ماه رجب المرجب

اعمال و فضائل ماه رجب المرجب

این الرجبیـــــون؟

* فضیلت ماه رجب

* اعمال مشترک

* ليلة الرغائب

* شب و روز اول ماه

 ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمی رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور می گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

از حضرت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) روایت شده است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد؛ و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.

از امام صادق (علیه السلام) روایت است كه حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».

ابن بابویه از سالم روایت كرده است كه گفت: در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم. وقتی نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏ اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر از خدا كسى نمى‏ داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏ داران آن نائل مى‏ گردم؟ فرمود: اى سالم هر كس یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر كس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند؛ و بدان كه براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ

  اعمال مشترك ماه مبارک رجب

اینها اعمالی است كه انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصى به روز معینی ندارد و آن چند مورد است:

  1. در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین (علیه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود:

یَا مَنْ یَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ.

  1. دعایی را كه از امام صادق (علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:

«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ».

  1. از امام صادق (علیه السلام) روایت شده كه در ماه رجب این خوانده شود:

«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِینَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْكَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».

قابل توجه است که ادعیه دیگری نیز برای این ماه عزیز ذکر شده است که می‌توانید به مفاتیح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نمایید.

  1. از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) روایت شده كه: هر كس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و كسى كه چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.
  2. از نبی مکرم اسلام روایت است: كسى كه در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ " بگوید خداوند عزوجل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید.
  3. روایت است كسى كه در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ " و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند كند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ " اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به بركت ماه رجب، آتش او را مس نكند.
  4. در کل این ماه هزار مرتبه ذکر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد.
  5. سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود؛ و نیز روایت كرده كه هر كس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود كه او را به بهشت بكشاند.
  6. سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) روایت كرده كه: هر كس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت حمد یك مرتبه و آیة الكرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند و سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى كه این نماز را گزارده تا روزى كه بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید و او را به هر آیه‌ای كه خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود.
  7. سه روز از این ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود؛ زیرا كه روایت شده هر كس در یكى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.
  8. از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است كه: هر كس در یك شب از شب‌هاى ماه رجب ده ركعت نماز به این نحو که در هر ركعت حمد و قل یا ایها الكافرون یك مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.
  9. «ليلة الرغائب» اولين شب جمعه ماه رجب را ليلة الرغائب (يعنى شب دلدادگان) مى‏‌گويند و براى آن اعمالى با فضيلت‏ بسيار از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله وارد شده كه آن را سیّد در كتاب «اقبال» و علاّمه حلى در «اجازه بنى زهره» نقل كرده‏‌اند، بعضى از فضيلت آن اينكه به سبب انجام آن گناهان بسيار آمرزيده مى‏‌شود و نيز نمازى در آن وارد شده كه هركه آن را به جاى‏ آورد هنگام شب اوّل قبرش حق تعالى ثواب آن را به نيكوترين صورت و با روى گشاده و درخشان و زبانى گويا به سوى‏ او مى‏‌فرستد، پس به او مى‏‌گويد: اى حبيب من تو را بشارت باد كه از هر شدّت و سختى نجات يافتى، بنده مى‏‌گويد تو كيستى؟ به خدا سوگند من چهره‏‌اى زيباتر از چهره تو نديدم، و سخنى شيرين‏‌تر از سخن تو نشنيدم، و بویى بهتر از بوى‏ تو نبوييدم! پاسخ مي‌دهد: من ثواب آن نمازم كه در فلان شب، از فلان ماه، از فلان سال به جاى آوردى‏ امشب نزد تو آمدم تا حقّت را ادا كنم، و مونس تنهایى تو باشم، و هراس را از تو برگيرم و هنگامى‏‌كه در صور (شيپور قيامت) دميده شود، در عرصه قيامت سايه‏‌اى بر سرت خواهم افكند، پس خوشحال باش كه خير هرگز از تو جدا نخواهد شد. كيفيت‏ اين نماز چنين است: اولين پنجشنبه ماه رجب را روزه مى‏‌دارى، چون شب جمعه داخل شود، ما بين نماز مغرب و عشا، دوازده ركعت نماز بجاى مى‏‌آورى، هر دو ركعت با يك سلام به اين ترتيب كه در هر ركعت يك مرتبه سوره «حمد» و سه مرتبه «سوره قدر» و دوازده‏ مرتبه «سوره توحيد» مى‏‌خوانى و هنگامى كه از نماز فارغ شدى هفتاد مرتبه مى‏‌گویى: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ وَ عَلَى آلِهِ [وَ آلِ مُحَمَّدٍ].

سپس به سجده مى‏‌روى و هفتاد مرتبه مي‌گویى: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ

آنگاه سر از سجده بر مى‏‌دارى و هفتاد مرتبه مى‏‌گویى: رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِیُّ الْأَعْظَمُ

دوباره به سجده مى‏‌روى و هفتاد مرتبه مى‏‌گویى: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ

سپس حاجت خود را مى‏‌طلبى كه به خواست خدا برآورده خواهد شد.

  اعمال شب اول ماه رجب

  1. وقتی هلال ماه دیده شد فرد بگوید: اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَةِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّى وَ رَبُّكَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ.

و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است كه چون هلال رجب را مى‏ دید مى‏ گفت: اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِى رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ.

  1. غسل: حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله) فرموده‌اند: هر كس ماه رجب را درك كند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نماید، از گناهان خود پاک می‌شود مانند روزى كه از مادر متولد شده است.
  2. زیارت امام حسین علیه السلام
  3. بعد از نماز مغرب بیست ركعت، یعنی 10 تا دو رکعتی نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد.
  4. بعد از نماز عشاء دو ركعت نماز گزارده شود بدین نحو که در ركعت اول حمد و ألم نشرح یك مرتبه و توحید سه مرتبه و در ركعت دوم حمد و ألم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سى مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سى مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالى گناهان او را بیامرزد مانند روزى كه از مادر متولد شده است.

روز اول رجب: این روز، روز شریفى است و برای آن چند عمل ذکر شده است.

  1. روزه: روایت شده كه حضرت نوح (علیه السلام) در این روز به كشتى سوار شد و به كسانى كه همراه او بودند امر فرمود روزه بگیرند که هر كس این روز را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال از او دور شود.
  2. غسل
  3. زیارت امام حسین علیه السلام: از امام جعفر صادق (علیه السلام) روایت شده است که: هر كس امام حسین (علیه السلام) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است ان شاء الله.

تأملی در دعای ماه رجب

تأملی در دعای ماه رجـب

شخصی به نام محمدبن ذکوان معروف به سجاد، خدمت پیشوای ششم، حضرت امام صادق علیه السلام رسید و عرض كرد: برای ماه رجب به من دعایی یاد بدهید كه خداوند متعال مرا به آن نفع ببخشد. امام صادق علیه السلام فرمودند: این دعا را هر روز از ماه رجب بعد از نمازهای یومیه بخوان:

"یا من ارجوه لكل خیر؛ و آمن سخطه عند كل شر. یا من یعطی الكثیر بالقلیل، یا من یعطی من سئله. یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه. اعطنی بمسئلتی ایاك جمیع خیرالدنیا و جمیع خیرالاخره واصرف عنی بمسئلتی ایاك جمیع شرالدنیا و شرالاخرة. فانه غیر منقوص ما اعطیت. و زدنی من فضلك یا كریم، یا ذالجلال و الاكرام یا ذالنعماء والجود یا ذا المن و الطول، حرم شیبتی علی النار "

شرح دعا

* یا من ارجوه لكل خیر: ای كسی كه در هر امر خیری به تو امید دارم

انسان موجودی است كه با امید و انگیزه و هدف زنده است و انسان آگاه سعی می كند امور خود را به خدا متصل نماید. بالاخص آن كه امور آدمی؛ خیرات و خوبی ها هم باشند؛ مانند این كه اگر چیز خیری در دنیا نصیب ما می شود، آن را از خدا بدانیم و بگوییم (هذا من فضل ربی) و اگر مصیبت و گرفتاری هم پیش می آید، صبر و مقاومت داشته و از خدا طلب یاری و رفع مشكل نماییم " الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون." (بقره/ 156)

اگر دقت كنیم می بینیم كه بسیاری از آیات قرآن كریم نیز محتوای امید دهنده، انگیزشی و تشویق كننده دارند. به طور نمونه در آیات گوناگون در قبال انجام عمل نیك و پرهیز از گناهان، بهشت و نعمت های جاوید و فرح بخش به ما عطا می كنند (ان الذین آمنوا و عملواالصالحات … اولئك لهم جنات عدن تجری من تحتهم الانهار …) (كهف / 30- 31)

بنابراین گره زدن تمامی امور خیر و نیك به لطف و مشیت خداوند (توكل) و درخواست مساعدت و كمك از او، ویژگی بزرگی است كه بزرگان به آن توجه و عنایت دارند.

در دعا آمده (لكل خیر) و نگفته یك خیر یا دو خیرات بلكه تمام امور خیر، و این مطلب قابل تأملی است. در واقع دل سپرده كسی است كه نگذارد نقطه اتصال به منبع فیض دچار انفصال شود.

به عبارت دیگر دل سپرده به درگاه ذات اقدس الهی همواره اینگونه بر لب دارد كه: حیاتی و مماتی لله رب العالمین؛ تمامی زندگی و مرگ من برای خدای هر دو جهان است.

بنابراین، ما تلاش می كنیم، برنامه ریزی می كنیم، برای خود هدف و آینده ای را ترسیم می نماییم و سعی می كنیم از فرصت ها استفاده كنیم و در طریق خداوند قدم برداریم و… و در نهایت همه اینها را متصل می كنیم و به خداوند واگذار می كنیم " و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد." (مؤمن / 44).

 دعا

* و آمن سخطه عند كل شر: و در امان هستم از هر نوع شر و بدی ناشی از خشم و غضب او

ما انسان ها در دنیا ممكن است در طول زندگی خود اغلب دچار شر و بدی دیگران شویم؛ یعنی از شر افراد در امان نیستیم. مثل دعواها، سرقت ها، مردم آزاری ها، و اذیت ها و ...

از سوی دیگر به قول معروف می گویند كه جواب های، هوی است. یعنی اگر به كسی بی احترامی كنیم، تهمت بزنیم، ناسزا بگوییم و تعرض كنیم، در مقابل، جوابی شبیه به آن و یا بدتر از آن را دریافت خواهیم كرد.

اما رابطه شر و بدی ما با خداوند این گونه نیست. چون اگر ما فرد بد و شرور و گناهكاری باشیم، خداوند از در بدی و شر بر ما وارد نمی شود و بر مقدار و شدت آن نمی افزاید. بلكه حساب اعمال زشت و سیئات ما به همان اندازه ای كه باید عقوبت شود ثبت و ضبط می گردد. در حالی كه اگر اعمال نیك و خوب انجام دهیم، ده برابر آن را جزا و پاداش می دهد (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها...)." (انعام / 160).

و حتی بالاتر از این، گاهی لطف و كرم و سخاوت خداوند در مقابل عمل خیر و نیكوی ما طوری است و به اندازه ای است كه جزای آن خارج از حساب و شمارش است. "… و من عمل صالحاً... فاولئك یدخلون الجنة یرزقون فیها بغیر حساب."(مؤمن / 40) وای بر ما كه چقدر غافل و ناسپاسیم.

بنابراین، ما از ناحیه خداوند در امنیت و پناه هستیم و او شر و بدی به ما نمی رساند.

در اینجا این سوال پیش می آید كه پس چرا ما از جهنم می ترسیم و جهنم برای چیست؟

در پاسخ باید گفت: اگر جهنم و عقوبتی دردناك برای ما ترسیم شده است، در واقع انعكاس اعمال بد ماست، ما چطور وقتی دروغ می گوییم، شهادت نابجا می دهیم، قسم غیر واقعی می خوریم و خلاصه عمل زشتی مرتكب می شویم، پشیمان شدیم و خود را ملامت می كنیم و لذتی از كار خود نمی بریم و دائم وجدان ما بر ما فریاد می زند و روزگار برایمان تیره و تار می شود و در حقیقت برای خود جهنم درست می كنیم و به دام می افتیم و رسوا می شویم و آبروریزی می شود و… آنجا هم جهنم آیینه اعمال زشتی است كه مرتكب شده ایم.

از سوی دیگر، خداوند متعال، خالق ماست و خالق نیازی ندارد كه به مخلوق خود شر و بدی برساند. چون تمام حیات و داشته های مخلوق از اوست و مخلوق قدرت و توانایی مقابله با خالق را ندارد، چون از اول وجود خارجی نداشته است. پس تصور این كه اگر بلایی، مصیبتی، حادثه ای بر سر ما می آید، مقصر خداوند است یا خدا می خواسته عمداً به ما ضرری برساند (نستجیر بالله)، حرف و خیال باطلی است، و ما باید به حال و روز و اوضاع خود نگاه كنیم كه چه كرده ایم كه اینگونه نصیبمان شده است.

گفتا ز كه نالیم كه از ماست كه بر ماست

* یا من یعطی الكثیر بالقلیل: ای آن كه در مقابل اعمال اندك و ناچیز ما، پاداش بسیار عطا می نمایی

معمولاً در معاملات دنیوی چون نفع شخصی مطرح است لذا هر كس سعی می كند كه نفعش حداكثر باشد (بنا به خوی كمال جویی آدمی). اما خداوند از خزانه فضل و كرم خویش معامله را انجام می دهد و نه بر اساس نفع شخصی. پس در مقابل كم ما، زیادت عطا می كند چون از خزانه غیب او چیزی كسر نمی شود و در واقع صفت رحمان، كریم و ... درباره خداوند یك جنبه اش این است كه هر چه او خرج كند كسر نمی آورد.

* یا من یعطی من سئله. یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة: ای كسی كه به هر نیازمند و حاجت مندی عطا می كنی، ای كه عطا می كنی به كسی كه تو را نمی خواند و از تو چیزی نمی خواهد و تو را نمی شناسد كه صاحب مهر و عطوفت و رحمت هستی.

مقام تكدی و گدایی آستان ربوبی، مقامی بس بزرگ است چون اگر انسان، گدای در خانه حق شد دیگر گدایی بنده ای مثل خود را نمی كند.

لذا آدمی اگر می خواهد گدایی و اعلام حاجت كند بهتر است كه نزد خود خدا برود و خوب هم گدایی كند تا نتیجه بگیرد. چون اگر یك بار یا دوبار پذیرفته نشدی، بالاخره تو را قبول می كنند.

صد بار اگر توبه شکستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست

و به قول معروف: گر گدا كاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ پس اگر بتوان سائل آستان الهی شد و آدمی را به عنوان گدای در خانه پذیرفتند، خوشا به سعادت و به آن مقام.

" دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر كه كریم است و رحیم است و غفور است و ودود " (سعدی). مطلب دیگر آن كه خدا به آنهایی هم كه او را نمی خوانند و به فكر او نیستند، جود و كرم و عطا ارزانی می نماید، منتها آنچه كه به سائلان می دهد طبعاً ارزشمندتراست و در مقایسه با آنچه كه به تعبیری به خدانشناسان می دهد جلوه دیگری دارد. با این حال همه مشمول الطاف او هستند، همه بر سر سفره گسترده پر خیر و بركت او هستند." ای كه از خزانه كرمت، گبر و ترسا وظیفه خور داری."

* اعطنی بمسئلتی ایاك جمیع خیر الدنیا و جمیع خیر الاخره: عطا كن به من در مقابل خواهش و خواسته ام همه خیر دنیا و همه خیر آخرت را.

تا اینجا هر چه گفته شد در واقع زمینه سازی و مقدمه چینی بود برای بیان اصل حرف. چون قبلا گفته شد (یا من یعطی) و حال می گوییم (اعطنی) یعنی سر اصل موضوع رفته است. خوب حالا چه و چگونه بگوییم؟ این كه انسان حواسش موقع اعلام خواسته و نیاز جمع باشد و خود را گم نكند و یا كم و كسر نگوید كه بعداً مایه پشیمانی شود خیلی مهم است. شاید بارها برای شما پیش آمده باشد كه با كسی حرفی، صحبتی داشته اید اما بعد با خود گفته باشید كه ای كاش این و آن را هم می گفتم یا نمی گفتم. در اینجا نیز با همان لحن و حالت گدایی آستان ربوبی می گوییم عطا كن؛ و این عطا كن را سفت و محكم می كنیم با " ایاك ". چون فقط اوست كه می تواند این خواسته را برآورده سازد.

این كه می گویند از خدا كم نخواهید در ظاهر ممكن است جمله ساده ای باشد ولی واقعاً كارساز است چون خداوند متعال فرموده كه: اجابت می كنم خواسته دعا كننده را (اجیب دعوة الداع اذا دعان)؛ و ظرافت كار در اینجاست كه دوبار كلمه " جمیع " را آورده، یعنی هم برای دنیا و هم برای آخرت و بدین ترتیب هیچ چیزی را كم و كسر نگذاشته است؛ به این می گویند خواستن و طلب نمودن.

دعا

* واصرف عنی بمسئلتی ایاك جمیع شر الدنیا و شر الاخره. فانه غیر منقوص ما اعطیت: و دور كن از من بنا برخواسته و خواهشم جمیع شر و بدی دنیا و شر و بدی آخرت را، زیرا هر چقدر تو عطا كنی (از خزانه فضل و كرمت) كم نمی شود.

در این دعا اول خوبی ها و خیرات را طلب نمودیم و حالا طلب می كنیم كه بدی ها از ما دفع گردد.

در دنیا ما امور شر و خلاف و منفی و ... زیاد داریم، ولی در آخرت مقصود از شر و بدی انعكاس اعمال ماست. جالب است كه كلمه عطا و مشتقات آن در تمام طول دعا آمده و این صفت خداوند همواره تذكر و یادآوری شده است.

* و زدنی من فضلك یا كریم: و بیفزا برای من از فضل و بخشش.

حالا تمام خواسته ما به طور تمام و كمال مطرح شده اما برای اطمینان بیشتر و محكم كاری كلمه " زدنی " را هم آورده یعنی سوای آنچه گفتیم و نگفتیم و هر چه كه خواستیم و نخواستیم، آنچه را كه ما از قلم انداخته ایم و تو صلاح می دانی آن را نیز اضافه كن؛ چرا كه تو صاحب فضل و كرم هستی. چون جهان مادی ما نسبی است لذا عقل و فهم و درك ما هم نسبی است و ممكن است در این گیرودار دعا و اعلام حاجت و نیاز چیزی از خاطر ما برود و یا موضوعی باشد كه به صلاح ما باشد منتها بی اطلاع باشیم بنابراین با این كلمه " زدنی " حجت را تمام می كنیم و بقیه كارها را نیز به دست خدا می سپاریم و این راه و رسم سائلی است كه می خواهد از خداوند چیزی را طلب كند. اگر دقت كنیم می بینیم سه كلمه امری آورده كه جنبه خواهش و دعا دارد: 1- اعطنی (عطا كن، ببخش) 2- واصرف (دور كن، دفع كن) 3- زدنی (زیاد كن، بیافزای) در حقیقت به نوعی خاصیت جذب خوبی ها و دفع بدی ها هم در دعا مطرح شده است كه خود جنبه تربیتی دارد. حال مثالی می زنیم: فرض كنید یك پدری می خواهد به یك مأموریت دور و طولانی برود. هنگام خداحافظی با خانواده، فرزندش بهانه می گیرد. داد و فریاد و گریه می كند كه باید مرا هم با خود ببری اما هرچه برایش توضیح می دهند كه نمی شود، ابتدا قبول نمی كند ولی در نهایت می پذیرد كه به شرط آوردن یك هدیه خوب و مناسب به همراه پدر نرود و در خانه بماند.

اكنون پدر از فرزند سئوال می كند كه دوست داری چه چیزی برایت بیاورم؟ اگر او در جواب پدر بگوید مثلاً فلان لباس یا اسباب بازی را بیاور، خوب تكلیف پدر معلوم می شود ولی اگر بچه هوشیار و زرنگ باشد می گوید: پدر! هر چه خود دیدی برای من خوب و مناسب است همان را بیاور. این پدر هنگام خرید برای فرزندش، جمله او را به یاد می آورد و خرید كردن برایش دشوار می شود. به عبارتی این یعنی همان نقش " "زدنی " در دعا. اینجاست كه پدر وسواس و توجه خاصی را مبذول می كند تا هدیه ای بخرد كه مورد قبول فرزند قرار گیرد؛ پس سعی می كند كه بهترین و مفیدترین ها را برای او بخرد.

حضرت امام صادق (ع) به آن شخص فرمودند حالا با دست چپ محاسن خود را بگیر و انگشت نشانه دست راست را به طرفین حركت بده و این دعا را بخوان.

* یا ذالجلال و الاكرام یا ذالنعماء والجود یا ذاالمن و الطول حرم شیبتی علی النار: ای صاحب جاه و جلال و اكرام، ای صاحب نعمتها و جود و بخشش، ای كسی كه بر ما منت می گذاری و (حاجات ما را برآورده می سازی) و ای بلند مرتبه سخاوتمند، آتش جهنم را بر موی سفید من حرام گردان.

در این قسمت از دعا ما می گوییم خدایا هر چه خواستیم و نخواستیم باز هم به كنار، یك چیزی هم این آخر دعا می خواهیم كه خیلی مهم است و آن این كه خدایا آتش را بر این موهای ما حرام گردان. چرا گفته بر موها حرام كن و نگفته مثلاً آتش را بر دست و یا پا و زبان و یا … حرام كن؟ این هم از آن نكته ها و صفاتی است كه یك سائل خوب و با حواس و یك گدای هوشیار باید دارا باشد. چون حساس ترین عضو بدن در مقابل آتش همین "مو " است لذا اگر آتش بر موها حرام شود طبیعتاً تمام اعضاء از سرتا پا در امان خواهد بود و دیگر خبری از سوختن نیست؛ و به این می گویند دعا، به این می گویند درخواست و به این می شود گفت گدایی در خانه خدا كه حقیقتاً چه گدایی با صفایی است. تكان دادن دست به طرفین می تواند نشانه ای از زار بودن اوضاع، و گریه و پشیمانی و ندامت فرد باشد و شاید به این ترتیب، دعا می خواهد بگوید كه خدایا با دست راست كه دست بیعت و قسم است با تو پیمان می بندم و قول می دهم كه مرتكب اعمال زشت نشوم. پس به ما رحم كن و ما را ببخش. برحمتك یا ارحم الراحمین. آمین یا رب العالمین.

ولادت حضرت امام محمد باقر (ع)

ولادت باقرالعلوم حضرت امام محمدباقر مبارکباد

امام ابو جعفر، باقر العلوم، پنجمین پیشواى ما، جمعه ى نخستین روز ماه رجب سال پنجاه و هفت هجرى در شهر مدینه چشم به جهان گشود. (1) او را «محمد» نامیدند و «ابو جعفر» کنیه و «باقر العلوم» یعنى «شکافنده ى دانشها» لقب آن گرامى است.

به هنگام تولد هاله ئى از شکوه و عظمت نوزاد اهل بیت را فرا گرفته بود، و همچون دیگر امامان پاک و پاکیزه به دنیا آمد.

امام باقر (ع) از دو سو (پدر و مادر) نسبت به پیامبر و حضرت على و زهرا علیهم السلام مى رساند، زیرا پدر او امام زین العابدین فرزند امام حسین، و مادر او بانوى گرامى «ام عبدالله» (۲) دختر امام مجتبى علیهم السلام است.

عظمت امام باقر (ع) زبانزد خاص و عام بود، هر جا سخن از والایى هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان مى آمد او را یگانه وارث آنهمه قداست و شجاعت و بزرگوارى مى شناختند و هاشمى و علوى و فاطمیش مى خواندند.

راستگوترین لهجه ها و جذاب ترین چهره ها و بخشنده ترین انسانها برخى از ویژگیهاى امام باقر علیه السلام است.

گوشه ئى از شرافت و بزرگوارى آن گرامى را در گزارش زیر مى خوانیم:

پیامبر (ص) به یکى از یاران پارساى خود «جابر بن عبد الله انصارى» فرمود. اى جابر! تو زنده مى مانى و فرزندم «محمد بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب» را که نامش در تورات «باقر» است در مى یابى، بدانهنگام سلام مرا بدو برسان.

پیامبر در گذشت و جابر عمرى دراز یافت و بعدها روزى به خانه ى امام زین العابدین آمد و امام باقر را که کودکى خردسال بود دید، به او گفت: پیش بیا...امام باقر (ع) آمد.

گفت: برو...

امام باز گشت. جابر اندام و راه رفتن او را تماشا کرد و گفت: به خداى کعبه سوگند آیینه ى تمام نماى پیامبر است. آنگاه از امام سجاد پرسید این کودک کیست؟

فرمود: امام پس از من فرزندم «محمد باقر» است.

جابر برخاست و بر پاى امام باقر بوسه زد و گفت: فدایت شوم اى فرزند پیامبر (ص)، سلام و درود پدرت پیامبر خدا (ص) را بپذیر چه او ترا سلام رسانده است.

دیدگان امام باقر پر از اشگ شد و فرمود: سلام و درود بر پدرم پیامبر خدا باد تا بدان هنگام که آسمانها و زمین پایدارند و بر تو اى جابر که سلام او را به من رساندى. (۳)

پی نوشت:

  • مصباح المتهجد شیخ طوسى ص ۵۵۷
  • امام صادق (ع) در باره «ام عبد الله» فرمود از زنهاى با ایمان و پرهیزکار و نیکو کار بود... تواریخ النبى و الآل تسترى ص ۴۷
  • امالى شیخ صدوق ص ۲۱۱ چاپ سنگى

شهادت حضرت امام علی النقی (ع)

شهادت ابالحسن حضرت امام هادی (علیه السلام) برشیعیان جهان تسلیت باد

عباسيان و چالش‏هاى فرا روى: دوران امامت امام هادى (عليه‏ السلام) بيش از 33 سال به طول انجاميد كه حدود سيزده سال آن را در مدينه سپرى كرد. دراين مدت، گروه‏ هاى بسيارى از شهرهاى شيعه نشين ايران، عراق و مصر براى بهره ‏گيرى از محضر امام به سوى مدينه آمدند.1 امام در اين شهر چنان موقعيت و محبوبيتى بين مردم يافت كه دولتمردان عباسى، به شدت از اين وضع احساس خطر مى‏ كردند. براى نمونه، بُرَيحه عباسى 2 در نامه ‏اى به متوكل نوشت: «اگر تسلط بر حرمين شريفين را مى‏ خواهى، على‏ بن محمد (عليه‏ السلام) را از اين شهر بيرون كن؛ زيرا او مردم را به سوى خود فرا خوانده و عده بسيارى نيز دعوتش را پذيرفته ‏اند... .»3

عباسيان كه هراس بسيارى از رهبرى شيعه و خطر حركت شيعيان برضد خود داشتند، به اين نتيجه رسيدند كه با دور كردن امام به عنوان قطب و محور تشيع از مدينه كه كانون تجمع شيعيان شده بود، به اين هدف دست يابند. بدين ترتيب، تبعيد و مراقبت نظامى را كه تجربه پيشين و موفق عباسيان به شمار مى‏رفت، دوباره در دستور كار قرار دادند.

 تبعيد امام هادى عليه‏ السلام

امام از مضمون نامه آگاهى يافته و در نامه‏ اى به متوكل، وى را از دشمنى‏ ها و كينه توزى و دروغ ‏پردازى نويسنده آگاه ساخته بود. متوكل سياستى مزدورانه و دو پهلو در پيش گرفت. او نخست نويسنده نامه را كه از امام سعايت كرده بود، از كار بركنار كرد تا خود را دوستدار امام جلوه دهد. سپس به كاتب دربار دستور داد تا نامه‏ اى به امام بنويسد كه در ظاهر، علاقه متوكل را نسبت به امام بيان مى ‏كرد، ولى در واقع، دستور جلب امام از مدينه به سامرا بود. همچنان‏كه يزداد، پزشك مسيحى دربار با آگاهى از احضار امام، انگيزه متوكل را دريافته و گفته بود: «بنابر آنچه شنيده ‏ام، هدف خليفه از احضار محمد بن على (عليه‏ السلام) به سامرا اين بوده كه مبادا مردم به ويژه چهره‏ ه اى سرشناس به وى گرايش پيدا كنند و در نتيجه، حكومت از دست آن‏ها خارج شود...».4

 متوكل براى كاهش پى آمدهاى منفى احضار امام، نامه‏ اى محترمانه به ايشان نوشت.5 اما به راستى، نوشتن نامه‏ اى با كلماتى محترمانه از كسى چون متوكل كه از هيچ ستمى بر خاندان پيامبر و هر كسى كه كوچك‏ترين ارتباطى با آنان دارد، خوددارى نمى‏ كند، جاى بسى شگفتى است و نشان دهنده هراس شگرفى است كه اين دشمنان خونخوار شيعه از امام داشته‏ اند. او هم در مقابل امام از خود فروتنى نشان مى‏ دهد و هم خود را «اميرالمؤمنين» مى‏ خواند و عنوان حاكميت بر مؤمنين را براى خود محفوظ مى‏ دارد. وى به امام مى‏ فهماند كه او همچنان حاكميت خاندان پيامبر را نپذيرفته و امام نيز مجبور به اطاعت از وى است. او مدام از تمجيد مقام شامخ امام سخن به ميان مى‏آورد، اما «يحيى بن هرثمه» را براى ركابدارى امام مى‏ فرستد، ولى تاريخ از همراهى فرماندهى نظامى به اتفاق سيصد سرباز مسلح خبر مى دهد.6 آن گونه كه بيان خواهد شد، اين رفتار به جلب خشونت‏ آميز و محتاط نظامى بيش‏تر شبيه است تا استقبالى رأفت‏ انگيز.

 واكنش مردم

وقتى يحيى بن هرثمه براى ابلاغ نامه متوكل و اجراى مقدمات تبعيد نزد امام ايشان آمد. مردم جلوى خانه امام تجمع كردند و فرياد اعتراض و شيون و زارى از نهاد آنان برخاست؛ به گونه ‏اى كه يحيى بن هرثمه مى‏ گويد: «من تا آن روز چنين شيون و زارى اى نديده بودم و هر چه سعى كردم آن‏ها را آرام كنم، نتوانستم. سوگند خوردم كه درباره او (امام هادى عليه‏ السلام) قصد و دستور سوئى ندارم، ولى فايده‏ اى نداشت. سپس خانه او را تفتيش كردم، ولى در آنجا چيزى جز قرآن، كتاب و چيزهايى مانند آن نيافتم... .»7

 رخدادهاى بين راه

امام، در سال 243 ه. ق، از مدينه به سامرا تبعيد شد.8 همان گونه كه پيش بينى مى‏ شد، يحيى بن هرثمه درابتداى اين سفر از خود قاطعيت و سخت‏گيرى بسيارى نشان داد. البته، در بين راه كرامت‏ هايى از امام و حوادثى رخ داد كه سبب علاقه‏ مندى و تغيير رويه او شد. خود او مى‏ گويد: «در بين راه دچار تشنگى شديدى شديم؛ به گونه‏ اى كه در معرض هلاكت قرار گرفتيم. پس از مدتى به دشت سرسبزى رسيديم كه درخت‏ها و نهرهاى بسيارى در آن بود. بدون آن كه كسى را در اطراف آن ببينيم، خود و مركب‏ هايمان را سيراب و تا عصر استراحت كرديم. بعد هر قدر مى‏ توانستيم، آب برداشتيم و به راه افتاديم. پس از اين‏كه مقدارى از آنجا دور شديم، متوجه شديم كه يكى از همراهان، كوزه نقره‏اى خود را جا گذاشته است. فورى باز گشتيم، ولى وقتى به آنجا رسيديم، چيزى جز بيابان خشك و بى آب و علف نديديم.

كوزه را يافته و به سوى كاروان برگشتيم، ولى با كسى هم از آنچه ديده بوديم، چيزى نگفتيم. هنگامى كه خدمت امام رسيديم، بى آنكه چيزى بگويد، با تبسمى فقط از كوزه پرسيد و من گفتم كه آن را يافته‏ام».9 او كرامت ديگرى از امام مى‏ بيند و شگفتى‏ اش دوچندان مى‏ شود. وى از آن لحظه تشيع را برگزيد و در خدمت امام بود تا از دنيا رفت.10

 گفتنى است كه رفتار مهربانانه امام، سبب علاقه‏ مندى يكى ديگر از فرماندهان بزرگ متوكل نيز به امام گرديد. وقتى امام به بغداد رسيد و با استقبال گرم مردم بغداد روبه‏ رو شد، او همچنان تحت تأثير ابراز احساسات و عواطف مردم بغداد نسبت به امام قرار گرفته بود.11 امام در برخورد با هواداران خلافت عباسى، چنان حساب شده عمل مى‏كرد كه در ديدارى، طرف مقابل تغيير رويه مى‏ داد و به علاقه‏ مندان ساحت پاك اهل‏بيت (عليهم‏ السلام) مبدّل مى‏ گرديد.

 تبعيدگاه نظامى

هنگامى كه امام را به سامرا تبعيد كردند، بنا به دستور متوكل و براى تحقير امام، ايشان را در محلى كه «خان صعاليك» نام داشت، و محل تجمع گدايان و بينوايان بود، جاى دادند. «صالح بن سعيد»، با ديدن اقامتگاه حضرت، به ايشان عرض كرد: «اى فرزند رسول خدا! اين ستم‏كاران در همه امور سعى در خاموش ساختن نور شما دارند كه شما را در چنين محلى كه مكان نشستن گدايان و مستمندان است، جاى داده ‏اند». امام در پاسخ او فرمود: «اى پسر سعيد! آيا درك و معرفت تو در اين جايگاه است و گمان مى‏ كنى كه اين امر سبب پايين آمدن شأن من مى‏ شود؟» سپس براى تسكين او كه از دوستداران خاندان وحى بود و نيز براى نشان دادن مقام خود، با دست مبارك پرده را از جلوى چشمان او كنار زد و به او فرمود: «نگاه كن». صالح بن سعيد مى‏ گويد: «باغ‏هايى زيبا و آراسته، نهرهايى جارى و درختانى سرسبز ديدم كه عطرى دل‏نواز از آن‏ها به مشام مى‏ رسيد و حور و غلمان بهشتى در آن ديده مى‏ شد كه بسيار سبب شگفتى من شد». آن گاه امام به او فرمود: «اى پسر سعيد! ما هر جا باشيم، اين‏ها از آن ماست. حال مى‏ بينى كه ما در خان صعاليك نيستيم.»12

 امام را پس از يك روز اقامت در خان صعاليك، به خانه‏ اى كه در يك اردوگاه نظامى قرار داشت، بردند. متوكل دستور داده بود تا در اتاق حضرت، قبرى بكنند تا بدين وسيله امام را از كنترل شديد خود آگاه و پيش از هر اقدامى، ابتكار عمل را از امام سلب كند. «صقر بن ابى دلف» مى‏ گويد: «هنگامى كه خدمت امام رسيدم و وارد حجره ايشان شدم، او را يافتم، در حالى كه بر حصيرى نشسته بود و پيش پايش قبرى كنده بودند. به او سلام كردم. ايشان پاسخ سلام گفت و فرمود: بيا بنشين. سپس از من پرسيد: براى چه آمده‏ اى؟ گفتم: سرورم! آمده‏ ام تا از شما حالى بپرسم. وقتى نگاهم به قبر افتاد، گريستم. امام به من فرمود: اى صقر! لازم نيست براى من ناراحت باشى. فعلاً به من آسيبى نمى‏ رسد. من خوشحال شدم و گفتم: خدا را شكر!»13

كابوس‏ هاى متوكل

امام در دوران خلافت متوكل، روزگار بسيار سختى را پشت سر گذاشت. هراسى كه متوكل از امام در دل داشت، سبب شده بود تا دستور دهد، سربازانش گاه و بى‏گاه بدون اجازه از ديوار وارد خانه امام شوند و آن جا را بازرسى كنند. آن‏ها گاه پا را از اين نيز فراتر مى‏ گذاشتند و به هتاكى به ساحت مقدس امام مى‏ پرداختند. در تاريخ آمده است كه برخى اوقات متوكل در حالت مستى، امام را شبانه احضار مى‏ كرد و به بزم شراب خود فرا مى‏ خواند.14

 توطئه نافرجام

هربار كه متوكل تلاش مذبوحانه جديدى را براى ترور شخصيتى امام طراحى مى‏ كرد، با شكست سختى روبه رو مى‏ شد. شكست‏ها و تلاش‏هاى پى در پى و بى‏ ثمر متوكل به حدى او را در رسيدن به اغراض پليدش ناكام گذاشته بود كه روزى در جمع درباريان خود فرياد زد: «واى بر شما! كار ابن‏ الرضا روزگار مرا سياه كرده و مرا سخت درمانده و سرگردان ساخته. هر چه تلاش كردم او جرعه‏ اى شراب بنوشد و در مجلس بزمى با من هم‏نشين گردد، نشد... .»15

ناكامى و شكست متوكل وى را بر آن داشت تا نقشه قتل امام را بكشد. از اين رو، دستور قتل او را به «سعيد حاجب» داد. «ابن اورمه» مى‏گويد: «نزد سعيد حاجب رفتم و اين در زمانى بود كه متوكل، اباالحسن (عليه‏ السلام) را به او سپرده بود تا وى را به قتل برساند. سعيد رو به من كرد و با تمسخر گفت: دوست دارى خداى خود را ببينى؟ گفتم: سبحان اللّه‏! خدا با چشم ديده نمى‏ شود. گفت: منظورم همان كسى است كه شما او را امام مى‏ خوانيد. گفتم: مايلم. گفت: من دستور قتل او را دارم و فردا اين كار را انجام خواهم داد. اينك پيك نزد اوست. وقتى بيرون آمد، داخل شو. هنگامى كه پيك بيرون آمد، وارد اتاقى شدم كه امام در آن زندانى بود. داخل شدم و ديدم كه قبرى جلوى پاى امام كنده‏ اند. سلام كردم و بسيار گريستم. امام پرسيد: براى چه گريه مى‏ كنى؟ گفتم: براى آنچه مى‏بينم. فرمود: براى اين گريه نكن؛ زيرا آن‏ها به خواسته‏ شان نمى‏ رسند. دو روز بيشتر طول نخواهد كشيد كه خدا خون او و هوادارش را كه ديدى، خواهد ريخت. به خدا سوگند، دو روز بيشتر نگذشته بود كه متوكل به قتل رسيد.»16

همچنين در اقدامى ديگر، متوكل به چهار تن از دژخيمان خود دستور مى ‏دهد كه امام را با شمشيرهاى برهنه به قتل برسانند. او به قدرى خشمگين بود كه سوگند ياد كرد پس از قتل امام پيكر او را بسوزاند. جلادان او كه با شمشيرهاى آخته انتظار امام را مى‏ كشيدند، تا بدنش را طعمه شمشير خود سازند. با ديدن وقار و شكوه امام آن چنان تحت تأثير قرار گرفتند كه تصميم خود را فراموش و حتى امام را با احترام بدرقه كردند. هنگامى كه بازگشتند، متوكل از آنان پرسيد: «چرا آنچه را كه امر كرده بودم، انجام نداديد؟» پاسخ دادند: «آن هيبت و شكوهى كه در او ديديم، فراوان‏تر از هراس صد شمشير برهنه بود كه قدرتى در برابر آن نداشتيم؛ به گونه ‏اى دل‏هاى ما را آكند كه نتوانستيم آنچه را امر كرده بودى، به انجام رسانيم.»17

به اين ترتيب، بار ديگر توطئه قتل امام نافرجام ماند.

 قتل متوكل، پايانى كوتاه بر توطئه‏ ها

متوكل در كم‏تر از دو دهه خلافت خود، چيزى جز بدرفتارى با شيعيان و قتل و خون‏ريزى آنان بر جاى نگذاشت و سرانجام بغض و كينه‏اى كه به خاندان پيامبر (صلى‏ الله‏ عليه‏ وآله) و پيروان آنان داشت، گريبان خود او را گرفت. در شبى كه او به قتل رسيد، «عباده مخنّث»، دلقك دربار، مثل هميشه در بزم شراب او مشغول مسخره كردن امامان شيعه بود. او سرش را كه مو نداشت، برهنه كرده و متكايى هم روى شكم خود بسته بود و امام على (عليه‏ السلام) را مسخره مى‏ كرد و مى‏گفت: «اين مرد طاس و شكم برآمده مى‏خواهد خليفه مسلمانان شود.» متوكل شراب مى‏ نوشيد و قهقهه سر مى‏ داد. «منتصر»، فرزند او كه به امامان شيعه علاقه‏ مند بود، از اين حركت عباده خشمگين شد و او را پنهانى تهديد كرد. [عباده از ادامه كار منصرف شد، متوكل متوجه او گرديد و از او علّت را جويا شد. عباده دليل ادامه ندادن كار خويش را باز گفت.] در اين هنگام، منتصر برخاست و گفت: «اى اميرالمؤمنين! آن كسى كه اين سگ، تقليد او را مى‏ كند و اين مردم مى‏ خندند، پسر عموى تو و بزرگ خاندان توست و مايه افتخار تو. اگر تو مى‏ خواهى گوشت او را بخورى (غيبت و بدگويى او كنى)، بخور، ولى اجازه نده كه اين سگ و مانند او از آن بخورند.»

متوكل براى تمسخر فرزندش، به سبب علاقه‏ مندى به امام على (عليه‏ السلام) دستور داد تا آوازه‏ خوانان درباره او و مادرش، شعر زننده‏ اى بخوانند. اين بى‏ حيايى و بى‏ شرمى متوكل سبب شد تا پسرش همان شب تصميم به قتل متوكل بگيرد.18 از اين رو، به همراهى تركان، نقشه قتل او را كشيد و وزيرش، «فتح بن خاقان»، او را به قتل رساند.19

 جنايت ديوانه‏ وار عباسيان

امام هادى (عليه ‏السلام) پس از قتل متوكل، هفت سال در دوران خلفاى بعدى زندگى كرد. اگر چه فشارهاى دستگاه در مقايسه با دوران متوكل كاهش يافت، ولى سياست‏هاى كلى دستگاه، به جز دوران مستنصر، در راستاى اسلام زدايى، تغييرى محسوس نداشت و امام همچنان در سامرا تحت مراقبت شديد نظامى، روزگار مى‏ گذراند. سرانجام توطئه دشمنان امام هادى (عليه‏ السلام) براى ايشان به ثمر رسيد و وى به دستور «معتز» و سمّ «معتمد» كه در آب يا انار ريخته شده بود،20 مسموم شد. «ابو دعامه» مى‏ گويد: «امام در بستر بيمارى بود و من براى عيادت نزد ايشان رفتم. هنگام بازگشت فرمود: چون براى عيادت من آمدى، برگردن من حقى پيدا كردى و رعايت حق تو بر من واجب است. او در بستر بيمارى آرميده بود و شيعيان به ديدار امام مى‏ آمدند. آن حضرت به صورت كتبى و شفاهى، امام پس از خود را به آنان معرفى كرد تا پس از شهادت او، شيعيان دچار سرگردانى نشوند.»21

 پرواز به سوى دوست

امام هادى (عليه‏ السلام)، در سوم رجب سال 254 ه. ق، به شهادت رسيد.22 «احمد بن داود» مى‏ گويد: «اموال بسيارى را كه خمس و نذورات مردم قم بود، با خود به قصد تحويل دادن به اباالحسن مى‏ بردم. هنگامى كه رسيدم، مردى كه بر شترى سوار بود، پيش من آمد و گفت: اى احمد بن داود و «اى محمد بن اسحاق»، من حامل نامه‏اى از سرورتان، ابالحسن هستم كه به شما نگاشته است: من امشب به سوى بارگاه الهى رخت بر مى‏ بندم. پس احتياط كنيد تا دستور فرزندم، حسن (عليه‏ السلام) به شما برسد. ما با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شديم و گريستيم، ولى اين خبر را از ديگران كه با ما بودند، مخفى داشتيم... .»23

 مراسم تشييع و خاك سپارى

بازتاب خبر شهادت پيشواى شيعيان، قلب ستم‏ديده مردم را جريحه‏ دار كرد. شهر يكپارچه در سوگ آموزگارى بلند اختر و پدرى مهربان براى مستمندان و يتيمان نشست. در روز شهادت امام، جماعت بسيارى از بنى هاشم، بنى ابی‏طالب و بنى عباس در منزل امام جمع شده بودند و شيون و زارى سراسر خانه را آكنده بود.24 مردم به صورت‏هاى خود سيلى مى‏ زدند و گونه‏ هاى خود را مى‏ خراشيدند.25 بدن مطهر امام هادى (عليه‏ السلام) را بر دوش گرفتند و از خانه ايشان بيرون بردند و از جلوى خانه «موسى بن بغا» گذشتند. وقتى معتمد عباسى آنان را ديد، تصميم گرفت براى عوام فريبى، بر بدن امام نماز بگزارد. از اين رو، دستور داد بدن مطهر امام را بر زمين گذاشتند و بر جنازه حضرت نماز خواند، ولى امام حسن عسكرى (عليه‏ السلام) پيش از تشييع بدن مطهر امام (عليه‏ السلام) به اتفاق شيعيان بر آن نماز خوانده بود. سپس امام را در يكى از خانه‏ هايى كه در آن زندانى بود، به خاك سپردند. ازدحام جمعيت به قدرى بود كه حركت كردن در بين آن همه جمعيت براى امام حسن عسكرى (عليه‏ السلام) مشكل بود. در اين هنگام، جوانى مركبى براى امام آورد و مردم امام را تا خانه بدرقه كردند.26 «ابو هاشم جعفرى» كه از نزديكان امام هادى (عليه‏ السلام) بود، نيز قصيده‏اى در رثاى امام خود خواند.27

 پى نوشت‏ها:

  1. ائمتنا، ج 2، ص 257.
  2. نام او در الارشاد، ج 2، ص 435 عبداللّه‏ بن محمد ضبط شده است.
  3. بحارالانوار، ج 50، ص 209.
  4. بحارالانوار، ج 50، ص 161.
  5. الارشاد، ج 2، ص 436.
  6. همان، ص 142.
  7. مروج الذهب، ج 2، ص 573.
  8. الارشاد، ج 2، ص 438.
  9. اثبات الوصية، ص 197.
  10. بحارالانوار، ج 50، ص 142.
  11. تذكرة الخواص، ص 360؛ مروج الذهب، ج 2، ص 573.
  12. الارشاد، ج 2، ص 438.
  13. بحارالانوار، ج 50، ص 194.
  14. همان، ص 211.
  15. همان، ص 158.
  16. همان، ص 195.
  17. همان، ص 196.
  18. الكامل فى التاريخ، ج 7، ص 55.
  19. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 522.
  20. وفيات الائمه، ص 386.
  21. بحارالانوار، ج 50، ص 239.
  22. همان، ص 680.
  23. وفيات الائمه (عليهم‏السلام)، ص 385.
  24. منتهى الآمال، ج 2، ص 684.
  25. وفيات الائمه، ص 386.
  26. منتهى الآمال، ج 2، ص 683.
  27. همان.

ولادت حضرت امام جواد (ع)

ولادت با سعادت جواد الائمه حضرت امام محمد تقی (علیه السلام) مبارکبــاد

 ولادت: امام نهم كه نامش «محمد» و كنيه‏ اش «ابو جعفر» و لقب وى «تقى» و «جواد» است، در ماه رمضان سال 195 ه. ق. در شهر مدينه ديده به جهان گشود. (1) مادر او «سبيكه» نام دارد (2) كه از نظر فضايل اخلاقى در درجه والايى قرار داشت و برترين زنان زمان خود بود، (3) به طورى كه امام رضا (ع) از او به بانويى منزّه و پاك‏دامن و با فضيلت ياد مى‏ كرد. (4) روزى كه پدر بزرگوارش درگذشت، او حدود هشت سال داشت و در سن 25 سالگى به شهادت رسيد (5) و در قبرستان قريش در بغداد كنار قبر موسى بن جعفر (ع) به خاك سپرده شد.

برخی دلايل و شواهد امامت امام جواد (ع): از آن‏جا كه امام جواد (ع) نخستين امامى بود كه در كودكى به مقام امامت رسيد، اولين سؤالى كه به ذهن متبادر مى‏ شود اين است كه چگونه يك نوجوان مى‏ تواند مسئوليت سنگين امامت مسلمانان را بر عهده بگيرد و جانشين پيامبر خدا (ص) باشد؟ در جواب مى‏ گوييم: اين امر ممكن بوده و دلايل و شواهد متعددى نيز بر آن وجود دارد كه به بعضى از آن‏ها اشاره مى‏ كنيم:

الف) نصّ بر امامت‏

ما شيعيان باور داريم كه خداوند، امام را منصوب مى‏كند، زيرا او مصالح بندگان خود را بهتر مى‏ داند. بى‏ ترديد امامت، استمرار خط نبوت است. خداوند كه انسان را براى پيمودن راه كمال و سعادت آفريده، همان‏گونه كه بايد براى ارائه طريق و رسيدن به مطلوب، پيامبرانى را مبعوث كند، لازم است براى تداوم اين راه بعد از رحلت پيامبران، جانشينان معصومى را قرار دهد، زيرا عقل انسان‏ها به تنهايى براى تشخيص تمام عوامل و اسباب پيشرفت و كمال، كافى نيست. از سوى ديگر، آيين انبيا ممكن است بعد از رحلت آن‏ها دستخوش انواع تحريفات شود، به همين دليل، پاسدارانى معصوم لازم است تا از آن محافظت كنند. امام صادق (ع) مى‏ فرمايد: «در ميان ما اهل بيت، در هرنسلى، افراد عادلى هستند كه تحريفِ غلوّ كنندگان را از آن [اسلام] نفى مى‏ كنند و دست بدعت گذاران و دين‏ سازان و اهل باطل را كوتاه مى‏ سازند و تأويل و تفسير نادرست جاهلان را كنار مى‏ زنند.»(6)

از طرف ديگر، تشكيل حكومت الهى كه انسان را به تمام اهداف مورد نظر برساند، فقط از طريق پيشوايان معصوم امكان‏پذير است، زيرا حكومت‏ هاى انسانى، هميشه در مسير منافع مادىِ افراد يا گروه‏ هاى خاص سير كرده‏ اند. (7) مطالعه دقيق قرآن به ما مى‏ فهماند كه اين كتاب دستورهاى خود را به شكل كلى بيان كرده و سپس خداى تعالى تبيين و تفسير آن را بر عهده رسول خدا (ص) قرار داده است؛ مانند: «و انزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم»، (8) «اقيموا الصلوة»، «آتوا الزكاة» و... بيان تعداد ركعات نماز و يا بيان حدّ و نصاب زكات، در قرآن نيامده است و پيامبر اكرم (ص) همه اين‏ها را براى مسلمانان تفسير و تشريح فرمود.

مسئله امامت امامان اثنى‏ عشر نيز با همين شيوه (به صورت كلى) در قرآن ذكر شده است كه حدود 84 آيه به آن دلالت دارد؛ از جمله: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الأمر منكم»، (9) «فسئلوا أهل الذّكر إن كنتم لا تعلمون»، (10) «اتّقوا اللّه و كونوا مع الصَّادقين». (11) در اين زمينه جابر بن عبد الله انصارى حديث مشهورى نقل كرده است. وى مى‏ گويد: روزى خدمت پيامبر اكرم (ص) رسيدم در حالى كه تازه آيه 59 از سوره نساء نازل شده بود. عرض كردم: يا رسول الله! خدا و رسول خدا را شناختيم و اطاعت مى‏ كنيم، اما اولى الامرى كه در اين آيه آمده كيانند كه اطاعتشان همچون اطاعت شما و خداوند بر ما واجب شده است؟ پيامبر گرامى (ص) فرمودند: اى جابر! اولى‏ الأمر، جانشينان من و امامان مسلمانان بعد از من مى‏ باشند كه اول آن‏ها على، فرزند ابوطالب، سپس حسن، بعد حسين، بعد على فرزند حسين، سپس محمد فرزند على كه در كتاب آسمانىِ تورات به باقر مشهور است و تو ايشان را خواهى ديد و وقتى ديدى، سلامم را به او برسان؛ سپس جعفر فرزند محمد، بعد از آن موسى فرزند جعفر، بعد على فرزند موسى، سپس محمد فرزند على، بعد على فرزند محمد، پس از آن حسن فرزند على، سپس هم نام من و هم كنيه‏ ام حجّت خدا در زمين و باقى‏ مانده خدا در ميان بندگانش فرزند حسن بن على است؛ همان شخصى كه خداوند به وسيله او مشارق و مغارب زمين را فتح مى‏ كند و او از پيروانش غايب مى‏ شود. در زمان غيبت آن حضرت كسانى در اعتقاد به امامت او ثابت قدم مى‏ مانند كه خداوند دل‏هايشان را با ايمان، امتحان كرده است. (12)

 در روايتى ديگر از ابوبصير نقل شده كه به امام باقر (ع) عرض كردم: مردم (اهل سنّت) به ما اعتراض مى‏ كنند كه اگر امامان حقّند، چرا خدا نامى از آن‏ها در قرآن نبرده است؟ امام باقر (ع) فرمود: در پاسخ آن‏ها بگوييد: خدا نماز را بر پيغمبر (ص) نازل كرد و اسمى از سه يا چهار ركعت آن نبرد، تا اين‏كه رسول خدا (ص) آن را توضيح داد و نيز فريضه حج را نازل فرمود، ولى تعداد طواف‏هاى هفتگانه آن را نازل نكرد، تا پيغمبر (ص) آن را تفسير كرد؛ همين طور است امامت ما. خداوند آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» را نازل و پيامبر اولوا الامر را به ائمه اثنى‏ عشر تفسير فرمود و اگر ساكت مى‏ شد و بيان نكرده بود، آل عباس و آل عقيل و يا ديگران مدعى مى‏ شدند كه مراد از اولى‏ الامر ماييم... . (13) بدين‏ سان پيامبر اسلام (ص) به دستور خدا امامان دوازده‏ گانه را بعد از خود امام و پيشوا معرفى كرده است. اين امور نشان مى‏ دهد كه امام جواد (ع) لايق ‏ترين و شايسته‏ ترين فرد براى رهبرى بوده است.

ب) جايگاه وفضايل امام‏

بى‏ ترديد واگذارى منصب امامت - همان‏طور كه اشاره شد - لياقت و شايستگى را مى‏ طلبد. اين شايستگى را هر كسى داشته باشد خداوند مقام امامت را به او عنايت مى‏ كند. ممكن است اين قابليت در انسان خردسال باشد يا بزرگ‏سال. در قرآن از زبان حضرت ابراهيم آمده است: خدايا! امامت را در ذريّه من قرار بده و خداوند در جواب فرمود: امامت، عهدى است كه به هر كس عطا نمى‏ گردد. (14) خداوند نيز مى‏ داند كه اين مقام را به چه كسى واگذار نمايد. (15)

شخصيت امام جواد به گونه ‏اى بود كه فضايل و ابعاد شخصيت او اعجاب دانشمندان اسلامى، اعم از شيعه و سنّى را برانگيخت و آنان امام را شايسته خلافت دانستند. براى نمونه، ابن جوزى مى‏ گويد: «او در علم و تقوا و زهد و بخشش، بر روش پدرش بود.»(16)

ابن حجر هيثمى مى‏ نويسد: «مأمون، امام جواد (ع) را به دامادى انتخاب كرد، زيرا با وجود كمى سنّ، از نظر علم و آگاهى و حلم، بر همه دانشمندان برترى داشت.»(17) شبلنجى مى‏ گويد: «مأمون، پيوسته شيفته او بود، زيرا با وجود كمى سنّ، فضل و علم و كمالِ عقل خود را نشان داده، برهان (عظمت) خود را آشكار ساخت.»(18)

ج) مولودى پرخير و بركت‏

در مجامع شيعه، از امام جواد (ع) به مولودى پر خير ياد مى‏شد. (19) امام رضا (ع) نيز به مناسبت‏هاى مختلف، از فرزند خود با اين عنوان ياد مى‏ كرد و اين موضوع در ميان شيعيان، معروف بود. دو تن از شيعيان به نام «ابن اسباط» و «عبّاد بن اسماعيل» مى‏گويند: در محضر امام رضا (ع) بوديم كه ابو جعفر را آوردند، عرض كرديم: اين همان مولود پرخير و بركت است؟ حضرت فرمود: «آرى، اين همان مولودى است كه در اسلام با بركت‏تر از او زاده نشده است.»(20)

تولد امام جواد (ع) در شرايطى صورت گرفت كه خير و بركت خاصى براى شيعيان به ارمغان آورد، زيرا عصر امام رضا (ع)، عصر ويژه‏اى بود و حضرت در تعيين جانشين خود، با مشكلاتى مواجه شد كه در عصر امامان قبلى، بى‏ سابقه بوده است. از يك‏سو پس از شهادت امام كاظم (ع) گروهى به نام «واقفيّه» براساس انگيزه‏ هاى مادى، امامت حضرت رضا (ع) را انكار كردند و از سوى ديگر، امام رضا (ع) تا حدود 47 سالگى فرزند نداشتند و چون احاديث رسيده از پيامبر (ص) حاكى بود كه امامان دوازده نفرند. فقدان فرزند براى امام رضا (ع)، هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم آن را زير سؤال مى‏ برد و واقفيّه اين موضوع را دست‏ آويز قرار داده بودند.

گواه اين معنا، اعتراض «حسين بن قياما واسطى» به امام هشتم و پاسخ حضرت است. «ابن قياما» كه از سران «واقفيّه» بود، (21) طى نامه‏اى به امام رضا (ع) او را متهم به عقيم بودن كرد. امام (ع) در پاسخ نوشت: از كجا مى ‏دانى كه من فرزندى نخواهم داشت، سوگند به خدا، بيش از چند روز نمى‏ گذرد كه خدا پسرى به من عطا مى‏ نمايد كه حق را از باطل جدا مى‏ كند. (22) امام رضا (ع) همواره سخنان و دلايل آنان را رد مى‏ كرد، (23) تا آن‏كه تولد حضرت جواد (ع) به اين سم ‏پاشى‏ها خاتمه داد و موضع امام و شيعيان، تقويت گرديد و اعتبار تشيّع بالا رفت. (24) با بركت بودن تولد امام جواد (ع) علاوه بر تقويت شيعيان، دليل مهم ديگرى نيز براى رهبرى اوست.

 د) نبوت برخى انبيا در كودكى‏

درست است كه دوران شكوفايى عقل و جسم انسان معمولاً حد و مرز خاصى دارد، ولى چه مانعى دارد كه خداوند قادر، براى مصالحى، اين دوران را براى بعضى از بندگان خاص خود كوتاه و خلاصه كند. در تاريخ، افرادى بوده ‏اند كه در پرتو عنايت خاص خداوندى در سنين كودكى به مقام پيشوايى امتى رسيده‏ اند. در اين خصوص نمونه‏ ها و شواهد متعددى وجود دارد؛ از جمله:

  • قرآن درباره حضرت يحيى و رسالت او و اين‏كه در دوران كودكى به نبوت برگزيده شده است، مى‏ فرمايد: «و آتيناه الحكم صبياً؛ (25) ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم.»

بعضى از مفسّران، كلمه «حكم» را در آيه به معناى هوش و درايت گرفته‏ اند و بعضى گفته‏ اند: مقصود از اين كلمه، «نبوت» است. مؤيّد اين نظريه رواياتى است كه در كتاب «اصول كافى» نقل شده است، از آن جمله، روايتى است از امام سجاد (ع) كه حضرت طى آن، با تعبير «حكم» در آيه مزبور، به «نبوت» حضرت يحيى در خردسالى استشهاد مى‏ كند و مى‏ فرمايد: (26) پس از درگذشت زكريا، فرزند او يحيى كتاب و حكمت را از او به ارث برد: «يا يَحْيى خُذِ الْكَتابَ بِقُوّة وَ آتَيْناهُ الحُكْمَ صَبِيّاً؛ (27) اى يحيى! كتاب (آسمانى) را با نيرومندى بگير، و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم.»

  • با اين‏كه براى آغاز تكلّم و سخن گفتن كودك معمولاً زمانى حدود دوازده ماه لازم است، ولى حضرت عيسى (ع) در همان روزهاى نخستينِ تولد زبان به سخن گشود و از مادر خود دفاع كرد و ياوه‏ هاى معاندان را با منطق و دليل رد كرد، در صورتى كه اين‏گونه سخن گفتن و با اين محتوا، در شأن انسان‏هاى بزرگ‏سال است. (28) همان‏طور نوزادى چون عيسى كه هنوز شير مى‏ خورد مى‏ تواند به پيامبرى مبعوث شود، امام جواد (ع) نيز در سنّ كودكى مى‏ تواند امام باشد. سنّ، اگر چه در بسيارى از امور يك مقياس در نظر گرفته مى‏ شود اما در نزد خداوند، ملاك معتبرى به شمار نمى‏ آيد. هميشه كسانى كه سنّ و سال بيشترى دارند، در پيش‏گاه خدا بزرگ‏تر و بلند مرتبه‏ تر از ديگران نيستند. چه بسا پير فرتوتى كه در نزد پروردگار، مطرود است و چه بسا جوان يا كودكى كه در نزد خداوند، محبوب و عزيز است. در واقع، اين عمل صالح و نيت پاك و موهبت‏هاى الهى و امثال اين‏هاست كه به فرد ارج و ارزش مى‏بخشد و نخستين مقياس به شمار مى‏ آيد. به علاوه، اعتقاد به نبوت و امامت ممكن نيست مگر پس از ايمان كامل به قدرت خداى متعال بر اين‏كه مى‏ تواند يك فرد را مجمع فضايل و مرجع معارف گرداند و او را پيشوا و نمونه مردم قرار دهد.

 پي نوشت ها:

  1. اصول كافى، ج 1، ص 492؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص، 316. برخى تولد او را در نيمه رجب همان سال نوشته‏ اند: طبرسى، اعلام الورى، ص 344.
  2. همان، ص 315 و 492؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 379.
  3. مسعودى، اثبات الوصية، ص 209.
  4. بحارالانوار، ج 50، ص 15.
  5. اصول كافى، ج 1، ص 492؛ شيخ مفيد، الارشاد، ص 316؛ طبرسى، اعلام الورى، ص 344.
  6. اصول كافى، ج 1، ص 80.
  7. ر.ك: آية الله مكارم شيرازى و ديگران، پيام قرآن، ج 9، ص 38 و 39.
  8. نحل (16) آيه 44.
  9. نساء (4) آيه 59.
  10. همان، آيه 43 و انبياء (21) آيه 7.
  11. توبه (9) آيه 119.
  12. كمال الدين، باب نصّ الله عز و جل على القائم، ص 253.
  13. تفسير عياشى، ذيل آيه 59 سوره نساء.
  14. بقره (2) آيه 124.
  15. انعام (6) آيه 124.
  16. تذكرة الخواص، ص 359.
  17. الصواعق المحرقة، ص 205.
  18. نور الابصار، ص 161.
  19. شيخ مفيد، الارشاد، ص 319؛ طبرسى، اعلام الورى، ص 347؛ فتّال نيشابورى، روضة الواعظين.
  20. بحارالانوار، ج 50، ص 20.
  21. شيخ مفيد، الارشاد، ص 318.
  22. اصول كافى، ج 1، ص 320؛ طبرسى، اعلام الورى، ص 346.
  23. همان، ص 321.
  24. سيدكاظم قزوينى، الامام الجواد من المهد الى اللحد، ص 337.
  25. مريم (19) آيه 12.
  26. اصول كافى، ج 1، ص 382.
  27. مريم (19) آيه 12.
  28. همان، آيات 32 - 30.
  • 1
  • 2

logo new موسسه در راه حق، نشر و ترویج معارف اسلامی