دیگری را همراه با نام خدا آورد. در حدیث دیگر از امام حسن عسکری«علیه السلام» نقل شده که وقتی می گویی «بسم الله؛ بنام خدا» یعنی در تمام امور کمک می گیرم از اللّه که عبادت، ویژه ی او است.
با این وصف، نمی توان نام دیگری را کنار نام الله قرار داد که حاکی از استعانت به او نیز، باشد. در حدیث دیگر نقل شده که عبدالله بن یحیی گفت، یا امیرالمؤمنین، تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم چیست؟ فرمود: بنده ی خدا وقتی می خواهد چیزی را بخواند یا کاری انجام، دهد می گوید «بسم الله الرحمن الرحیم؛ بنام خداوند بخشنده مهربان» یعنی به این نام کار را انجام می دهم پس هر عملی که با بسم الله آغاز می کند خداوند برای او در آن برکت، قرار می دهد.
بر این اساس تنها باید نام خداوندی که مصدر خیرها و برکتهاست برده شود و نام دیگر نباید با نام او مقرون باشد زیرا مستلزم این است که از نام دیگری هم جز خدا انسان برکت جوید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا تعظیم غیرخداوند با توحید منافات ندارد؟تعظیم و بزرگداشت غیرخدا به خاطر برخی از کمالات که قابل تمجید و تقدیس است شرک نیست آری اگر تعظیم به عنوان عبادت و پرستش باشد شرک است و از اینرو هیچ موجودی جز خداوند - شاسته ی پرستش نیست ولی تعظیم غیر خدا مانند تعظیم پیامبر و امام و تمام اموری که از جهتی ارتباط با خدا دارد در واقع تعظیم خدا است و با توحید منافات ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
وجود چند خدا چه اشکال دارد؟لو کان فیهما الهة الا الله لفسدتا...؛ اگر در آسمان و زمین خدایانی غیر الله بودند آسمان و زمین فاسد می شدند زیرا اگر چند خداوند وجود داشت یا این بود که، هر یک در صفات ناقص بودند یا همه کامل بودند یا برخی کامل و برخی ناقص بودند مثلاً در مورد چیزی که یکی از آنها می خواست به وجود بیاورد آیا الهه دیگری می توانستند آن را به وجود بیاورند یا نه اگر همه آنها نمی توانستند که همه ناقص بودند و هیچ یک الله حقیقی نبودند و اگر برخی می توانستند و برخی نه آنکه می توانست خدا و دیگران نه، و چنانچه همه قدرتشان نافذ و بدون نقص بودند لازمه اش اجتماع علل تعدد بر معلول واحد بود و معلول واحد جز از علت واحد نمی تواند موجود شود در آن صورت آسمان و زمین وجود نمی گرفتند زیرا اراده ها و مشیت های متعددی از الهه متعدد می خواست باعث وجودشان شود و این محال بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
پیرامون توحید افعال توضیحی بدهید؟توحید افعال این است که ما در جهان جز یک مدبّر که نظم جهان به نیروی لایزال وی اداره می شود - معتقد نباشیم و تنها او را مستقل در تأثیر دانسته و تأثیر عوامل و علل و اسباب را در جهان به اراده و مشیت وی بدانیم چنانکه قرآن مجید می فرماید: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید؛ ای مردم شما به خدا نیازمندید و تنها خداست که بی نیاز ستوده است»(4).

« بخش پاسخ به سؤالات »
4) سوره فاطر، آیه 15.
مصوّر و مقدّر به چه معنی می باشند؟مصوّر که یکی از اسماء الهی است به معنی صورت بخش و نقش آفرین است چنانکه در آیه کریمه آمده: «هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء؛ او است خداوندی که در ارحام، شما را صورت می بخشد آنگونه که می خواهد» و مقدّر یعنی کسی که اندازه گیری می کند و می دانیم هر موجودی دارای - قدر و اندازه معینی است که براساس اراده و مشیت خداوند تنظیم شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اسم اعظم چیست؟خداوند دارای اسماء و نامهای بسیاری است که همه ی آنها عظیم و بزرگ و نیکو است ولی از احادیث استفاده می شود که خداوند دارای اسمی است که اعظم و بزرگتر از دیگر نامهای او است و از احادیث استفاده می شود که این اسم به گونه ای است که اگر خداوند به این اسم خوانده شود منشأ آثاری بسیاری است و این اسم دارای حروفی است که برخی از آنها به بعضی پیامبران گذشته تعلیم داده شده بود و تمام حروف آنها را خداوند به پیامبران و امامان معصومین«علیهم السلام» تعلیم داده است و براساس همین آگاهی از اسم اعظم بود که آنان دارای قدرت گسترده ای از جانب خداوند بوده اند آری از احادیث استفاده می شود یک حرف از آن ویژه ی خداوند است که به هیچ ملک مقرب و نبی مرسل تعلیم داده نشده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از جمله اسماء خداوند جبار و قهار است آیا خداوند ستم کننده و قهر کننده است؟جبار و قهار هیچ یک به معنای ظلم کننده نیست چه اینکه جبار به معنای جبر کننده است و جبر خداوند به انفاذ مشیت و قدرت وی می باشد و قهار بودن خداوند به این است که بر ظالمان و ستمگران و جباران غلبه کرده آنان را ذلیل و خوار می سازد و هیچ یک از اینها ظلم و ستم شمرده نمی شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا بخشش و رحمت گسترده و بی پایان خداوند، شامل حال برخی از گناه کاران مانند مشرکان نمی باشد؟بی تردید رحمت خداوند، بی کران و دربرگیرنده هر چیزی و هر کسی است. در دعای کمیل می خوانیم:
«اللهم انی اسالک برحمتک التی وسعت کل شئ»؛
بر این اساس تمامی موجودات مشمول رحمت عام خداوند هستند. امّا برخی عنایات و بخشش های خداوند خاصّ می باشد و مشمول کسانی می شود که خود را به گناه و عصیان نیالانید. بنابراین، چه بسا افرادی خود را در معرض این رحمت قرار ندهند. مثل این که ما می دانیم: آب تشنگی هر تشنه ای را می زداید، حال اگر انسان تشنه ای از نوشیدن آب امتناع ورزید، حق ندارد بگوید:
چرا آب از من رفع تشنگی نکرد؟
و هرگز چنین حادثه ای به معنای نفی و نقض آن سخن نیست.
به تعبیر دقیق تر: در بی کرانگی رحمت و بخشش خداوند، نقصی نیست و «فاعلیّت فاعل» کامل است، لیکن؛ نقص در «قابل» وجود دارد. یعنی برخی افراد با اعمال پست و ننگین خویش مانعی در برابر وزش نسیم رحمت الهی به سوی خویش، ایجاد کرده اند. و بدین سان، خود را از این شایستگی محروم ساخته اند.

« بخش پرسش و پاسخ »
هدایت بندگان به دست کیست؟«خدا، پیامبر، امام»از قرآن مجید استفاده می شود: «هدایت» کار خداست؛
«انک لاتهدی من احببت ولکن اللَّه یهدی من شاءً»(5)؛ بدرستی که تو هر که را که دوست داشتی هدایت نمی توانی کرد بل خدا هر که را بخواهد هدایت می کند. و در عین حال به انبیاء و ائمه هم نسبت داده می شود.
توضیح: اگر درباره شخصی بگوییم رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» یا امام صادق«علیه السلام» او را هدایت کرده اند؛ معنایش این نیست که خدا او را هدایت نکرده است. بل، معنایش این است که خدا به واسطه رسول اکرم«صلی الله علیه وآله» و ائمه اطهار«علیهم السلام» به اجازه و خواست خویش او را هدایت کرده است.
همچنان که در قرآن آمده است:
«وجعلنا منهم ائمّة یهدون بامرنا لمّا صبروا»؛ ما از آنان، پیشوایانی قرار دادیم که به امر ما [دیگران را ]هدایت می کنند، هنگامی که صبر کردند(6).
در هر صورت، تمام هدایت ها و راهنمائی ها به خدا منتهی می گردد. از این رو، هر روز چند بار در نماز خویش، آن را از خدای خواهیم:
«اهدناالصراط المستقیم»؛ در عین حال برای دست یابی به آن، به رسول اکرم و ائمه اطهار«علیهم السلام» هم متوسّل می شویم.

« بخش پرسش و پاسخ »
5) سوره قصص، آیه 56.
6) سوره سجده، آیه 24.
به چه دلیل، خداوند بسیط است؟معنای بسیط بودن خداوند؛ این است که ترکیب به هیچ معنای آن در خداوند وجود ندارد.
الف) خداوند دارای اجزای خارجی نیست، خواه بالفعل. مانند: درخت که بالفعل از اجزای مختلف خارجی برگ، شاخه، ریشه و... تشکیل شده است.
و خواه بالقوه؛ به این معنی که مرکب بالقوه با تجزیه و تفکیک، موجود واحد به چند موجود، مبدّل خواهد شد. در این صورت، یا اجزاء بالقوه، قابل اجتماع است که موجود مفروض، دارای امتدادهای مکانی یعنی: طول و عرض و عمق خواهد بود. و یا این اجزاء قابل اجتماع نیست، بل با معدوم شدن یکی، دیگری به وجود می آید، که آن را امتداد زمانی می نامیم. که هر دو از ویژگی های جسم است.
دلیل عدم ترکیب خداوند از اجزاء بالفعل این است که اگر همه اجزاء، واجب الوجود باشند و هیچ کدام به دیگری نیازمند نباشد، به تعدد واجب الوجود می انجامد که باطل است. و فرض نیاز اجزاء به یکدیگر هم، باواجب الوجود بودن، سازگار نیست. و اگر تنها یکی از اجزاء را واجب الوجود و بی نیاز از دیگر اجزاء بدانیم، ترکیب حقیقی نخواهد بود.
امّا دلیل نفی اجزاء بالقوّه از خداوند، این است که موجود دارای اجزاء بالقوّه، عقلاً قابل تقسیم به چند موجود و در نتیجه، قابل زوال خواهد بود، در صورتی که واجب الوجود، ضروری و زوال ناپذیر است.
ب) خداوند دارای اجزای تحلیلی نیست. به این معنا که پدیده های امکانی به وسیله تحلیل عقلانی نیز به دو جزء ماهیّت و وجود قابل تقسیم است. مثلاً مانند تحلیل انسان، در تحلیل عقلی از دو جزء هستی(وجود) و چگونگی(ماهیّت) ترکیب یافته است.
لیکن، ماهیّت و امکان، ملازم یکدیگرند و ماهیّت، راهی به ساحت قدس الهی ندارد. به بیانی دقیق تر: ماهیّت از حدود موجودات محدود، انتراع می شود و قالبی مفهومی است که بر موجودات محدود منطبق می گردد. امّا چون وجود خدای متعال، از هرگونه محدودیّتی منزّه است، هیچ ماهیّتی از آن، انتزاع نمی شود. عقل، تنها می تواند موجوات محدود را به ماهیّت و وجود، تحلیل کند. لیکن وجود خداوند، وجود صرف است و عقل نمی تواند هیچ ماهیّتی رابه آن نسبت دهد. بنابراین هر گونه ترکیبی درباره خداوند منتفی و خداوند، بسیط محض است.

« بخش پرسش و پاسخ »
چرا عزّت و ذلّت به دست خداست؟خداوند متعال در قرآن کریم، تمامی امور شؤون جهان هستی را در دست خویش و در قبضه قدرت مطلق خود بیان می کند. ذلّت و عزّت نیز یکی از شؤون انسانی است که در دست خداست.
عزیز در زبان عرب به آنچه گفته می شود که دستیابی بدان سخت است. این کلمه در هر چیز سخت نیز استعمال گردیده و نیز در هر امر غالبی به کار برده می شود. بنابراین عزیز در معنای باصلابت و با صعوبت و نیز غالب و چیره استعمال می شود که در مقابل آن ذلیل می باشد.
مرحوم علامه طباطبایی در این باره می گویند: عزّت متفرع بر مالک و حاکم بودن است. به این معنا که عزّت و صلابت و غلبه خداوند برخاسته از مالکیّت و حاکمیّت خداوند است و هر کس که عزّت یابد نیز این امر را در اثر فیض خداوند و از سوی او به دست می آورد(7).
روشن است که این امر منافاتی با اختیار انسان ندارد. زیرا انسان با انتخاب حق و عمل در راه حق متعال، زمینه عزّت خویش را فراهم می آورد به این معنا که مشمول فیض خداوند و عزّت یافتن از عزیزی که ذلیل هیچ قدرتی نیست می شود. و یا با انتخاب باطل و عمل در راه غیر خدا، زمینه ذلیل ساختن خود را فراهم می سازد، و به این شکل، خداوند او را ذلیل و از عزّت یافتن محروم می نماید.

« بخش پاسخ به سؤالات»

7) المیزان، ج 3، صص 133 - 130.

صفات خداوند / ثبوتیه / ذاتیه

پرسشپاسخ
اگر مرگ سرنوشت حتمی موجودات است، چرا خدا نمی میرد؟اساساً این درست نیست که بگوییم: سرانجام هر موجودی - بطور مطلق - مرگ است، بلکه صحیح این است که: سرنوشت حتمی همه موجودات زنده عالم امکان که در قلمرو پدیده های و آفریده های الهی قرار دارند، مرگ است و این امر، هرگز شامل خداوند حیّ حیات بخش نمی شود. زیرا، حیات و هستی، عین ذات اوست و از کسی حیات نمی گیرد. برخلاف موجودات زنده ای که وجود و حیات خود را از خداوند گرفته اند.

« بخش پرسش و پاسخ »
آیا خداوند می توانست بشر را بهتر از این خلق کند؟ اگر می توانست چرا نکرده و اگر نمی توانست چگونه می گوئیم خدا قادر است؟با توجّه به صفات کمالی که از خداوند هست می دانیم که آنچه خداوند آفریده است مقتضی ترین و شایسته ترین شکل ممکن بوده است زیرا خداوند از جهت علم و آگاهی نقص و کمبودی ندارد و از جهت قدرت و توان نیز محدودیتی در ذات اقدس وی یافت نمی شود و حکمت او هم مقدری ندارد نتیجه ی آن این که بهتر و شایسته تر از آنچه خداوند آفریده است ممکن نیست تا قدرت به آن تعلّق گیرد.

« بخش پرسش و پاسخ »
علم خداوند به گناهان آیا علّت گناه نمی باشد؟خداوند علم پیدا می کند که انسانی که گناه انجام خواهد داد از روی اختیار و براساس گزینش و انتخاب خویش گناه انجام می دهد. پس علم خداوند به گناهان انسان، علم به شرط اراده و اختیار است خداوند می داند که انسان با توجّه به شرائط حاکم بر خودش از روی اراده و اختیار گناه خواهد کرد چنین علمی علّت ارتکاب گناه نیست و اگر خداوند چنین احاطه علمی بر اعمال انسان نداشته باشد نقص است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
فرق بین اِله و اللَّه چیست؟اِله به معنای معبود است خواه حق و خواه باطل جمع آن آلهة لکن اللَّه نام خاص است برای ذات واجب الوجود، به لحاظ جامعیّت صفات ذاتیه و نعوت کمالیّه در حضرت علم و عین و در مرتبت افعال و آثار یعنی کسی که پرستش حق او است چه او بر آفرینش اشیاء و حیات بخشیدن به آنها و تفضّل به آنها به انواع نعمت ها آنچنان که او را مستحق پرستش کند توانا است. پس این نام(مفهوماً) جامع همه صفات کمال و شامل همه اسماء دیگر حضرت باری تعالی می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر خداوند دارای علم و قدرت بی نهایت است پس چرا دو فرشته بردوشهای انسانها نهاده است؟خداوند دارای علم و قدرت غیرمحدود و گسترده است ولی سنّت وی بر این است که علل و عوامل در جهان در کار باشد و همانگونه که علل و عوامل در جهان طبیعی دست اندرکارند در عوالم ماوراء طبیعت مانند عالم فرشتگان این اصل نیز حاکم است و همانگونه که تأثیر علّت و معلول در طبیعت منافات با علم و قدرت خداوند ندارد وجود فرشتگان برای نوشتن اعمال و محاسبه در قیامت نیز با علم گسترده ی وی منافات ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
خداوند که بر هر کاری توانا است و همه چیز را می داند پس چرا ملائکه را برای نوشتن کارهای انسان مأمور کرده است؟اینکه حوادث و پدیده های جهان بر اساس علل و عوامل طبیعی به وجود می آیند منافات با قدرت و علم غیرمحدود خداوند ندارد اراده و مشیت و حکمت الهی چنین تعلّق گرفته است که پدیده ها و کارهای جهان از طریق جریان علل و عوامل وقوع یابند و نظام علل و معلول در تمام امور هم امور مادی و هم امور متافیزیکی که از قلمرو احساس انسان بیرون است حاکم می باشد و این مانند آن است که خداوند قدرت دارد به ما بدون تلاش و کار روزی دهد. ولی مشیّت و حکمت الهی بر این تعلّق گرفته که باید تلاش کنیم و از این رهگذر به روزی دست یابیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خداوند قادر است یک منبع نیرویی بسازد که قدرت آن از خدا بیشتر باشد؟موضوعی که در پرسش ذکر شده از چیزهایی است که محال است وجود پیدا کند و همان طوری که نمی شود کره زمین را با همین اندازه فعلی داخل تخم مرغ با همان اندازه ای که دارد قرار دارد. همچنین نمی شود خدا یک منبع نیرویی بسازد که قدرت آن از خدا بیشتر باشد چرا که لازمه آن این است که مخلوق و آفریده خدا موجب عجز و ناتوانی او گردد. در صورتی که عجز و ناتوانی در مبدء جهان که بی نهایت کامل است مفهوم ندارد. خداوند متعال قادر علی الاطلاق است و قدرت او به هر چیز ممکنی تعلّق می گیرد و چنانچه قدرت پروردگار به چیزی تعلّق نگرفت نقص از خود آن چیز است و آن عقلاً محال است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چطور ممکن است که خداوند در یک لحظه به تمام کارهایی که در این دنیای بزرگ اتّفاق می افتد آگاه باشد؟قبلاً باید به این نکته توجّه کامل داشته باشیم. برای خداوند دو رو نزدیک آینده و گذشته مفهومی ندارد بلکه از همه ی موجودات به طور یکسان آگاه و با خبر است زیرا او به همه چیز محیط است و تمام جهان با همه ی گستردگی آن یک جا نزد خدا حاضر است او وجودی ازلی و ابدی است و همیشه بوده و خواهد بود و هیچ مکانی و زمانی از او و علم او خالی و دور نیست.
کسی که همیشه در همه جا حاضر است گذشته و آینده و دوری و نزدیکی درباره او مفهومی ندارد طبعاً از همه چیز با خبر است و چیزی از او پنهان نمی ماند.
و از طرفی وقتی نگاهی به این جهان هستی می کنیم آثار نظم و حکمت و علم و قدرت خدا را در کوچک ترین اجزاء و بزرگ ترین آنها به روشنی ملاحظه می کنیم این نظام حیرت انگیز دلیل روشنی است بر اینکه جهان پهناور دارای مبدئی است که مطابق نقشه و برنامه دقیق و کاملاً حساب شده ای طرح آن را ریخته است و با توجّه به اینکه هر دستگاه نظم از وجود یک مبدأ علم و قدرت خبر می دهد ثابت می شود که پدید آورنده این دستگاه از تمام جزئیات کار خود قبلاً با خبر بوده است چگونه ممکن است مخترع ساعت از وضع چرخها و جزئیات حرکات آنها بی خبر باشد با اینکه تمام آنها را با حساب دقیق قبلی طرح ریزی کرده است خداوند در قرآن می فرماید: «الایعلم من خلق و هوالطیف الخبیر؛(1) آیا کسی که آفریدگار است ممکن است از آفریده های خود بی خبر باشد در حالی که او تمام دقائق را می داند»

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
1) سوره ملک، آیه 4.
چرا قدرت بر محال تعلّق نمی گیرد؟این که قدرت بر محال تعلّق نمی گیرد نه از جهت نقض و محدودیّت در قدرت است بلکه از جهت قابلیّت نداشتن محل برای این است که در قلمرو قدرت قرار گیرد چه این که اگر قدرت بر محال هم پیدا شود مستلزم اجتماع نقیضین است توضیح اینکه چیزی که محال است به این معنی است که قابلیّت وجود ندارد و اگر قدرت بر محال تعلّق گیرد لازمه اش این است که قابلیّت وجود داشته باشد و یک چیز هم قابلیّت وجود داشته باشد و هم نداشته باشد این تناقض است و محال می باشد بنابراین تعلّق قدرت بر محال، محال است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
اگر خدا عالم به کردارهای ماست، پس ما نباید مسؤول باشیم؟خداوند بر همه کارهای بندگان آگاه است حتّی قبل از آنکه آن کار وجود خارجی پیدا کند و انسان در فکر آن باشد باز خدا آن را می داند: «یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور؛(2) خدا حرکت خیانت آمیز دیدگان را و آنچه در سینه ها نهان است می داند».
این مطلب صحیح است و لکن این نتیجه گیری که پس کارهای خوب و بد ما به دست ما نیست صحیح نمی باشد زیرا آگاهی و علم خدا نسبت به کارهای جزئی و کلّی ما منافاتی با اراده و اختیار ما ندارد اعمال خوب و بد ما به اراده ی خود ما انجام می گیرد و خدا هم همانطور آنها را از پیش می داند یعنی آگاه است که ما در دنیا می آییم و به اراده و اختیار خود کارهای خوب یا بد را انجام می دهیم بدیهی است که این علم و آگاهی به هیچ وجه اراده و اختیار را از ما نمی گیرد.
انسان وقتی در برابر عمل و کاری قرار می گیرد خودش را فاعل و مختار و با اراده می بیند یعنی هم می تواند انجام دهد و هم می تواند ترک کند و همین اراده ای که در خود احساس می کنیم دلیل روشنی است که افعال ما منتسب به خود ماست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
2) سوره غافر، آیه 19.
اگر هیچ امری بدون اذن الهی انجام نمی پذیرد اذن حق تعالی به معاصی چگونه ممکن است؟اذن به دو گونه است:
1. اذن تشریعی؛
2. اذن تکوینی.
اذن تشریعی به معنی ترخیص است مانند اینکه می گوئیم خداوند از نظر حکم شرعی در آب خوردن اذن داده یعنی آب خوردن حلال و مورد ترخیص شارع مقدّس است.
اذن تکوینی نسبت به یک موجود این است که خداوند از پدید آمدن آن جلوگیری نکند اینکه گفته می شود که پدید آمدن هر موجودی به اذن خداست به این معنی است که تحقق هر شی ء به مشیّت الهی است و اگر بخواهد از ایجاد هر چیز(که مشیت وی تعلّق بگیرد) جلوگیری می کند بنابراین هر چیزی که به وجود می آید به اذن خداست یعنی خداوند برای تحقق آن مانعی قرار نداده است اذن خداوند به معاصی از این قبیل است یعنی با اینکه خداوند اذن تشریعی نسبت به معاصی نداده و معاصی کارهایی هستند که انجام آنها حرام بوده و خداوند نسبت به آنها راضی نیست ولی براساس مصالحی که در رابطه با آفرینش انسان و تکامل اختیاری وی وجود دارد از انجام معاصی مانع نمی شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
چرا خداوند ازلی است و جهان حادث است؟اینکه خداوند وجودی است ازلی و قدیم چون هستی و تمام کمالات هستی عین ذات او است او ذاتاً واجد هر گونه کمال است و چیزی که ذاتش عین هستی است همواره بوده و ازلی است و موجودی حادث می باشد که از خود، هستی ندارد و وابسته به هستی بخش است. هر موقع هستی بخش و خالق به او افاضه هستی کرد او موجود می شود و هر موقع هستی از او باز گرفت معدوم خواهد بود و موجودات جهان چنین می باشند و دلیل بر اینکه جهان حادث می باشد این است که پدیده های آن متغیر هستند موجودی از بین می رود و موجودی دیگر جایگزین آن می شود وقتی پدیده ها چنین هستند مجموعه ی جهان هم قدیم نخواهد بود. چون مجموع چیزی جز اجزاء نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
اگر همه ی کارها به اراده ی خدا انجام می شود پس علل طبیعی چه کاره اند؟اینکه همه ی کارها به اراده ی خدا انجام می شود معنایش این نیست که علل و عوامل طبیعی در جریان نیستند و کارها مستقیماً به اراده ی خداوند انجام می گیرد بلکه معنایش این است که علل و عوامل طبیعی به اراده ی خداوند تأثیر می کنند و سنّت الهی بر این قرار گرفته است که پدیده های جهان از رهگذر اسباب و علل طبیعی به وجود آیند چنانکه در حدیث آمده: «ابی اللَّه ان یجری الا مور الا باسبابها؛ خداوند نخواسته است که امور عالم از غیر مسیر اسباب وقوع پیدا کند» بنابراین اعتقاد خدا پرستان به اینکه پدیده های آفرینش به مشیت و خواست الهی به وجود می آید لازمه اش انکار علل طبیعی نیست بلکه خداپرستان معتقدند که تأثیر اسباب و عوامل از خدا است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
با توجّه به اینکه ما همه ی جهان را با عقل خود می سنجیم و به نظر ما خدا نمی تواند جمع بین نقیضین را انجام دهد باز به طور قطع می توانیم بگوییم خدا بر محال قدرت ندارد؟مسأله ی محال بودن اجتماع دو نقیض از مسائل روشن و بدیهی است که عقل آن را درک می کند و اگر ما عقل خویش را در این زمینه، از کار بیندازیم و در این مورد هم نسبت اشتباه به عقل دهیم دیگر نمی توان در هیچ چیز در زندگی اطمینان پیدا کرد زیرا هر چیزی که در خارج واقع می شود(در صورتی که اجتماع نقیضین ممکن باشد) با اینکه می بینیم هست باید احتمال دهیم نباشد در مورد خداوند متعال احتمال دهیم که هم وجود ندارد و هم دارد در این صورت اساس حقایق زندگی به هم می خورد و حتّی انسان نمی تواند اطمینان به هیچ چیز پیدا کند.
و اگر انسان توجّه کند بدیهی ترین مسائل در نظر وی این است که دو چیز که نقیض یکدیگر هستند نمی توانند با یکدیگر اجتماع کنند مثلاً یک صفحه کاغذ در آن لحظه که کاملاً سفید است در همان لحظه کاملاً سیاه هم باشد.
وقتی این حقیقت روشن شد به این نتیجه می رسیم اینکه می گوییم قدرت خداوند بر محال تعلّق نمی گیرد از ناحیه عجز و ناتوانی وی نیست بلکه از نظر قابل نبودن زمینه است و اصلاً به کار بردن کلمه قدرت در چیزهایی صحیح است که امکان پذیر باشد و در محالات کلمه ی قدرت اصولاً به کار نمی رود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
اینکه خداوند به وسیله فرشتگان به پیامبران وحی نازل می کند یا قبض ارواح می کند آیا معنای آن احتیاج خداوند چیست؟با توجه به این که ملائکه آفریدگان خدا هستند و هستی خویش را از خدا گرفته اند و از خود هستی ندارند و در بقاء هستی هم مانند اصل هستی نیازمند به او هستند پس در هر لحظه خداوند افاضه هستی به آنان می کند وقتی این حقیقت روشن شد ملائکه و فرشتگان هر کاری که انجام می دهند به نیروی خداست پس دیگر معنی ندارد بگوییم خداوند به آنان احتیاج دارد و چون خداوند متعال این جهان را جهان علل و عوامل قرار داده است و امور را بر طبق این نظام مقرر ساخته است و با اینکه علل و اسباب در جهان تأثیر می کند ما معتقدیم که تأثیر همه آنها مستند به خدا است و از خود هیچ استقلالی ندارند و مؤثّر مستقل در جهان هستی جز خدا کسی نیست فرشتگان هم در کار وحی نسبت به انبیاء و یا در کار قبض ارواح واسطه هستند و نقش آنان نقش سایر اسباب و علل است و خداوند قادر است که بدون آنان هم کار را انجام دهد ولی نظام آفرینش را این چنین قرار داده است که کارها طبق جریان اسباب صورت گیرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
با توجّه به علم خداوند به سرانجام خوب و بد انسان ها، چرا آنان را به دنیا می آورد، آنگاه کیفر و پاداش می دهد؟اینکه با وجود آگاهی خداوند از آینده انسانها چرا آنان را به دنیا می آورد و از اینجا به بهشت یا جهنّم می برد و مستقیماً انسانها را به بهشت یا جهنّم نمی برد، پاسخ آن این است که عذاب انسانها جنبه کیفر دارد و کیفر در زمینه ای است که استحقاق کیفر برای شخص باشد در غیر این صورت عذاب و شکنجه دادن، ظلم و ستم محسوب می شود و چنانچه انسانها را قبل از آمدن به این جهان و بدون انجام دادن اعمال زشت به جهنّم ببرند بدون استحقاق آنها را عذاب کرده و این کار ظلم و ستم است که خدای عادل و مهربان از آن مبری و منزه است.
بنابراین خداوند انسانها را آفریده است تا در این جهان بر اساس اراده و اختیار خویش در مسیری که خداوند برای تکامل آنان معین کرده حرکت کنند و از این رهگذر شایستگی برای رسیدن به عالی ترین مراحل کمال یعنی قرب به خدا و دریافت عالی ترین بهره ها و موهبتها را پیدا کنند و دستیابی به این هدف جز به آمدن به این جهان و حرکت براساس اراده و اختیار در مسیر تکامل میسور نیست و کسی که برخلاف دستور خداوند عمل کند چون خداوند مولای حقیقی و هستی بخش و منعم او است از نظر عقل شایسته کیفر می شود و به دست خویش این استحقاق را برای خود فراهم می آورد.
متقابلاً هر که به دستورات خداوند عمل کند شایستگی دریافت بهره ها و سودها را که ثواب و پاداش الهی است پیدا می کند و آزمایشی که در مورد انسان مطرح است به همین معنی است که شایستگی و استعداد انسان براساس انتخاب و خواست و گزینش خود وی ظاهر گردد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
در قرآن آیه ای هست که می گوید «لیس کمثله شی ء» و یا اینکه در تورات آمده که خدا انسان را شبیه خود آفریده چگونه است؟همانگونه که در آیه ی شریفه آمده خداوند مثل و مانند ندارد و اینکه انسان را شبیه خدا بدانیم غلط است زیرا خداوند ذات - محدودی است که تمام کمالات را دار است و هیچگونه نقص و عجز و ترکیب و محدودیت در او راه ندارد و انسان سراپا نقص و ناتوانی و - ترکیب و محدودیت است و صفات انسان هم قابل قیاس با صفات خداوند نیست برخلاف صفات انسان که خارج از ذات و قائم به ذات است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خداوند ازلی است؟خداوند وجودی است نامتناهی و غیر محدود و ذاتش عین هستی است و موجودی که ذاتش عین هستی است و از محدودیت منزه است آغاز و پایان نخواهد - داشت زیرا اگر آغاز و پایان داشته باشد معنایش این است که نبوده و بعد پیدا و ذاتی که هستی محض و عین هستی است نیستی در ذات او راه ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
قبل از خلقت موجودات خداوند چه می کرد و آیا فیاض مطلق که دائماً از او فیض می تراود اگر مخلوقی نباشد این فیض چه می شود؟اگر قبل از خلقت و آفرینش برای خداوند فرض شود چنانکه از ظاهر بسیار احادیث استفاده می شود خداوند کاری نداشته است و خداوند ذاتش عین کمال است و هیچ گونه نقص و محدودیت و نیاز در ذات متعالی وی نیست بنابراین آفرینش موجودات در او هیچ اثری نمی گذارد چنین نیست که آفرینش موجودات انس گرفته و از نبودن آنها مثلاً دستخوش وحشت باشد و خداوند فاعل با اختیار است بنابراین این تعبیر که دائماً از خداوند فیض می تراود (نعوذ بالله مانند آنچه از کوزه برون می تراود) تعبیر درستی در مورد خداوند نیست و خلقت موجودات سودی برای آنها است نه برای خداوند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر خدا خودش را می شناسد احتیاج به شناسایی دارد در این صورت خدا محتاج خواهد بود و اگر نشناسد نادان است و این هم درست نیست؟خدا خودش و همه چیز را می شناسد و احتیاج به شناخت ندارد زیرا شناخت خداوند عین ذات او است و جدای از ذات - نیست تا برای تکمیل ذات خود بدان نیاز داشته باشد.
توضیح اینکه شناخت و علم ما خارج از ذاتمان می باشد و ما ذاتاً نادانیم با شناختها و علومی که بتدریج برای ما پدید می آید به کمال بیشتر نزدیک می شویم ولی علم خداوند عین ذات او است در این صورت ذات او چیزی نیست و شناخت، چیز دیگر تا بگوییم ذات وی به شناخت نیاز دارد تمام کمالات در ذات خداوند هست و هیچگونه حد و نقض و عجز و ناتوانی در او تصور نمی شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اعتقاد به اینکه از وقتی خداوند بود مخلوق هم بوده شرکت در ازلیت حق تعالی نیست؟از ظاهر بسیاری از احادیث و روایاتی که از پیامبر و امامان معصومین«علیهم السلام» رسیده استفاده می شود که جز خداوند هر موجودی در جهان مسبوق به نیستی است یعنی قبلاً نبوده و بعد پدید آمده است و بسیاری از احادیث دلالت می کند که ازلیت مخصوص خدا است و این سخن که گفته شود از وقتی خداوند بوده مخلوقات هم با او بوده اند برخلاف روایات مذکور است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
مبدأ قدرت خدا کجا است؟در این سؤال برای قدرت خدا مبدئی فرض کردیم و از اینجا سؤال دیگر پدید می آید و آن اینکه آیا هستی و علم و قدرت خدا می تواند مبدئی داشته باشد یا نه؟ اگر از پاسخ این سؤال آگاه شویم نوبت به پاسخ دوم نمی رسد.
پس بهتر است که به این سؤال دوم پاسخ گوئیم موجودات همه مخلوق و آفریده ی خدا هستند و هستی خویش را از خدا گرفته اند و این به خاطر این است که هر پدیده ای در هستی نیاز به پدید آورنده دارد آیا هستی که پدید آورنده و خالق موجودات است از کجاست؟
نخست باید بفهمیم که چرا موجودات در هستی به آفریننده نیاز دارند؟ این بدان لحاظ است که در ذات آنان هستی نیست پس موجود دیگری باید باشد که به آنان لحاظ است که در ذات آنان هستی نیست پس موجود دیگری باید باشد که به آنان هستی ببخشد و آن خدا است حال اگر موجودی باشد که هستی عین ذات وی باشد او دیگر به هستی بخش نیاز ندارد چرا که ذاتش عین هستی است و خداوند چنین است زیرا خداوند ذاتی است که هستی و قدرت و علم عین ذات او است با این وصف دیگر نمی توانیم هستی و علم و قدرت خدا مبدئی داشته باشد تا سؤال شود مبدأ کجاست و اگر هستی و قدرت و علم خداوند مبدئی داشته باشد تسلسل لازم می آید و از نظر فلسفه تسلسل(وجود علتها و معلولهای غیر متناهی غیر متناهی بدون اینکه به یک نقطه منتهی شود) محال و غیرممکن می باشد و چنانچه این توضیح شما را قانع نکرد باز ممکن است توضیح بیشتری برایتان بدهیم شما مطمئن باشید که این مسائل به منتهی درجه ی دقت و عمق از نظر فلسفی بررسی شده است و هر گونه ایراد و اشکالی که در اینگونه مسائل پیش آید پاسخ آن داده شده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا کاری که هنوز انجام نداده ایم خدا از آن خبر دارد یا نه؟علم خداوند غیر محدود است و همانگونه که خداوند از گذشته و حال اطلاع دارد از آینده هم اطّلاع دارد و اساساً خدا برایش زمان مطرح نیست او آفرینش زمان و محیط بر آن است دلیل اینکه خداوند حوادث آینده مطلع است این است که علم به وقایع آینده کامل است و اگر خدا این علم را نداشته باشد ذات او ناقص خواهد بود و خداوند از نقص مبرّی و منزه می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
از نظر علمی باران از بخار آب دریاها و رودخانه ها است آیا علم خداوند در به وجود آمدن باران نقشی دارد؟هیچ پدیده ای از علم خداوند بیرون نیست و تمام پدیده های جهان به مشیّت و اراده ی خداوند متعال است ولی باید توجه داشت اینکه گفته می شود خداوند متعال تمام پدیده ها را ایجاد می کند معنایش این نیست که عوامل و اسباب طبیعی دخالتی ندارند خداوند چنین خواسته است که پدیده های جهان از رهگذر علل و عوامل طبیعی به وجود آیند بنابراین با اینکه باران از بخار دریاها تشکیل می شود ولی مشیت الهی است که از این طریق باران را نازل می سازد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اینکه سارتر می گوید موجود کامل فاقد اراده و اختیار است صحیح است یا نه و اگر صحیح است با اینکه می گوئیم خدا آزادانه و صاحب اراده است تناقض دارد این تناقض را باید چگونه حل کرد؟از شما می پرسیم اگر دو نفر که کارهای را انجام می دهند یکی اراده و اختیار داشته باشد بطوریکه هرگاه بخواهد کاری را انجام دهد و هرگاه بخواهد انجام ندهد و دیگری اراده و اختیار نداشته و با انجام آن کارها یا عدم آن مجبور باشد کدامیک از آن دو نفر کامل و کدامیک از آنها ناقص هستند البته واضح است صاحب اراده و اختیار کامل و دیگری ناقص است.
بنابراین، این جمله(که موجود کامل فاقد اراده و اختیار است) غلط است بلکه موجود کامل یعنی موجود بی نقص آنست که همه صفات کمال که جمله آنها اراده و اختیار است داشته باشد. روی این حساب تناقضی هم پیش نمی آید چون خدا موجود کامل و صاحب اراده و اختیار است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا بشر بدون قدرت خدا از خود اختیاری دارد؟تمام هستی انسان در قبضه قدرت خداوند متعال است و انسان بدون قدرت خدا از خود هیچ قدرت و توانایی ندارد ولی مسئله ای که در اینجا مطرح است اینکه بشر آیا اختیار دارد یا آنکه تمام کارهای او بی اختیاری نداشته باشد عقاب الهی یک نوع بی عدالتی به شمار می آید و اینکه قدرت بشر از خداست و بشر بدون قدرت خداوند دارای قدرتی نیست با اختیار انسان منافات ندارد زیرا که بشر هستی و توانایی خویش را خداوند گرفته است و این به منزله سرمایه ای است که خداوند متعال در اختیارش گذاشته است اما استفاده از این سرمایه به اراده و اختیار کامل او انجام می گیرد و این قدرت اختیار و گزینش را هم خداوند به وی مباحت کرده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا آنچه انجام می دهیم به خواست خداست؟از جمله اعتقادات ما توحید افعالی است، به این معنا که هیچ فعلی بدون خواست خدا انجام نمی شود و او در کارش و آنچه در جهان واقع شود شریک ندارد. طبق چنین عقیده ای آنچه در جامعه بشری انجام می گیرد و فرد نیز انجام می دهد به خواست خداست. اما خواست خداوند در مورد افعال و کارهای انسان این است که را اراده، و اختیار انجام شود. و به همین جهت افعال انسان با تمام شرایطش(که از جمله آنها اراده است) تحت خواست و اراده خداست. این مطلب به لحاظ تکوین است. یعنی خداوند خلقت و آفرینش انسان به نحوی قرار داده که با اراده و انتخاب کار می کند. اما برخی انسانها گناه می کنند آیا گناه آنها به خواست خداست، پاسخ این است که از آن جهت که خداوند خواسته، انسانها با اراده و انتخاب خود اعمالی را انجام دهند، آن فعل به خواست خداست اما از آن جهت که خداوند به وسیله فرستادن رسول و دین از آن گناه نهی کرده است، آن عمل تحت خواست تشریعی خدا قرار نمی گیرد.
بنابراین اگر عمل انسان صالح باشد. آن عمل هم مطابق با خواست تکوینی و هم مطابق با خواست تشریعی خداست و اگر عمل گناه باشد خواست تکوینی خداوند هست و لکن به خواست تشریعی او نیست این که می گوئیم، خواست تکوینی، یعنی خداوند به انسان اراده داده تا اعمالش را چه خوب چه بد براساس اراده انجام دهد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
می دانیم سرچشمه حیات گیاه است، با توجه به اینکه گیاه از موجود غیرزنده سرچشمه می گیرد و تغذیه می شود پس می توانیم بگوئیم سرچشمه حیات از هم موجود غیر زنده می باشد و قابل پرستش نیست؟هر پدیده ای دارای چند علت است که یکی از آنها علت مادی است و دیگر علت فاعلی آن عبارت است از خداوند که هستی بخش و خالق آن است اینکه گفته می شود گیاه از موجود غیر زنده سرچشمه می گیرد اگر منظور این باشد که موجود غیر زنده ماده و منشأء پدید آمدن گیاه است مانعی ندارد ولی این دلیل نمی شود که علت فاعلی و عامل پدید آورنده موجود زنده حیات نداشته است.(دقت شود)
یکی از دلائل محکم عقلی بر اینکه موجود غیرزنده نمی تواند زنده را به وجود آورد این است که دهنده هر چیز نمی تواند فاقد آن باشد: مثلاً ظلمت و تاریکی نمی تواند نور بدهد جهل نمی تواند دانایی ببخشید و خلاصه هر چیزی که معطی چیز دیگر است باید خودش آنرا دارا باشد تا بتواند آنرا به دیگری بدهد بنابراین موجود غیر زنده نمی تواند زندگی ببخشد. و این یکی از بزرگ ترین دلیلها بر اثبات وجود خداست زیرا تاکنون هنوز رمز حیات و زندگی بر احدی روشن نشده است فقط معلوم است که حیات کمالی است برای موجودات زنده و ماده در ذاتش حیات ندارد و این دلیل است که حیات و زندگی از ناحیه ی خداوند به موجودات موهبت می شود.
... و حیات خداوند و عین ذات او است از این رو تنها خداوند است که مرگ - درباره اش مفهوم ندارد زیرا او عین هستی و حیات است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اگر خداوند قدرتش نامحدود است پس چرا فرشتگان مأمور رسیدگی و مراقبت اعمال انسانها هستند؟همان گونه که جریان علل و عوامل طبیعی در این جهان با قدرت غیر محدود گسترده ی خداوند مخالف نیست مراقبت و رسیدگی - فرشتگان نسبت به اعمال انسانها هم با قدرت و توانایی غیر محدود الهی منافاتی ندارد و اساساً مشیت الهی تعلق گرفته است که جریان امور چه در نظام مادّی و چه در نظام معنوی براساس علل و عوامل باشد و در این جهان هم با اینکه خداوند، عالم و مطّلع بر اعمال انسانها، است فرشتگانی را بر ضبط اعمال انسان گماشته و مأمور ساخته است و چنانکه نوشتن اعمال توسط این فرشتگان دلیل عالم نبودن خداوند نیست محاسبه ی فرشتگان در قیامت نیز دلیل قادر نبودن خداوند نمی باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
E
آیا علم ازلی خداوند به بد کار شدن یا درست کار شدن انسان، اختیار را از آدمی سلب می کند؟
خداوند از ازل می دانست که فلان جانی در لحظه ای معیّن دست به جنایت می زند بنابراین هرگاه فرد جنایتکار اقدام به آن جنایت نکند، در این صورت به اصطلاح، علم خداوند خلاف از آب درمی آید و به قول خیام:
می خوردن من حق، ز ازل می دانست
گر، می نخورم علم خدا جهل بود
آنچه در پرسش پیرامون علم خداوند گفته شد کاملاً صحیح و منطقی است یعنی خداوند از ازل از، همه چیز آگاه بوده است ولی نتیجه ای که از آن گرفته شده(پس بشر در انجام هر نوع کار خود مجبور است) صد در صد باطل و بی پایه می باشد.
در این جا برای روشن شدن این حقیقت بیان دو نکته لازم است:
1. آزادی بشر در اراده و انتخاب هر نوع کاری که می خواهد انجام دهد، مورد اتّفاق همه خردمندان جهان است حتّی آنان که سنگ مجبور بودن بشر را به سینه می زنند و بشر را فاعل جبری مختار نما می دانند عملاً باین اصل اعتراف کرده خود و دیگران را در قسمتی از کارها فاعل آزاد و صاحب اختیار می دانند و لذا هر موقع از کسی مثلاً سخنان توهین آمیز بشنوند و یا فرزند خود را در انجام وظائف سست و تنبل مشاهده بنمایند، فوراً ناراحت شده و موضوع مجبور بودن توهین کننده یا فرزند را به دست فراموشی سپرده، شروع به داد و فریاد می کنند و متخلّف را به کیفر کردار خود می رسانند.
بنابراین باید بپذیریم که آن فرد جانی که مثلاً با ضربه چاقو انسانی را از پای در می آورد و یا میگساری که جامها را یکی پس از دیگری سرمی کشد، با آزادی و اختیار E
بدون جبر و فشاری که از درون خود یا خارج دست به این افراد مانند نفس کشیدن و هضم غذا یک امر غیر اختیاری و اجتناب ناپذیر است و چنان که گفته شد همان افرادی که روی یک سلسله خیال بافی اصل «آزادی اراده» را منکر شده اند، هنگامی که خود مورد تعدی و ستم قرار می گیرند، صد در صد تغییر عقیده و روش داده و از مقامات قضایی درخواست می کنند که ظالم و متعدّی را به کیفر اعمال خود برسانند.
2. علم خداوند همان طور که بیان شد، واقع نما است و سر موئی از واقع تخلّف نمی کند ولی باید توجّه کرد که علم خداوند به چیزی با آن قید و صفتی که در خارج دارد و با خصوصیّتی که تحقق پذیرفته است، تعلّق می گیرد.
توضیح اینکه: بشر در طول زندگی مبدأ دو نوع کار است یک دسته از کارها را از، روی اراده و اختیار انجام می دهد و بارزترین ممیز این قسمت از کارها این است که کار اختیاری او است.
دسته دیگر از کارهای او افعال غیرارادی و به اصطلاح اضطراری او می باشد، مانند گردش خون در رگها و ضربان قلب و فعّالیّت دستگاه گوارش و... ممیز روشن این دسته از کارها این است که فعل غیرارادی او است.
روی اصل مسلمی که گفته شد که علم خدا واقع نماست، و سر سوزنی از واقع تخلّف نمی کند هر یک از افعال ما به آن رنگ و خصوصیّتی که در خارج دارند برای خداوند از ازل معلوم بوده است یعنی خداوند از نخست می دانست که فعل معینی در لحظه ی خاصّی با کمال اختیار و آزادی ما سر می زند و همچنین قسمت دوم از افعال ما خداوند از ازل می دانست که فعل خاصی در یک ساعت معین از روی اضطرار از ما صادر می گردد. با در نظر گرفتن این دو مطلب که اساس پاسخ را تشکیل می دهند به توضیح پاسخ توجّه E
فرمائید:
مطلب اوّل ثابت نمود که قسمتی از افعال ما فعل ارادی و اختیاری ما است و ما در انجام و ترک آنها کمال آزادی را داریم.
همچنین مطلب دوم اثبات کرد که همانطور که خداوند از اصل کار ما آگاه است همچنین از خصوصیّت و رنگ و صفت آن که اختیاری و یا اضطراری بودن است آگاه و مطّلع است و به عبارت دیگر فعل ما آن مشخصات و ممیزاتی که در خارج دارد برای او معلوم می باشد.
روی این دو اصل درباره اختیاری خود چنین نتیجه می گیریم که خداوند از ازل می دانست که فلان جانی در ساعت معینی از فلان روز، با کمال آزادی و اختیار با ضربه چاقویی کسی را از پای درمی آورد.
و یک چنین علم پیشین علم ازلی خدا هرگز موجب جبر و سلب آزادی از انسان نمی شود و شخص جنایتکار حق ندارد علم ازلی خدا را بهانه قرار داده و خود را در انجام جنایت مجبور و مضطر قلمداد نماید، زیرا درست است که خداوند از ازل می دانست که جانی دست به جنایت می زند، ولی او نه تنها از اصل عمل آگاه بود بلکه از این هم آگاه بود که آن شخص این جنایت را از روی اختیار با کمال آزادی انجام می دهد.
دقّت کنید!
یک چنین علم نه تنها موجب جبر در انسان نیست بلکه مؤکد آزاد بودن اوست زیرا از آنجا که علم خدا از هیچ جهت تخلّف پذیر نیست و از هر نظر واقع نماست، ناچار باید آن شخص عمل خود را از روی اختیار و آزادی انجام دهد و اگر فرض کنیم که او در انجام آن کار مجبور گردد و در انجام آن اختیار و آزادی نداشته باشد در این صورت علم خدا بر E
طبق واقع نبوده بلکه جهل خواهد شد.
و به عبارت دیگر اگر ما کار خود را اعم از نیک و بد به آزادی انجام دهیم علم خدا مطابق واقع خواهد بود و اگر در کار خود مجبور باشیم در این صورت علم او برخلاف واقع خواهد گشت.
بیان ساده تر؛
شاید این بیان فلسفی برای بعضی سنگین باشد، در این صورت در رفع اشکال از مثال زیر کمک می گیریم: کیانی که «علم ازلی خدا را» دستاویز جنایت بزهکاران قرار داده و آنان را در انواع تعدیها و ظلمها و ارتکاب زشتی ها و بدیها معذور می شمارند آیا حاضرند در مثال زیر نیز چنین داوری بنمایند؟
بسیاری از استادان و دبیران، به خوبی می توانند آینده شاگردان خود را پیش بینی کنند معلمی که از اندازه کار و کوشش و آمادگی شاگردان برای امتحان آگاهی کامل دارد می تواند قبول و یا «رفوزه» شدن بسیاری از آنها را پیش بینی کرده و نظر قاطع دهد.
فرض کنید استادی از تنبلی و سهل انگاری شاگردی که وقت گرانبهای خود را صرف کارهای بیهوده و احیاناً مضر می نماید اطّلاع دارد و می بیند که دلسوزی ها و یادآوری های وی در روح و روان او اثر مثبتی نگذارده و او همچنان سرگرم اتلاف وقت در مراکز فساد است در این موقع استاد از وضع شاگرد، از چند هفته پیش از آغاز امتحان به خوبی می تواند آینده شاگرد خود را پیش بینی کرده و به طور قاطع نظر صائب و صد در صد، مطابق واقع بدهد اکنون باید دید عامل شکست وی در امتحان چه بوده است؟
آیا اطّلاع معلّم از وضع وی سبب عدم موفقیّت وی گردیده است؟
به طوری که اگر معلّم با همین وضع به عکس پیش بینی می کرد امکان داشت نتیجه E
غیر این شود و در امتحان پیروز گردد.
یا اینکه شکست وی در امتحان معلول سهل انگاری و تنبلی وی در ایّام تحصیلی بوده که در طول سال اساساً لای کتاب را باز نکرده و جز، هوسرانی، گرد هیچ کاری نگشته است؟
هیچ انسانی نمی تواند پیش بینی و علم استاد دلسوز را موجب شکست وی بداند بلکه باید تقصیر را متوجّه خود شاگرد نمود و سهل انگاری او را سبب عدم موفقیّت وی، می داند.
در این مورد استاد با ذکاوت و دلسوز، که با هوشیاری از سرنوشت شاگرد آگاه گردیده چه تقصیری می تواند داشته باشد؟
آیا حقیقت جز این است که محصل سهل انگار با کمال آزادی طراح سرنوشت خود بوده است و با اختیار و اراده خویش مقدّمات بدبختی و «رفوزه» شدن خود را فراهم ساخته است؟
گو اینکه معلّم نیز از نتیجه کار او آگاه بوده و حتّی تذکّرات لازم را هم داده است.
آری میان علم خدا به سرنوشت بندگان و آگاهی استاد از نتیجه امتحان شاگرد، تفاوت هایی هست و علم نامتناهی خداقابل مقایسه با علم محدود معلم نیست ولی این تفاوتها تأثیری در این پاسخ ندارد و هیچیک از اطّلاعات پیشین، علّت کار ما نبوده و موجب سلب اختیار و آزادی از ما نیست.
خلاصه سخن اینکه خداوند بشر را با یک سلسله مواهب طبیعی آفریده و به او عقل و خرد و اراده و اختیار و حریت و آزادی داده است و راه سعادت و بدبختی را به او نمایانده است و هر فردی را در انتخاب سرنوشت خود آزاد گذارده است. و این ما هستیم که از روی E
اراده و اختیار سرنوشت خود را تعیین کرده و جز ما کسی طراح و سازنده سرنوشت ما نیست و علم و اطّلاع او از آینده ما، کوچکترین لطمه ای به اختیار و آزادی ما، نمی زند و آنچه را که در شعر منسوب به خیام دلیل تصور شده و علم ازلی خداوند عذر برای گناه و آلودگی معرّفی گردیده آنجا که می گوید:
من می خورم و هر که چو من اهل بود
می خوردن من به نزد او سهل بود
می خوردن من حق ز ازل می دانست
گر می نخورم علم خدا، جهل بود
سفسطه ای بیش نیست و علّت رواج این مکتب در غرب جز شکستن مرزها و کسب آزادی مطلق در گناه چیزی نیست و در واقع، برای فریب دادن وجدان است.
مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف شرق در پاسخ رباعی فوق، رباعی زیر را سروده است:
E
آن کس که گنه به نزد او سهل بود
ایننکته یقین بداند از اهل بود
علم ازلی علت عصیان بودن
پیش عقلاً زغایت جهل بود(3).(4)

« بخش پاسخ به سؤالات »
3) خوانندگام گرامی برای مزید اطّلاع، پاسخ به اینگونه رباعیات منسوب به خیام به کتاب «خیام پنداری» مراجعه فرمائید.
4) مأخذ: از کتاب پرسش ها و پاسخ های مذهبی، ج 1، ص 73، انتشارات نسل جوان.
صحیح است گفته شود کارهای انسان به اراده خداوند است و آیا این مطلب با استحقاق کیفر سازگار است؟منافاتی ندارد که افعال انسان به اراده خداوند باشد در عین حال مواخذه و استحقاق کیفر هم داشته باشد زیرا فعل اختیاری است یعنی براساس اراده و اختیار صورت می گیرد و با خصوصیات اختیاری بودن متعلق اراده خدا واقع می شود و اشکالی ندارد که خداوند اراده کرده باشد انسان کارهای خویش را بر اساس اراده و اختیار انجام دهد و پس از انجام کار چنانچه کارش معصیت و گناه باشد او را عقاب و کیفر نماید آری اگر انسان در کارهایش مجبور بود و فعل انسان به طور جبری متعلق اراده خداوند بود اینجا این اشکال وجود داشت که چگونه خداوند فعل انسان را اراده کرده و او را معاقب می سازد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا باید قبل از انجام هر کار «انشاء اللَّه» گفت؟اینکه انسان جایی که سخن از انجام کاری باشد در آغاز کلمه انشاء الله بگوید بخاطر این است که همه امور وابسته به مشیت خداست و انسان موحد و خداشناس در موقع انجام هر کار باید مشیت خداوند را در مورد آن حاکم به بیند و به زبان خویش آنرا اعتراف نماید و این مسئله تربیتی بسیار مهم است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا تقدیم و تأخر در فعل حق تعالی راه می یابد یا خیر و آیا راه یافتن صفت موجود حادث به یکی از صفات موجودی دلیل حادث بودن او نیست؟افعال حق تعالی برخی را با برخی که مقایسه می کنیم تقدم و تأخر در آنها وجود دارد و متصف به تقدم و تأخر می شوند و اینکه تقدیم و تأخر از اوصاف موجودات حادث است اشکالی به وجود نمی آورد چون افعال خداوند حادث هستند و حادث و بودن فعل مستلزم حادث بودن فاعل نخواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خداوند که جسم نیست چگونه می تواند جسم به وجود بیاورد؟ مگر نه این است که معطی هر شی ء باید واجد آن باشد؟آنچه را این برهان بدست می آید این است که هر کمالی که در مخلوق و آفریده وجود دارد از خالق و آفریدگار است اما اگر کمال آفریده همراه با نقصی بود از برهان مذکور بدست نمی آید که معطلی آن کمال باید آن نقص را هم داشته باشد و جسم دارای کمال وجودی است اما - جهاتی از نقص هم مانند ترکیب و احتیاج در آن وجود دارد و هیچ برهانی قائم نیست که این نقص هم باید در آفریننده موجود باشد.
گذشته از اینکه براساس دلیلهای و براهین قطعی خداوند از هر جهت کامل است و هیچگونه نقص و نیاز و عجز در ذات پاک وی راه ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا ابدیت دلیل ازلیت است یا نه؟ابدیت از نظر عقلی ملازم با ابدیت نیست بدین لحاظ که اگر ما با دلیل اثبات کردیم که یک موجود پس از هستی، دیگر معدوم نخواهد شد بر اساس آن دلیل این موجود پس از هستی خویش این حکم را دارد اما اینکه باید از اول هم باشد دلیل بر این مطلب وجود ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا می توان خالق و مخلوق هر دو ازلی دانست؟خالق و مخلوق را دو موجود ازلی نمی توان به حساب آورد زیرا هستی مخلوق از خودش نیست و خدا است که مالک هستی مخلوق است و این که انسان معتقد باشد که در جهان دو موجودی مستقل، به خلق و تدبیر امور جهان می پردازند شرک است آری و موقع مشیت و اراده ی خداوند تعلق بگیرد هر موجودی را که بخواهد خلق می کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اینکه ما از ائمه«علیهم السلام» یاری می طلبیم و یا مثلاً یا علم مدد می گوئیم با جمله «لاحوال و لاقوة الا باللّه» منافات ندارد؟«لاحول و لاقوة الا بالله؛ هیچ نیروئی و قوه ای نیست مگر به خدا» و این با گفتن «یا علی مدد» منافات ندارد زیرا منظور این نیست که علی«علیه السلام» نیرو قوه ی وی نیز از خدا است و هر گونه مددی که او بخواهد انجام دهد مستند به خدا است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا اینکه می گویند: خداوند نیروی عظیمی است که همه جا هست و نادینی است و خالق همه موجودات است صحیح است یا خیر؟لفظ نیرو به دو معنی ممکن است بکار رود و معنای اول انرژی است که در مقابل ماده آورده می شود معنای دوم قدرت و توانایی به این معنی نیرومند یعنی توانا. به کار بردن تعبیر نیرو به معنی اول درباره خدا هرگز صحیح نیست زیرا ماده و انرژی جسم می باشند و خداوند یک وجود لایتناهی از جمع جهات است که در همه جا بوده و هست و صفاتی مانند صفات اجسام را ندارد.
دانشمندان اسلامی در کتابهای «عقاید و مذاهب کراراً» تذکر داده اند، که برای تنزیه خداوند از هر نوع - مشابهت به اموری مادی، باید از بکار بردن الفاظی که از آنها، بوی «تجسم» و مادی بودن استشمام می شود خود دارای نمود، از این نظر باید از بکار بردن لفظ «نیرو» درباره خداوند دوری جست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا در این جهان جز خداوند و پیامبران کسی دارای دانش نامحدود هست؟خداوند متعال نظر به اینکه ذاتش غیر محدود است و دارای کمالات غیر محدود می باشد دانش و علم وی هم اندازه و حدی ندارد او همه چیز می داند و اصولاً علم عین ذات اوست ولی غیر خداوند هر که باشد حتی پیامبران و امامان هم دارای دانش غیر خداوند هر که باشد حتی پیامبران و امامان هم دارای دانش غیر محدود نیستند و علم آنان اندازه و حد دارد نکته ای که توجه به آن لازم است این که آگاهی و علم پیامبران و امامان گرچه نسبت به انسانهای دیگر بسیار وسیع و گسترده است اما آن از خود هیچ چیز نمی داند و آنچه می دانند از ناحیه خداوند بوده و خداوند به آنان تعلیم داده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا هیچ کس و هیچ چیز هماورد خدا نیست؟«هماورد» در لغت به معنای حریف و هم نبرد آمده است و دو نفر را که با یکدیگر نبرد کنند هر کدام نسبت به دیگری هماورد است هم آورد و هماویز هم گفته شده است.
بنابراین اگر کسی و یا چیزی بخواهد هماورد خدا باشد باید یا نیرویش و قدرتش مافوق خداوند و یا لااقل هم ردیف او باشد تا بتواند هماورد خدا محسوب گردد و به دلیل عقل ثابت شده است که خداوند قادر مطلق است و فوق قدرت او قدرتی متصوّر نیست.
او یک هستی بی پایان و قدرت نامحدود است و چنین کسی بر همه چیز قادر و تواناست و هیچ چیز هماورد او نیست او را به عجز در نمی آورد زیرا عجز و ناتوانی در انجام یک کار به خاطر محدود بودن قدرت و یا بر اثر محدود بودن وسائل به وجود آوردن مقدمات آن کار است وقتی معتقد به خدایی شدیم که قادر و توانای مطلق است قدرت دارد و همه گونه موانع را از سر راه بردارد دیگر عجز و ناتوانی برای او نمی شود تصور کرد و قرآن مجید هم این معنا را بیان می کنند: «و ما کان الله لیعجزه من شیی فی السموات والارض انه کان علیماً قدیراً؛(5) هیچ چیز در زمین و آسمان خداوند را ناتوان نمی کند، این مسائل هیچ کس و هیچ چیز هماورد خداوند نیست و خداوند دانا و تواناست».

« بخش پاسخ به سؤالات »
5) سوره فاطر، آیه 43.
آیا خداوند، در هستی، علم و قدرت خویش به چیزی وابسته است؟بر اساس براهین عقلی قطعی، هستی، قدرت و علم خداوند، عین ذات اوست و چنین نیست که خداوند، مانند موجودات دیگر، هستی توانایی و علم خویش را از مبداء دیگری دریافت کرده باشد. او همواره دارای هستی، قدرت و علم بوده و در هستی و علم خویش نیاز به کسی نداشته است و ندارد و هر چه هستی و علم در جهان هست، از آن ذات مقدّس اوست و تنها او است که قائم به ذات است. زیرا اگر او نیاز به دیگری داشته باشد، آن دیگری نیز به دیگری نیاز خواهد داشت و مستلزم تسلسل خواهد بود و براساس برهان قطعی، تسلسل محال است.
اساساً «اللَّه» کمال مطلق و پیراسته از هر نیاز و نقصی است. حال اگر علم و هستی او را وابسته به دیگری بدانیم، دیگر کمال مطلق نخواهد بود.
بنابراین، خداوندی خدا، همان کمال مطلق بودن اوست که جز با ذاتی بودن علم، حیات، قدرت و دیگر صفات ذاتی قابل تصوّر نیست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا نیازمندی معلول به علّت تنها در حدوث است یا هم در حدوث است و هم در بقاء؟ملاک احتیاج معلول به علّت، خصوصیّت وجودی معلول یعنی: فقر و وابستگی وجودی آن است. و فقر و ضعف مرتبه وجودی، همیشه - چه در زمان وجود یافتن و چه پس از آن - همراه و ملازم معلول بوده و از آن جدا شدنی نیست.
از این رو، همچنان که معلول برای حدوث و وجود یافتن نیاز به علّت دارد، در استمرار وجود خود نیز به افاضه علّت نیازمند است.
به دیگر بیان، علّت نیاز به علّت تنها حدوث معلول نیست، بل علّت نیاز به علّت، همان ذات وابستگی و یا امکان فقری معلول است. یعنی معلول از آن جهت که دارای فقر ذاتی و ممکن الوجود است، نیازمند به علّت است.
مسلماً این فقر ذاتی همان گونه که به هنگام پدید آمدن ممکن(حدوث) وجود دارد، در بقاء نیز همراه معلول است. و چون فقر ذاتی دائمی و همیشگی است، نیاز به علّت نیز دائمی می باشد.

« بخش پرسش و پاسخ »
صفات ذات خداوند و صفات فعل او چه تفاوتی دارد؟صفاتی که به خدای متعال، نسبت داده می شود یا مفاهیمی است که با توجّه به کمالی از کمالات ذات الهی انتزاع می شود مانند حیات و علم و قدرت، و یا مفاهیمی است که از آن ذات مقدّس به لحاظ نوعی رابطه بین خدای متعال و مخلوقاتش انتزاع می شود. مانند خالقیّت و رازقیّت. دسته اوّل را «صفات ذاتیه» و دسته دوّم را «صفات فعلیّه» می نامند(6).
فرق اصلی بین این دو دسته از صفات آن است که در دسته اوّل، ذات مقدّس الهی مصداق عینی آنهاست، امّا دسته دوّم حکایت از نسبت و اضافه ای بین خدای متعال و آفریدگان دارد و ذات الهی و پدیده ها به عنوان دو طرف اضافه در نظر گرفته می شوند. مانند صفت خالقیّت که از ذات الهی به لحاظ وابستگی وجودی مخلوقات به آن ذات انتزاع می شود و خدا و مخلوقات، دو سوی این اضافه را تشکیل می دهند و در خارج، حقیقت عینی دیگری غیر از ذات مقدّس الهی و مخلوقات به نام «آفریدن» وجود ندارد. البته خدای متعال در ذات خود، قدرت بر آفریدن دارد ولی «قدرت» از صفات ذات است و «آفریدن» مفهومی است اضافی که از مقام فعل، انتزاع می شود و از این روی «آفریدگار» از صفات فعلیّه بشمار می آید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
6) آموزش فلسفه، ج 2، ص 371.
این جهان چگونه و از کجا آغاز شد؟ آن روز که هیچ کس و هیچ چیز نبود، خدا کجا بود و از کجا آمد و پیش از آن چه می کرد؟جهان ما، با آفرینش آغاز گشت و مکان و زمان، از ویژگیهای مادّه است. خداوند، مجرّد و پیراسته از نقایص مادّی طبیعی است و از این رو، زمان و مکان برای او معنا ندارد.
برای ما، که با عالم مادّه درگیریم، کجایی مطرح است، نه برای خداوند که: «هو الاوّل و الآخِر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شی ء علیم؛(7) اوّل و آخر و پیدا و نهان اوست و او بر هر چیز داناست».
او مادّی نیست و جا و مکانی برایش نیست. برای خداوند پیش از آفرینش و پس از آفرینش تفاوتی ندارد؛ چرا که نقصی ندارد که با آفرینش آن را جبران کند.

« بخش پاسخ به سؤالات »
7) سوره حدید، آیه 3.

صفات خداوند / ثبوتیه / فعلیه

صفات خداوند / سلبیه

پرسشپاسخ
آیا وجود خداوند از سنخ موجودات مادّی است؟وجود خداوند قابل مقایسه با مخلوقات نیست. وجود مخلوقات، محدود است و از حدودی برخوردار است که از آن به «ماهیّت» تعبیر می شود. و همین ماهیّت و حد داشتن خاستگاه نقص وجودی و موجب نیازمندی موجودات است. به خلاف وجود خداوند که از هر حدّ و محدودیّت و نقصی و در نتیجه از هر گونه نیازی مبّراست.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا خداوند جسمانی است و مکان دارد؟خداوند جسم نیست و دلیل بر این مطلب آنست که هر جسمی مرکب است از اجزاء و نیازمند به آن اجزاء است و همچنین نیازمند به مکان است و خدای متعال از نیاز منزّه است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
آیا توسّل به اولیاء خدا و شفاعت خواستن از آنان شرک نیست؟توسل و شفاعت خواستن، استفاده از وسیله و ابزاری است که خداوند قرار داده است، چنانکه شفا همواره از خداست و دکتر نقش سبب و ابزار را دارد با این وصف مراجعه به دکتر شرک به خدا نیست بلکه استفاده از ابزاری است که خداوند قرار داده است آری اگر کسی دکتر را مستقلاً مؤثّر در درمان بداند این شرک است.
بر این اساس کسی هم که به اولیاء الهی مستقلاً توجّه کند و آنان را به طور استقلال منشاء اثر بداند بی تردید این عقیده شرک محسوب می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
منظور از رؤیت و نظر به خدا چیست و حجاب کدام است؟آنچه مسلّم است و دلیلهای عقلی و نقلی قطعی بر آن قائم است اینکه خداوند متعال با چشم ظاهر انسان دیده نمی شود چه در این جهان و چه در جهان دیگر و اگر سخن از نظر و دیدن در کار باشد به طور مسلّم منظور دیدن با چشم ظاهری نیست بلکه شهود قلبی منظور است امّا اینکه این چه نوع شهود و دیدنی است حقیقت آن برای ما مکشوف و روشن نیست.
و اینکه گفته شده حجاب برطرف می شود آن هم نیز حجاب و پرده ای نیست که بر روی بینایی ظاهری که مانع رؤیت با چشم است افکنده شده باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
شرک به چه معنی و چند قسم است؟توضیحاً یادآور می شویم که توحید بر چند گونه است:
1. توحید ذاتی؛
2. توحید صفاتی؛
3. توحید افعالی؛
4. توحید عبادی.
شرک نیز دارای همین اقسام است توضیح اینکه یک مرحله از اعتقاد به یگانگی خداوند این است که انسان معتقد باشد که خداوند که دارنده ی تمام صفات کمال است ذاتاً یگانه است و شریک و مانند ندارد این را توحید ذاتی می گویند متقابلاً شرک در این مرحله این است که انسان معتقد به یگانگی خداوند نباشد و برای او شریک معتقد شود توحید صفاتی این است که صفات خداوند را زائد بر ذاتش نداند بلکه علم و تمام کمالات را عین ذات خداوند بداند شرک در این مرحله این است که صفات خدا را زائد بر ذاتش بدانند.
توحید افعالی این است که انسان معتقد باشد که هیچ نیرویی در جهان مستقل در تأثیر نیست و تنها خدا است که هر کاری بخواهد انجام می دهد و تأثیر هر نیرو و قدرتی به اذن و مشیّت او است شرک در این مرحله این است که انسان برخی چیزها را مستقل در تأثیر بداند چنانکه مشرکان قریش معتقد بودند که بتها در کارها تأثیر دارند و نزد خدا شفاعت می کنند.
توحید عبادی این است که انسان تنها خدا را شایسته ی عبادت بداند و اگر انسان دیگری را شایسته ی عبادت بداند و یا در برابر دیگری در حدّ پرستش تعظیم و خضوع کند گرفتار شرک شده است. و جامعه ای که این چنین باشد مشرک خواهد بود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
e
به چه دلیل نقص و محدودیّت در خداوند راه ندارد؟موجودات عالم هستی از حدود و اندازه های وجودی برخوردار هستند که از این حدود به «ماهیّت» نیز تعبیر می شود. ماهیّت، حکایت کننده چگونگی و چیستی موجود است. این حدود علاوه بر این که چگونگی و ماهیّت موجود را ترسیم نموده و آن را از دیگر موجودات متمایز می سازد در عین حال حکایت از محدودیّت وجودی آن موجود نیز می کند. و همین محدودیّت دایره کمال وجودی موجود را محدود نموده، باعث نقص وجودی او می شود.
تمامی موجودات عالم امکان، از این محدودیّت و نقص برخوردارند امّا برخی نقص کمتر و برخی نقص بیشتری دارند.
این موجودات ناقص و محدود و فقیر در وجود خویش، به موجودی کامل و غیر محدود و غنی، نیازمندند، که او خداوند غنی مطلق است. و سلسله موجودات فقیر(فقر وجودی) از آنجا که وجود دارند، در هستی خویش، به موجودی که بی نیاز مطلق است یعنی خداوند متعال وابسته اند.
از سوی دیگر نقص و محدودیّت با یکتایی و توحید ناب که مستلزم کمال مطلق و بی کرانگی ذات است، هرگز سازگار نیست. چون یکتایی خداوند، از نوع وحدت عددی نیست که با نقص و دوگانگی سازگار باشد. وحدت خداوند، وحدت حقّه است که از مبرّا و منزه بودن ذات خداوند از هر گونه حدّ و نقصی حکایت دارد.

« بخش پرسش و پاسخ »
E
به چه دلیل خداوند فرزند ندارد؟خداوند فرزند ندارد. زیرا اگر فرزند داشت دارای ترکیب و جزء بود چه فرزند در انسان و حیوانات جزئی(به صورت نطفه) جدا شده از پدر و مادر است و لازمه جزء داشتن نیازمند بودن است و هیچ گونه ترکیب و نیاز در خداوند راه ندارد. همچنان که در سوره اخلاص آمده است: «قل هواللَّه احد ئاللَّه الصمدب لم یلد و لم یولدب؛ بگو خداوند یگانه است [و ترکیبی در او راه ندارد ئ]خداوند بی نیاز است [ب و از همین رو] نزاده و زاییده نشده است ب».
بنابراین رابطه خداوند با پدیده ها، بر پایه تولید و توالد نیست؛ بل بر اساس خلق و ایجاد است.
اساساً فرزند داشتن از ویژگی های حیوانات و انسان است، که بر پایه کنش ها و واکنش های غریزی، عاطفی صورت می پذیرد؛ فعل و انفعال هایی که خدای سبحان، از آن پاک و منزّه است.

« بخش پاسخ به سؤالات»
اینکه گفته می شود حق تعالی از دو حد تعطیل و تشبیه خارج است یعنی چه؟این مطلب درباره خداوند در رابطه با معرفت و شناخت مطرح می شود و منظور از اینکه خداوند از تعطیل بیرون است این است که نباید عقل را از معرفت و شناخت خداوند متوقف ساخت و معتقد شد که خداوند به هیچ وجه قابل شناخت نیست و اینکه از حد تشبیه خارج است یعنی نباید صفات و مخلوقین را برای خداوند ثابت کرد و در مقام شناخت، او را به دیگر موجودات مقایسه نمود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
؟نظر به اینکه ما هر چه دیدیم، جسم می بینیم، تصور موجودی که دارای وجودی وسیع و غیرمحدود و از هر جهت باشد و جسم و دیدنی نباشد و از هر چه که در تصور ماست بی نیاز باشد برای ما اندکی مشکل است و این صحیح است که موجودات زنده یعنی جانداران احتیاج به اکسیژن دارند چون خون در بدن آنها جریان دارد و این خون برای تأمین حیات احتیاج به اکسیژن دارد ولیکن این ها همه از خواص اجسامند اگر خدا هم احتیاج به اکسیژن داشته باشد لازمه اش نیاز به جسم و مکان داشتن دیده شدن و جهت دار بودن است در حالی که خدا جسم نیست، مکان ندارد دیده نمی شود و احتیاج به هیچ وجه در او راه ندارد چطور ممکن است کسی که هستی بخش و آفریننده ی موجودات است به آفریده ی خویش احتیاج داشته باشد خدایی را که می پرستیم خود، اکسیژن را آفریده است و بدیهی است که آفریننده ی اکسیژن به آن هیچگونه احتیاجی نداشته و ندارد چون قبل از آنکه اکسیژن را بیافریند زنده بوده و علم قدرت داشته است و همانطور که قبل از آفریدن اکسیژن زنده بوده و احتیاج به آن نداشتن بعد از آفریدن آن نیز، احتیاج به آن ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چیزی مکان دارد که وجود دارد و خدا مکان ندارد پس باید وجود هم نداشته باشد؟این صحیح است که هر چه مکان دارد وجود دارد و نتیجه اش این است که ما از مکان داشتن می توانیم وجود آن چیزی را که مکان دارد اثبات کنیم ولی این مطلب درست نیست که هر چه وجود دارد مکان هم دارد زیرا تنها موجودی مکان دارد که جسم باشد و موجودی که مجرد از ماده است وجود دارد ولی مکان دارد از این رو نمی توان این نتیجه را گرفت که چون خدا مکان ندارد پس وجود ندارد زیرا هر موجودی مکان نمی خواهد تا از مکان نداشتن آن وجود نداشتن او را بتوانیم اثبات کنیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا با توجّه به این برهان که معطی هر شی ء نمی تواند فاقد آن باشد خلق موجودات مادی، دلیل مادی بودن خالق آنان نیست؟در پاسخ یادآور می شویم که لازم نیست موجودی که ماده را ایجاد می کند خودش مادی باشد زیرا آنچه برهان عقلی ما را بدان رهنمون می شود این است که هر کمالی که در معلول هست باید آن کمال در مرتبه ی علت موجود باشد ولی نقصهایی که در معلول هست لازم - نیست در علت باشد و ماده داشتن نقص است نه کمال زیرا ماده - هماره با ترکیب و مستلزم نیاز است و خداوند که خالق و آفریننده همه موجودات است و قدرت دارد هر موجودی را بیافریند از نقص و نیاز منزه است و تمام کمالات موجودات به او منتهی می شود.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا حرکت وضعی به گونه ای که نه کمالی را به وجود آورد و نه نقصی را کاهش دهد در ذات خداوند متصور است؟حرکت وضعی و انتقالی و دیگر اقسام حرکت همه در جسم و ماده متصور است و جسم، محدود و نیازمند به مکان است و خداوند از محدودیت و نیاز منزه و متعالی می باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
آیا می شود جهان را مکان خدا دانست؟جهان با آن همه کرات و کهکشان ها و با آن همه عظمتی که دارد تا جایی که هنوز دانشمندان نتوانسته اند حدود آن را - معین کنند این جهان با آن همه وسعت بالاخره محدود است و انتهایی دارد و اگر این جهان مکانی برای خدا باشد خدا هم محدود خواهد بود در حالی که خدا خود جهان و جهانیان و زمان و مکان را - آفریده است و بر همه چیز احاطه دارد و محدود به چیزی نمی شود و هیچگاه ممکن نیست خداوند به آفریده ی خود محتاج باشد و اصولاً احتیاج به مکان مخصوص اجسام خدا جسم نیست تا احتیاج به مکان داشته باشد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
با اینکه خداوند مکان ندارد چگونه در مورد حضرت عیسی«علیه السلام» در قرآن آمده که او را به سوی خویش بالا برده است؟پس از اینکه براساس دلیلهای عقلی قطعی دانستیم که خداوند - مکان ندارد پی می بریم که اینگونه تعبیر که خدا او را به سوی خویش بالا برد مانند تعبیرهای دیگری است که مکانهایی را بخدا نسبت می دهد مانند کعبه و مساجد که خانه ی خدا نامیده می شود و نسبت دادن این مکانها به خدا به خاطر شرافت این مکانها است و چون این مکانها از مکانهای دیگر مقدس تر است به همین لحاظ اضافه و انتساب آنها به خداوند صحیح می باشد.
تعبیری هم که در مورد حضرت عیسی«علیه السلام» می باشد به همین لحاظ است زیرا مکانی که حضرت عیسی«علیه السلام» به آنجا بالا برده شده چون اضافه و انتساب بیشتری به خدا دارد از این لحاظ گفته شده خدا او را به سوی خودش بالا برده است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
خدا از چه کسی متولد شده و محل ولادت او کجا است؟طرح این سوال صحیح نیست زیرا خداوند مانند دیگر موجودات نیست که شروع و پایانی داشته باشد و از موجودات دیگری متولد شود زیرا اگر چنین باشد باید وجود هستی خود را از دیگری گفته باشد و در هستی محدود باشد در حالی که خداوند محدود نیست او موجودی است نامحدود که دارای کمالات نامحدود است او همواره بوده و خواهد بود و هستی او از خود او و عین ذات اوست و مانند دیگر موجودات نیست که دیگری بآنها هستی بخشیده باشد.
او چنانچه در سوره قل هو الله احد می خوانیم صمد و بی نیاز است و همه روی نیاز به ذات مقدس او می برند و او چنان است که «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد؛ نه زائیده و نه از کسی زائیده شده است و هیچکس برای او شریک و همتا نمی باشد». برای توضیح این مطلب جزوه ای را برایتان ارسال داشتیم مطالعه فرمائید.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا خدا را نمی توانیم ببینیم؟چیزهایی با چشم دیده می شود که جسم باشد دارای شکل و رنگ و خداوند متعال جسم و دارای شکل و رنگ نیست تا بتوان او را با چشم دید و اگر جسم باشد لازمه اش نیاز به مکان است و نیاز در ذات پاک خداوند راه ندارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چرا صفات سلبیه خدا را صفات جلال می گویند؟جلال به معنای عظمت و بزرگی است.«تبارک اسم ربک ذی الجلال و الاکرام؛(1) مبارک است نام پروردگار تو که صاحب جلال و عظمت و کرامت است». ذوالجلال از صفات یاست که خداوند را اجل و برتر از صفاتی می داند که شایسته او نیست. (صفات سلبیه) و به همین جهت به صفات سلبیه، صفات جلال می گویند و اکرام به صفاتی اشاره می کند که حسن و نیکویی و ارزش و کمال را ظاهر می سازد و آن صفات ثبوتیه است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
1) سوره الرحمن، آیه 78.
چرا عقل و روح که به چشم دیده نمی شود مکان دارد و آن بدن ما است؟در بحث خداشناسی می آموزیم که چون خدا جسم نیست لذا دیده نمی شود زیرا چشم فقط اجسام را می بیند و چون خدا جسم نیست مکان هم ندارد زیرا جسم مکان می خواهد بنابراین اگر می گوئیم خدا مکان ندارد به لحاظ این است که جسم نیست نه به لحاظ این باشد که دیده نمی شود و چون دیده نمی شود پس مکان ندارد تا شما بگوئید عقل و روح هم با اینکه بچشم دیده نمی شود و مکان دارند چنین نیست که هر چه بچشم دیده نشد مکان هم نداشته باشد زیرا بسیار چیزهاست که به چشم دیده نمی شود ولی مسلم مکان دارد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
چون خدا زمان و مکان ندارد با حواس پنجگانه قابل درک نیست پس خداوند وجود ندارد؟اشتباه مارکسیستها در همین است آنها خیال می کنند هر چیزی که با حواس پنجگانه قابل درک نباشد آن چیز وجود ندارد. در حالی که ما می دانیم که حواس پنجگانه ما محدود است و تنها چیزهایی را می تواند درک کند که در چارچوب و شرائط معینی واقع شود و هیچکس نمی تواند ادعا نماید که حواس ما تابی نهایت می تواند موجودات را درک نماید مثلاً در مورد نیروی جاذبه، امواج رادیوئی نیروهای الکتریسیته آنها چه می گویند؟ با کدامیک از حواس ما این چیزها قابل درک است آیا کسی می تواند ادعا نماید که من جاذبه را دیده ام، شنیده ام، بوئیده ام و... آنچه که انسان با حواس پنجگانه اش درک می کند آثار جاذبه است نه خود جاذبه مثلاً وقتی می بینیم که سیب از درخت جدا شد و حرکت کرد و به زمین افتاد آنچه که انسان می بیند (همانطور که نیوتن مشاهده کرد) عبارتست از سیب، حرکت سیب، افتادن روی زمین آیا چیزی را بنام جاذبه می توان مشاهده کرد و آیا جاذبه همان سیب و حرکت آن به سوی زمین است؟ پس از کجا پی می بریم که در زمین جاذبه وجود دارد در اینجا عقل به کمک ما می شتابد و می گوید حرکت سیب به سوی زمین، یک حادثه و پدیده است و هر پدیده ای علت و عاملی می خواهد پس در حرکت سیب به سوی زمین باید عامل و سببی وجود داشته باشد که نام آن عامل و نیرو را جاذبه می گذاریم بنابراین ما توانسته ایم که از آثار یک چیز به وجود آن پی ببریم: شما از مارکسیستها بپرسید چطور معتقدید که زمانی جامعه به صورت برده داری و ارباب رعیتی می زیسته است و دلیلتان بر اثبات این اعتقاد چیست؟ و از کجا پی برده اید که مارکس و انگلیس و... آمده اند و مکتب مارکسیسم را بنیان نهاده اند؟ و با کدامیک از حواستان درک کرده اید این نوع از مسائل را؟ آیا با چشم دیده اید نظام برده داری و یا وجود مارکس را ممکن است بگویند از آثار و نوشته ها پی می بریم، در پاسخ می گوئیم چطور این حق را بخودتان می دهید که از آثار و نوشته پی به وجود چیزها و نویسندگانی ببرید اما ما حق نداریم که از آثار وجودی و آثار نظم و... به وجود خدا پی ببریم، از اینجا روشن شد که همه چیز را نمی توان با حواس پنجگانه کشف کرد بلکه عقل و اندیشه ما عامل اصلی و اساسی است. از برای کشف مجهولات و اگر عقل و فکر و اندیشه نباشد هرگز علم، تجربه و حواس پنجگانه ما نمی تواند مجهولاتی را کشف نماید و یا به صورت یک قانون کلی در آورد و وقتی عقل یکی از ابزارهای مهمی برای شناخت و کشف مجهولات بشمار آید طبعاً به کمک عقل می توانیم بسیاری از چیزها را از جمله وجود خدا را ثابت نمائیم در اینجا هر چند می توان توضیح بیشتری داد ولی به همین مقدار اکتفا می کنیم.

« بخش پاسخ به سؤالات »
این که فرشتگان از سوی خدا خبر می آورند، مگر خداوند مکان دارد؟دریافت وحی از خداوند مساوی با مکان داشتن خداوند نیست. ما چون در عالم طبیعت زندگی می کنیم و با مکان و زمان مأنوسیم همین که تعبیر «خبر آوردن» یا «خبر بردن» را می شنویم، مکان و محلّ به ذهنمان می رسد؛ آوردن خبر از جایی و بردن خبر به جایی دیگر. ولی در عالم تجرّد، که مادّه منزّه است، مکان و محلّی در میان نیست. هم خداوند بسیط صرف است و مجرّد محض و هم فرشتگان مجرّدند از مادّه و جسم مبرّا. از این رو، دریافت خبر را در عالم تجرّد نباید با خبر یافتن در عالم مادّه اشتباه کرد.

« بخش پاسخ به سؤالات »
به چه دلیل نقص و محدودیّت در خداوند راه ندارد؟موجودات عالم هستی از حدود و اندازه های وجودی برخوردار هستند که از این حدود به «ماهیّت» نیز تعبیر می شود. ماهیّت، حکایت کننده چگونگی و چیستی موجود است. این حدود علاوه بر این که چگونگی و ماهیّت موجود را ترسیم نموده و آن را از دیگر موجودات متمایز می سازد در عین حال حکایت از محدودیّت وجودی آن موجود نیز می کند. و همین محدودیّت دایره کمال وجودی موجود را محدود نموده، باعث نقص وجودی او می شود.
تمامی موجودات عالم امکان، از این محدودیّت و نقص برخوردارند امّا برخی نقص کمتر و برخی نقص بیشتری دارند.
این موجودات ناقص و محدود و فقیر در وجود خویش، به موجودی کامل و غیر محدود و غنی، نیازمندند، که او خداوند غنی مطلق است. و سلسله موجودات فقیر(فقر وجودی) از آنجا که وجود دارند، در هستی خویش، به موجودی که بی نیاز مطلق است یعنی خداوند متعال وابسته اند.
از سوی دیگر نقص و محدودیّت با یکتائی و توحید ناب(وحدت حقّه حقیقیه) که مستلزم کمال مطلق و بی کرانگی ذات است، هرگز سازگار نیست. چون یکتایی خداوند، از نوع وحدت عددی نیست که با نقص و دوگانگی سازگار باشد. وحدت خداوند، وحدت حقّه است که از مبرّا و منزه بودن ذات خداوند از هرگونه حدّ و نقصی حکایت دارد.

« بخش پرسش و پاسخ »
آیا مبراء دانستن خدا از صفات سلبیه محدود کردن خداوند است؟سؤال فوق ناشی از روشن نبودن معنای صفات سلبیه است. صفاتی که از خدا سلب می شود، صفات نقص است نه صفات کمال و نفی چنین صفاتی، تنزیه او از هر صفتی است که خارج از مرتبه کمال و وجود اوست. سلب جهل از خداوند اعتقاد به علم مطلق اوست، سلب محدودیت از ذات خداوند، قبول نامحدودیت در ذات اوست، سلب جسم و ویژگی های جسمانی و نیز نفی ترکیب اعتقاد به احدیت و بساطت وجود اوست.
صفات سلبیه، صفاتی است که حاکی از تنزیه خارج از ذات خداست و در واقع، واقعیّتی ندارند. جهل، عدم علم است؛ فقر، نداری و نبود غنا و کمال است؛ ظلم، امری عدمی است.
عدل صفت وجودی است ولی ظلم خروج هر فعل و یا وجودی از شأن مناسب است، عدل کمال است و ظلم نقص.
در یک کلام، اگر صفات سلبیه را به خدا نسبت دهیم، ذات الهی را محدود کرده و مرکب از نقص و کمال دانسته ایم. محدودیت، نشانه نقص و نقص، علامت نیازمندی و نیازمندی، نشانه وابستگی است، در حالی که خدای متعال، وجود مستقل مطلق است.
بنابراین، مبرّا دانستن خداوند از صفات سلبیه تنها به معنای محدود کردن او نیست که لازمه نامحدود بودن آن ذات کامل است.

« بخش پاسخ به سؤالات »
اینکه مکانی به نام «عرش» به خدا اختصاص داده شده منافات ندارد با اینکه خداوند دارای مکان و مرکزی نیست؟اینکه مکانهایی به خدا نسبت داده می شود دلیل این نیست که خداوند در آن مکانها قرار دارد چه اینکه مثلاً مسجد و کعبه که خانه ی خدا گفته می شود بدین لحاظ است که مردم در آنجا مراسم عبادی را انجام می دهند و به دعا و نیایش خداوند می پردازند همچنین عرش که به خدا - نسبت داده می شود از این نظر است که عرش مقامی است که بستگی و - انتساب بیشتری به خداوند متعال دارد، و با این توضیح روشن می شود اینکه پیامبر در شب معراج به آن نقطه ای که جبرئیل از رفتن آنجا ممنوع بود پیش رفته بدن معنی نیست که به مکانی که جای خداوند باشد رسیده - است.
زیرا روشن است که خدای جهان مکان ندارد و آفریدگار مکان است.

« بخش پاسخ به سؤالات »

مقالات دیگر...

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی